الَّذِي خَلَقَ المَوْتَ والحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ اَحْسَنُ عَمَلاً[1] ؛ آن كه مرگ وحيات را آفريده تا شما را امتحان كند كه كداميك از شما دركردار نيكوتريد .
آزمون و امتحان الهى از سنتهاى تبديلناپذير خداوند است . او از سر حكمت و عدل ، انسانها را مىآزمايد تا ايمان استوار و سخته را از ايمان سست بنياد و نااستوار جدا كند . در روايتهاى متفاوتى كه درباره آزمون وامتحان الهى آمده است اين گونه مىتوان گفت كه خداوند بندگان خود را با بلاها و گرفتارىها امتحان مىكند تا :
1 ـ ايمان استوار از نا استوار جدا و معيّن شود ؛
2 ـ بندگان را در آخرت پاداش و مقام برتر عنايت كند ؛
3 ـ گناهان را با بلاها و مجازاتهاى اينجهانى بياميزد و پاك و بى آلايش بميراند .
امام صادق عليهالسلاممى فرمايد :
لا بُدَّ لِلنّاسِ مِنْ أنْ يُمَحَّصُوا ويُمَيَّزُوا ويُغَرْبَلوا ويُسْتَخْرَج في الغِرْبالِ خَلقٌ كَثيرٌ[2] ؛ مردم بايد خالص شوند و امتحان گردند و تميز داده شوند و غربال شوند و گروه زيادى از مردم در اين عمل از غربال مىگذرند .
ابراهيم عليهالسلام و قربانى اسماعيل عليهالسلام
خدواند ابراهيم عليهالسلام را مأمور كرد كه به دست خود اسماعيل عليهالسلام را قربانى كند . اين مسئله امتحان و آزمايشى بود براى او ، تا صبر و تحملش در برابر فرمان الهى معلوم شود ، وعطاى پروردگار نسبت به او از سر استحقاق و شايستگى باشد . پس از سالها تنهايى و بىفرزندى ، اكنون كه فرزندش كمى بزرگ شده و به سن سيزده سالگى رسيده است ، ابراهيم مأمور مىشود به دست خود او را ذبح كند . ابراهيم به اسماعيل عليهالسلام گفت : « پسر جان ، به من وحى شده است كه تو را قربانى كنم ، نظر تو در اين باره چيست » ؟
اسماعيل گفت : « پدر جان به مأموريت خود عمل كن كه انشاء اللّه مرا از صابران خواهى يافت » .
اسماعيل عليهالسلامپدر خود را به اين كار بيشتر ترغيب كرد و گفت : « اكنون كه تصميم به كشتن من دارى ، دست و پايم را محكم ببند ، تا هنگام بريدن سرم دست و پا نزنم ، و از ثوابم كاسته نشود ، زيرا مرگ سخت است و ترس آن دارم كه هنگامى كه آن را احساس كنم مضطرب شوم . ديگر آنكه كاردت را تيز كن و محكم و سريع بر گلويم بكش تا زودتر آسوده شوم . هنگامى كه مرا بر زمين خواباندى صورتم را روى خاك بگذار زيرا اگر نگاهت به صورت من بيفتد ، حال ترحم به تو دست مىدهد و مانع انجام فرمان الهى مىشود . جامهات را در آر تا از خون من چيزى بر آن نيفتد و مادرم آن را نبيند . اگر مانعى نديدى پيراهنم را براى مادرم ببر ، شايد مايه تسلى خاطر او باشد » .
پس از اين سخنها بود كه ابراهيم به او گفت : « پسرم ، به راستى تو بهترين مددكار و نيكوترين ياور براى انجام فرمان خداوند هستى » .
ابراهيم عليهالسلام فرزند را به قربانگاه منا آورد و كارد را تيز كرد و دست و پاى اسماعيل را بست و روى او را بر خاك نهاد ، و از نگاه كردن به او خوددارى كرد و سر را به سوى آسمان بلند كرد . آنگاه كارد را بر گلويش نهاد و كشيد ، اما لبه كارد برگشت و كند شد . چند بار ابراهيم تلاش كرد ولى اين رويداد تكرار شد . ناگاه نداى آسمانى آمد : « اى ابراهيم عليهالسلام به خوبى ماموريت خويش را انجام دادى » . جبرئيل به عنوان فداى اسماعيل گوسفندى آورد و ابراهيم آن را قربانى كرد ؛ و اين سنت براى حاجيان به جاى ماند و هر ساله در مراسم حج در سرزمين منا قربانى مىكنند[3] .
------------------------------------------
[1] . ملك : 2 .
[2] . الكافى : ج1 ، ص370 .
[3] . تاريخ انبياء : ج1 ، ص169 ـ 164 .
آزمون الهى
- بازدید: 2059