« سلطان حسين بايقرا » كه بر خراسان و زابلستان حاكم بود با « يعقوب ميرزا » كه بر آذربايجان حكومت مىكرد دوست بوده و با يكديگر مكاتبه مىكردند و براى هم هدايايى مىفرستادند . روزى سلطان حسين مقدارى اشياى گرانبها به شخصى به نام امير حسين ابيوردى داد و گفت : « اين هدايا را با كتابى كه از كتابخانه به نام ـ كليات جامى ـ است مىگيرى و به رسم هديه براى سلطان يعقوب ميرزا مىبرى » .
امير حسين نزد كتابدار رفت و كتاب كليات جامى را خواست و او به اشتباه كتاب « فتوحات مكيه » تأليف محى الدين عربى را كه به همان اندازه و حجم بود ، به وى داد . امير حسين روانه آذربايجان شد و به حضور يعقوب ميرزا آمد و نامه سلطان حسين و هداياى نفيس را تقديم او كرد . يعقوب ميرزا بعد از خواندن نامه و احوال پرسى از سلطان و بزرگان دولت ، از خود امير حسين احوال پرسيد و از دورى راه كه دو ماه طول كشيده بود سؤال كرد و گفت : « حتماً همصحبت هم داشتى تا به شما خوش گذشته باشد » .
امير حسين گفت : « بلى ، كتاب كليات جامى كه تازه استنساخ نمودهاند همراهم بود و پيوسته به مطالعه آن مشغول بودم و از آن لذّت مىبردم » . يعقوب ميرزا تا نام كتاب كليات جامى را شنيد ، گفت : « بسيار مشتاق بودم و از به دست آوردن اين كتاب خوشحالم » .
امير حسين يكى از ملازمان را فرستاد و كتاب را آورد و به دست يعقوب ميرزا داد . يعقوب ميرزا وقتى كتاب را گشود ، ديد كتاب فتوحات مكيه است . رو به امير حسين كرد و گفت : « اين كه كليات جامى نيست ، چرا دروغ گفتى » ؟ !
امير حسين از خجالت به عقب برگشت و ديگر صبر نكرد تا جواب نامه را بگيرد . رو به خراسان حركت كرد و گفت : « آنگاه كه دروغم ظاهر شد راضى بودم بميرم »[1]
آموزهها
1 ـ بزرگ ديدن دنيا ودلبستگى به آن نشانه ضعف ايمان انسان است ؛
2 ـ به سفر آخرت بايد اهميت داد ؛
3 ـ با خواهشهاى نفسانى بايد مبارزه كرد ؛
4 ـ اخلاص در بندگى حق تعالى از شروط عمده ايمان است ؛
5 ـ دنيا پلى است براى رسيدن به آخرت ؛
6 ـ رمز درستكارى در راستگويى است ؛
7 ـ توجه به ارتباط ميان پدر و فرزند ضرورى و بايسته است .
-----------------------------------------------
[1] . خزينة الجواهر : ص640 .
دروغى كه پنهان نماند
- بازدید: 1557