1) اينکه گروههاي مختلف به خليفه دوم پيشنهاد ميکردند که براي خود جانشيني برگزيند گواه آن است که عامه مردم به طور فطري درک ميکردند که رئيس مسلمانان بايد در قيد حيات خويش زعيم آينده مسلمانان را برگزيند. معالوصف دانشمندان اهل تسنن چگونه ميگويند که پيامبر اکرم(ص) بدون اينکه جانشيني تعيين کند درگذشت؟
2) پيشنهاد تعيين جانشين از خليفه ميرساند که طرح حکومت شورايي پس از درگذشت پيامبر(ص) طرح بياساسي بوده و هرگز چنين طرحي وجود نداشتهاست، وگرنه چگونه ممکن است در صورت صدور دستور صريح از جانب پيامبر(ص) درباره تشکيل شورا، به خليفه دوم پيشنهاد تعيين جانشين شود؟
3) عمر در پاسخ مردم گفت: اگر ابوعبيده جراح زنده بود او را به جانشيني برميگزيدم. زيرا از پيامبر شنيدهام که وي امين اين امت است. اولاً عمر به جاي اينکه به فکر زندهها باشد به فکر مردهها بود. از اين گذشته اگر ملاک انتخاب ابوعبيده امين بودن اوست، پس چرا عمر ياري از علي(ع) نکرد؟ همو که پيامبر دربارهاش فرموده بود: «عليٌّ مَعَ الحَقِّ و الحَقُّ مَعَ عليٍّ».
4- اگر مقام و منصب امامت يک مقام الهي و ادامه وظايف رسالت است، پس در شناخت امام بايد پيرو نصّ الهي بود و اگر يک مقام اجتماعي است بايد در شناخت او به افکار عمومي مراجعه کرد. امّا گزينش از طريق شورايي که اعضاي آن از طرف خود خليفه تعيين شوند، نه پيروي از نصّ است و نه رجوع به افکار عمومي. اگر بايد خليفه بعد را خليفه پيشين تعيين کند، چرا کار به شوراي شش نفري ارجاع ميدهد.
از ديدگاه اهل تسنن، امام بايد از طريق اجتماع امّت يا اتّفاق اهل حلّ و عقد انتخاب شود و نظر خليفه پيشين در اين کار کوچکترين ارزشي ندارد. ولي اکنون معلوم نيست که چرا آنان بر اين کار صحه ميگذارند و تصويب شوراي شش نفري را لازمالاجرا ميشمرند.
اگر انتخاب امام حق خود امّت و در اختيار مردم است، خليفه وقت به چه دليلي آن را از مردم سلب کرد و در اختيار شورايي گذارد که اعضاي آن را خود او انتخاب کردهبود؟
5- به هيچ وجه روشن نيست که چرا اعضاي شورا به همين شش نفر منحصر شد. اگر علّت گزينش آنان اين بود که رسول خدا هنگام مرگ از آنان راضي بود. اين ملاک درباره عمار، حذيفه، ابوذر، مقداد، ابيّبنکعب و... نيز تحقق داشت. معالوصف، چرا وي اين افراد را از عضويت در شورا محروم ساخت؟ و افراد ديگري را برگزيد که روابط اغلب آنان با علي(ع) تيره بود و در آن ميان تنها يک نفر خواهان آن حضرت بود و او زبير بود.
6- خليفه از کجا ميدانست که عثمان براي خلافت برگزيده خواهد شد و اقوام خود را بر دوش مردم سوار ميکند و روزي خواهد رسيد که مردم بر ضدّ او قيام خواهند کرد؟ آيا جز اين است که اعضاي شوراي تعيين خلافت را چنان ترتيب دادهبود که انتخاب عثمان و محروميّت علي(ع) را قطعي ميساخت؟
7- با تمام کنجکاوي که عمر در زندگي علي(ع) کرد نتوانست عيبي در او بجويد و فقط سخني گفت که بعدها نيز عمروعاص آن را بهانه کرد و گفت علي شوخ و مزاح است.
8- چرا عمر براي عبدالرحمنبنعوف حق «وتو» قائل شد و گفت در صورت تساوي آراء، آن گروه مقدم باشد که عبدالرحمن در ميان آنان است؟ پاسخ روشن است. زيرا دادن حق وتو به عبدالرحمن جز سنگين کردن کفه پيروزي عثمان نتيجه ديگري نداشت.
9- عمر، در حاليکه از درد به خود ميپيچيد، به حاضرانِ در مجلس ميگفت: پس از من اختلاف نکنيد زيرا در اين صورت خلافت ازآن معاويه خواهد بود معالوصف به عبدالرحمن حق وتو ميدهد که فاميل نزديک عثمان است و عثمان و معاويه هر دو، ميوه درخت ناپاک بنياميه هستند و خلافت عثمان مايه استواري حکومت معاويه پس از عثمان است.
آيا هدف از کار او، تحکيم موقعيّت بنياميّه بوده که از پيش از اسلام دشمن خوني بنيهاشم بودند؟ آري.
1 - حکومت براي امام(ع) وسيله بود نه هدف؛ در حاليکه براي رقيب او هدف بود نه وسيله. اگر امام(ع) به خلافت از همان ديد مينگريست که عثمان مينگرد؛ بسيار آسان بود که در ظاهر شرط فرزند عوف را بپذيرد ولي در عمل از آن شانه خالي کند. اما آن حضرت چنين کاري نکرد، زيرا او هرگز حقّي را از طريق باطل نميطلبيد.
و به اين ترتيب عثمان زمام امور را به دست گرفت.
---------------------------------------
سوال کننده : محسن معصومی
منبع : www. alsoal.ir
تجزيه و تحليل شوراي عمر
- بازدید: 3348