«در سینهام دانش فراوانی انباشته است. ای کاش کسانی را مییافتم که میتوانستند آن را بیاموزند»
دانش، هستی خویش را از تو فراگرفته و با تو خود را شناخته است. تویی که تمام دانش خداوندی را از سینه رسول خاتم(ص) در جان خویش سرازیر کردهاى. تویی که تمام پرسشهای بیپاسخ خلقت را به پاسخ ایستادهاى. این دانش فراگیر، این حقایق بیشمار، چون باری در سینهات سنگینی میکند. کجا ببری این امانت ناگفتنی را؟ با چه کسی در میان بگذارى؟هیچکس را یارای بردن این بار بر دوش نیست. پیمانه هیچ فهمی گنجایش این اقیانوس را ندارد. تنها سینه بیکران توست که همه دریای مواج علم را در خویش جا داده است.
از تو هیچ نمیدانند. ای دریای بیکران! جز اندکى... جز به قدر قطرههایی انگشتشمار. تو باورکردنی نیستی و نبودهای برای مردم غافل. عظمت تو را این چشمها نمیبینند. تو از ظرف هر ادراکی سرریز میشوی ای جاری نامتناهى! بگو، به مردم بگو: «سَلونی قَبلَ اَنْ تَفْقِدونی» تا مگر بدانند تو گنجینه بیبدیل خلقتی که بیهیچ شایستگى، خدا در دسترسشان قرار داده. شاید هراسناک شوند از اینکه تو را درنیابند. شاید دست از جهل بیهوده خویش بردارند و بشتابند به شاگردی در محضر تو. تو باب مدینه علمى. باید بر تو وارد نشوند و دندان بر جگر خویش بگذارند. باید زبان در کام نگه دارند تا تو رازهای خلقت را برایشان مو به مو شرح دهى.
اشارات :: تیر 1388 - شماره 122