"فما استمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فريضة..."
گويا ضمير در کلمه(به)به چيزي بر مي گردد که از جمله"و احل لکم ماوراء ذلکم" استفاده مي شود، و آن عبارت است از رسيدن به کام شهوت، و يا هر تعبيري که اين معنا را برساند، در نتيجه کلمه(ما)براي توقيف - و به معناي هر زماني که - خواهد بود، و جار و مجرور(منهن)متعلق است به جمله(استمتعتم)، و معناي جمله اين است که هر زماني که از زنان با گرفتن کام تمتع برديد فريضة و وجوبا بايد اجرت ايشان را به خود ايشان بدهيد.
البته ممکن است کلمه(ما)را موصوله بگيريم، و جمله(استمتعتم)را صله آن و ضمير در(به)را راجع به موصول، و جار و مجرور(منهن)را بيانگر موصول بدانيم، که در اين صورت معنا چنين مي شود(و از زنان با هر يک که به وسيله همخوابگي استمتاع کرديد بايد اجرتش را بدهيد).
و اين جمله به دليل اينکه حرف(فا)بر سرش آمده تفريع و نتيجه گيري از سخنان قبل است.
تفريع بعض بر کل، و يا بگو تفريع جزئي بر کلي، و در اين معنا هيچ شکي نيست، چون مطلب قبلي اين بود که با اموال خود در جستجو و طلب همسر باشيد، به شرطي که عفت را رعايت نموده سفاح و زنا نکنيد، و اين سخن همانطور که بيانش گذشت هر دو نوع کام گيري را يعني نکاح دائم و تمتع از کنيز را شامل مي شود، پس تفريع جمله"فما استمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن"بر آن جمله قطعا از باب تفريع جزء بر کل و يا تفريع بعضي از اقسام جزئي بر مقسم کلي
خواهد بود.
و اين قسم تفريع در کلام خداي تعالي بسيار آمده، مانند آيه شريفه"اياما معدودات فمن کان منکم مريضا او علي سفر" (1) که در آن بعضي از افراد مسلمين که حالت غير عادي دارند تفريع شده است بر کل مسلمين، و آيه شريفه: "فاذا امنتم فمن تمتع بالعمرة الي الحج" (2) که يک قسم از اقسام سه گانه حج را بر اصل مقسم متفرع کرده است، و آيه شريفه: "لا اکراه في الدين قد تبين الرشد من الغي فمن يکفر بالطاغوت و يؤمن بالله" (3) که يک طايفه از مردم مکلف به انتخاب يکي از دو راه رشد و غي را متفرع کرده بر کل آن مردم و از اين قبيل است آيات ديگر.
آيه"فما استمتعتم..."در باره متعه است
و بدون شک مراد از استمتاع مذکور در آيه نکاح متعه است، چون آيه شريفه در مدينه نازل شده، زيرا در سوره نساء واقع شده، که در نيمه اول بعد از هجرت نازل شده و بيشتر آياتش بر آن شهادت مي دهد، و اين نکاح يعني نکاح متعه و يا بگو نکاح موقت، در آن برهه از زمان در بين مسلمانان معمول بوده، و در آن نيز هيچ شکي نيست - اخبار بر مسلم بودن آن توافق و اتفاق دارد - ، حال چه اينکه اسلام آن را تشريع کرده باشد و چه از تاسيسات شارع اسلام نباشد، - بلکه قبل از اسلام هم معمول بوده باشد - پس اصل وجود چنين نکاحي در زمان رسول خدا (ص)و در پيش چشم و گوش آن جناب جاي ترديد نيست، و نيز جاي شک نيست که در آن ايام نام اين نوع ازدواج همين نام بوده و از آن جز به عنوان متعه تعبير نمي کردند، پس چاره اي جز اين نيست که جمله: (فما استمتعتم به منهن)را حمل بر همين نوع نکاح نموده و از آن جمله اين قسم نکاح را بفهميم، همچنانکه ساير رسوم و سنت هائي که در عهد نزول قرآن به اسماء خودش معروف و شناخته مي شده آيات قرآن بر آن معناي معهود حمل مي شده، مثلا اگر آيه اي در باره حکمي راجع به يکي از آن اسما نازل مي شده آن عنوان را امضا مي کرده و يا رد و تخطئه مي نموده، يا در باره آن عنوان امر مي کرده و يا نهي مي نموده، چاره اي جز اين نبوده که آن اسما و عناوين را بر همان معاني معروف آنروزش حمل کنند، و هرگز
سابقه ندارد که با وجود چنين زمينه اي اسم نامبرده را بر معناي لغويش - که در آن روز متروک شده بوده - حمل کرده باشند.
مانند کلمه(حج)و کلمه(بيع)، و(ربا)، و(ربح)، و(غنيمت)، و کلماتي ديگر از اين قبيل که يک معناي لغوي دارند و يک معناي معروف در بين اهل زمان مثلا کلمه(حج)در اصل لغت به معناي قصد کردن بوده ولي معناي معروفش در بين مردم عرب زيارت خانه کعبه بوده، و ممکن نيست کسي ادعا کند که در قرآن کريم کلمه(حج)به معناي قصد است، و همچنين ساير عناوين قرآني، و نيز تعبيرات و عناويني که در لسان رسول خدا(ص) براي موضوعات مي آمده نظير کلمه(صلات)و(زکات)و(حج تمتع)و امثال اينها که در اصل لغت معنائي داشته ولي در لسان شارع، استعمالش در معنائي ديگر و يا مصداق معيني از آن معنا شايع شده، (مانند کلمه(صلات)که در اصل لغت به معناي دعا بوده و شارع مقدس آن را در مصداق خاصي از دعا يعني در نماز استعمال کرد، و اين استعمال آنقدر شايع شد که هر جا کلمه صلات شنيده مي شد معناي نماز به ذهن مي رسيد، نه معناي دعا، و با تحقق و جا افتادن چنين نامگذاري ديگر مجالي نيست، براي اينکه ما الفاظي را که از صلات و زکات و غيره که در قرآن آمده بر معاني لغويش حمل کنيم، با اينکه نسبت به معناي جديدش آنقدر شهرت يافته که در واقع معناي حقيقي کلمه شده است، حال يا به دست شارع چنين وضعي را به خود گرفته که در اين صورت حقيقتي شرعي خواهد بود، و يا اين که شهرتش در آن معنا در آغاز آنقدر نبوده که معناي لغوي به ذهن کسي نيايد، ولي در اثر اينکه متشرعه، يعني مسلمانان کلمه نامبرده را در معناي جديد بسيار استعمال کرده اند.به حد معناي حقيقي رسيده است، که در اين صورت از آن تعبير مي کنيم به حقيقت متشرعه).
پس متيقن و مسلم شد که بايد استمتاع در جمله مورد بحث را، بر نکاح متعه حمل کنيم، چون در ايام نزول آيه، لفظ متعه به همين معنا بر سر زبانها دوران مي يافته، حال چه اينکه(به اعتقاد شيعه بگوئيم نکاح متعه هم اکنون نيز به قوت و اعتبار خودش باقي است)، و چه اينکه(به گفته اهل سنت)بگوئيم حکم نکاح متعه به وسيله آيه اي ديگر و يا به وسيله سنت - کلام رسول خدا(ص) - نسخ شده، چون اين مطلبي ديگر است که در جاي خودش بحث مي شود.
و کوتاه سخن اينکه آنچه از آيه مورد بحث استفاده مي شود، حکم نکاح متعه است و بس و همين معنا از قدماي مفسرين يعني مفسرين از صحابه و تابعين چون ابن عباس، و ابن مسعود، و ابي بن کعب، و قتاده، و مجاهد، و سدي، و ابن جبير، و حسن، و ديگران نيز استفاده
مي شود، و مذهب ائمه اهل بيت(عليهم السلام)هم در مساله متعه همين است.
از همين جا روشن مي شود که گفتار بعضي از مفسرين که ذيلا نقل مي شود تا چه پايه از بطلان و فساد است، او در تفسير اين آيه گفته: مراد از کلمه(استمتاع)همان نکاح است، زيرا ايجاد علقه نکاح هم نوعي طلب تمتع است، کسي که زني را براي خود نکاح مي کند، مي خواهد از او تمتع ببرد.و چه بسا بعضي ديگر در تاييد اين گفتار گفته باشند که دو حرف (سين - تاء)در استمتاع - براي تاکيد است - و معناي استمتاع همان تمتع است.
وجه بطلان اين سخن اين است که متداول بودن نکاح متعه - به اين اسم - ، و معروفيت آن در بين مردم آن روز به هيچ وجه مجالي باقي نمي گذارد براي اين که شنونده آيه، از کلمه استمتاع معناي لغوي آن به ذهنش بيايد.
علاوه بر اينکه به فرضي که نظريه اين مفسرين درست باشد، و معناي طلب بر مورد نکاح دائمي منطبق گردد، و يا بر عکس کلمه(استمتعتم)معناي طلب نداشته اصولا معنائي که اين مفسرين براي کلمه مذکور کرده اند، با جزائي که در آيه براي شرط آورده شده يعني جمله (فاتوهن اجورهن)سازگار نيست، زيرا در نکاح دائم(اجرتي در کار نيست، و آنچه داده مي شود مهريه و صداق است)و از اين مهم تر آنکه در جمله مورد بحث، استمتاع شرط دادن اجرت قرار گرفته فرموده: اگر از زني استمتاع برديد واجب است اجرت وي را بدهيد، در حالي که در عقد دائمي استمتاع شرط نيست، وقتي مردي زني دائمي را براي خود عقد مي کند به محض تمام شدن عقد مهريه او به ذمه اش مي آيد، چنانچه دخولي صورت بگيرد، بايد همه مهر را بدهد، و اگر صورت نگيرد نصف مهر را بايد بپردازد.
پس در عقد دائمي دادن مهر واجب است، و مشروط بر اين نيست که تمتعي واقع شده باشد، و يا مرد در طلب تمتع باشد، هر چند که ما صرف مراسم خواستگاري و اجراي عقد و ملاعبه و مباشره را تمتع بدانيم، بلکه همانطور که گفتيم نصف مهريه با خواندن عقد واجب مي شود، و نصف ديگرش با دخول.
از اين هم که بگذريم آياتي که قبل از اين آيه نازل شده مساله وجوب دادن مهر در همه فرضهايش را به طور مستوفي و کامل بيان کرده بود، ديگر حاجتي نبود که در آيه اي ديگر آن را تکرار کند، در آيات قبل فرموده بود: "و آتوا النساء صدقاتهن نحلة. .." (4) و نيز فرموده بود: "و ان اردتم استبدال زوج مکان زوج و آتيتم احديهن قنطارا فلا تاخذوا منه شيئا" (5) تا آخر دو آيه، و
نيز فرموده بود: "لا جناح عليکم ان طلقتم النساء مالم تمسوهن او تفرضوا لهن فريضة و متعوهن علي الموسع قدره و علي المقتر قدره متاعا تا آنجا که فرمود - و ان طلقتموهن من قبل ان تمسوهن و قد فرضتم لهن فريضة فنصف ما فرضتم" (6).
و اينکه بعضي از اين مفسرين احتمال داده اند که آيه مورد بحث يعني جمله"فما استمتعتم به منهن فاتوهن اجورهن فريضة"براي تاکيد باشد، اين اشکال بر آن وارد است که لحن آياتي که قبلا نازل شده بود، و مادر بالا آنها را نقل کرديم، و مخصوصا سياق ذيل آيه: "و ان اردتم استبدال زوج"(تا آخر دو آيه)براي تاکيد، شديدتر از جمله مورد بحث است، پس هيچ زمينه اي براي احتمال نامبرده نمي ماند.
مطالب مرتبط : جوانان و ازدواج // ازدواج موقت // احکام ازدواج // مهریه و نفقه // مقالات ازدواج //