آیه 44 : (أَ تَأْمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ أَفَلا تَعْقِلُونَ)
ترجمه :
44 . آيا مردم را به خوبى امر [مى]كنيد و خود را فراموش مى نماييد و حال آنكه كتاب را مى خوانيد، آيا تعقل نمى كنيد؟
تفسير :
«برّ» در لغت به [معانى] بسيارى اطلاق شده، هر كار نيكويى را «برّ»گويند. اسمى است شامل جمله طاعات از واجبات و مندوبات مى شود و به معنىِ صدق و صله و احسان و نيكويى به والدين نيز استعمال مى شود.
و ظاهر اين است كه اصل در معنى «برّ» همان نيكى و مطلق خير است و ساير معانى متفرّع بر همين معنى است، و در قرآن نيز بر هر كار نيكى اطلاق «بِرّ» ـ به كسر باء ـ شده ، مانند (لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللهِ...)(1) و بر اشخاص نيكوكار و فرشتگان و آفريدگار اطلاق بَرّ ـ به فتح باء ـ و بارّ شده ، مانند (إِنَّ الاَْبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْس... )(2) و مانند (بِأَيْدِي سَفَرَة كِرام بَرَرَة)(3)(4) و مانند (إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحِيمُ)(5).
و (تَنْسَوْنَ) «نسيان» به معنى فراموشى و قريب المعنى با «سهو» است، لكن سهو به معنى عدم التفات و توجه و در مقابل «عمد» است و «نسيان» در مقابل «ذكر» است; و مراد از نسيانِ نفسْ اين است كه انسان خود را جزو ديگران قرار ندهد، يعنى همه را موظف به وظايف دينى و اخلاقى و وجدانى بداند، ولى خود را از آن ها معاف دارد; چنانچه دأب [= شيوه، روش] علماى يهود و بسيارى از علماى سوء است كه مردم را به كارهاى خير و وظايف دينى امر مى كنند، ولى خودشان به آن ها عمل نمى كنند; با اينكه كتاب را تلاوت نموده و مى دانند كه احكام آن كتاب، چه تورات و انجيل و چه قرآن باشد، عام و شامل همه است و بعضى را از انجام وظيفه استثنا ننموده است.
شرط امر به معروف ونهى از منكر
و مذمت و نكوهش در آيه شريفه راجع به قسمت دوم است كه نسيانِ نفس باشد، نه راجع به قسمت اول كه امر به «برّ» است و اينكه بعضى به اين آيه و امثال آن استشهاد كرده اند بر اينكه شرط امر به معروف و نهى از منكر اين است كه آمر به معروف و ناهى از منكر خود عامل معروف و تارك منكر باشد تمام نيست; زيرا آيات در مقام مذمّت عمل نكردن به معروف و منتهى نشدن [= دست برنداشتن] از منكر است، نه اينكه شرط قرار دادن باشد، به اين معنى كه هر كس معروفى را به جا نياورد نبايد به آن امر كند و هر كس منكرى را مرتكب شود، نهى از آن منكر از وى ساقط شود; بلكه عمل كردن به معروف و ترك منكر دو واجب و امر به معروف و نهى از منكر دو واجب ديگر است و هر كدام در محل خود ثابت مى باشد، چنانچه در ذيل آيه شريفه (وَإِذا قِيلَ لَهُمْ لا تُفْسِدُوا فِي الاَْرْضِ) در ضمن شرايط امر به معروف و نهى از منكر متذكر شديم(6).
بلى، از اين لحاظ كه عقوبت عالم از جاهل سخت تر است، چنانچه از كلمه (وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتابَ) استفاده مى شود و مفاد اخبار بسيار است، چنانچه روايت شده كه «إنّ أهل النارِ يتأذُّونَ مِن ريح العالِمِ التارك لِعلمِه»(7).
(اهل آتش از بوى عالِم بى عمل آزار مى شوند).
و نيز روايت شده كه «إنّ أشدّ أهل النار ندامةً و حسرةً رجلٌ دعا عبداً إلى الله فاستجاب لَهُ و قُبِل منه، فأطاع الله فأدخله الله الجنة، و أدخل الدّاعي النار بِتركه علمه...» الحديث.(8)
سخت ترين اهل آتش از جهت شكنجه عالم بى عمل است; البته، كسى كه امر به معروف و نهى از منكر كند و خود تارك معروف و عامل منكر باشد، نكوهش از او بيشتر و عقوبت او سخت تر خواهد بود.
در تفسير (أَفَلا تَعْقِلُونَ)
عقل واطلاقات آن
«عقل» يعنى درك حسن و قبح، و احكام عقلى; يعنى محسّنات و مقبّحات عقلى امورى است كه هر عقلى ادراك حسن يا قبح آن ها را مى نمايد; مانند: خوبىِ احسان و بدىِ ظلم; و مورد آيه ممكن است از اين قبيل باشد، يعنى اينكه [اگر] مردم را به خوبى امر كنيد و خود ترك كنيد، خلاف حكم عقل و درك عقلانى است، لذا به نحو تعجّب مى فرمايد: (أَفَلا تَعْقِلُونَ).
و براى عقل اطلاقاتى است، گاهى مقابل «جهل» است، چنانچه در كافى در حديث جنود عقل و جهل ذكر شده(9).
و گاهى مقابل «حمق» (= نفهمى) است، چنانچه در آيه به اين معنى استعمال شده، و گاهى مقابل «جنون» است كه در اين صورت از شرايط عامه تكليف مى باشد.
و گاهى به معنى «جوهر مجرّد» است ذاتاً و فعلاً، كه يكى از جواهر پنجگانه باشد مقابل اعراض نه گانه، و در لسان بعضى به مُثُلِ افلاطونيه(10)، كه صور بدون ماده باشند نيز اطلاق شده است.
________________________________________________________________
[1] . نيكى، اين نيست كه روى هاى خودتان را به جانب مشرق ومغرب بگردانيد، بلكه واجد [= دارنده] خوبى كسى است كه به خدا وروز آخرت (و فرشتگان وكتاب خدا و پيغمبران) ايمان بياورد. سوره بقره: آيه 177.
[2] . به درستى كه نيكان مى آشامند از كأسى [= جامى]...سوره انسان : آيه 5.
[3] . به دست هاى سفراى الهى كه محترم و نيكوكار بودند.سوره عبس : آيه 15 ـ 16.
[4] . «ابرار» جمع «بر» و «بررة» جمع «بار» است.
[5] . محققاً او بذل كننده رحيم است. سوره طور : آيه 28.
[6] . ر.ك: همين جلد، ذيل تفسير آيه 11.
[7] . كافى: ج1، ص44، ح1; بحار الأنوار: ج2، ص34، ح30 و جامع السعادات: ج1، ص92. در منابع حديثى «ليتأذون» آمده است.
[8] . پشيمان ترين و با حسرت ترين فرد جهنم كسى است كه بنده اى را به سوى خدا فراخوانده و او دعوتش را اجابت كرده و از او قبول نموده است، آنگاه از خدا اطاعت نموده و خدا او را وارد بهشت نموده است، ولى آن فرد (دعوت كننده) را به خاطر رها كردن علم خود وارد جهنم مى نمايد. كافى: ج 1، ص 44، ح 1 و جامع السعادات: ج 1، ص 92.
[9] . كافى: ج1، ص21، ح14.
[10] . مُثُلِ افلاطونيه; يعنى افلاطون عالمِ ظاهر را مجاز مى داند و حقيقت در نزد او عالمِ معقولات است كه عبارت از مُثل باشد و محل مورد نزاع در اين مسئله ناشى از يك مسئله فلسفى است وآن وجود كليات است وافلاطون نخستين بار اين نظريه را بيان كرده است.