آیه 34 : (وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لاِدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيسَ أَبى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ )
ترجمه :
34 . و زمانى كه به ملائكه امر كرديم كه به آدم سجده كنيد ، پس سجده كردند مگر شيطان ; او رو گرداند از فرمان ما و تكبر نمود و از جمله كفار گرديد.
موضع اول : در سجده ملائكه بر آدم :
عده اى از مفسرين گفته اند كه آدم قبله ملائكه بود و سجده براى خدا بوده است ، نظير كعبه كه قبله مسلمين و بيت المقدّس قبله نصارا و يهود است .
و عده اى به اين قول اعتراض كرده اند كه اگر آدم قبله ملائكه بود بايد (اسْجُدُوا) به « إلى » متعدّى شود ، نه به « لام » ; يعنى بايد گفته شده باشد : « اسجدوا إلى آدم » ، همان طور كه مى گويى : « سجدت إلى الكعبة » .
و جواب داده اند كه تعدّى به لام هم صحيح است و در لسان عرب استعمال شده است ، چنانچه در اشعار حسّان بن ثابت آمده است :
ما كنت أعرف أنّ الأمر منصرف***عن هاشم ثم منها عن أبي حسن
أليس أوّل من صلّى لقبلتكم***و أعرف الناس بالقرآن و السنن(1)
عده اى هم گفته اند كه سجده ملائكه سجده شكر بوده بر اين نعمت بزرگ كه ايجاد خليفة الله بوده است . و باز به اين قول هم اعتراض شده كه با ظاهر آيه كه (اسْجُدُوا لاِدَمَ) باشد منافات دارد .
و جواب داده اند كه « لام » براى تعليل است ; يعنى سجده كنيد به علّت وجود آدم .
و بعضى گفته اند كه « سجده » در آيه به معناى مصطلح نيست و معناى آن اين است كه در برابر آدم تسليم باشيد و از او اطاعت كنيد و به همين معنى حمل كرده اند سجده گياه و درخت را در آيه شريفه (وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ يَسْجُدانِ)(2) .
و علّت همه اين گفتارها اين است كه گفته اند سجده مخصوص ذات اقدس حق است و بر غير خدا شرك در عبادت مى شود .
لكن تحقيق در مطلب اين است كه سجده اى كه مختص به خداست سجده عبادتى است ; مانند سجده عبده اصنام [= بت پرستان] و آتش و ستارگان كه ساجدين آن ها مشركند و اين امر اختصاص به سجده ندارد ، بلكه هيچ نوع عبادتى بر غير خدا روا نبوده و همه شرك است ، ولى اگر سجده از روى تعظيم و به امر خدا باشد مانعى ندارد ، بلكه عين عبادت حق است و حقيقت توحيد است نه شرك ; و از همين مقوله است سجده يعقوب و پسران بر يوسف (وَخَرُّوا لَهُ سُجَّداً)(3) .
منتها در شريعت اسلام اين گونه تعظيم بر غير خدا نهى شده است ، بلكه ركوع و سجده حتى به قصد تعظيم بر غير خدا حرام است ; ولى در شرايع سابقه نهى نشده بوده با تفصيلى كه در ذيل آيه (يُقِيمونَ الصّلَوة) متذكر شده ايم(4).
موضع دوم : خلاف هاى شيطان
از مفاد آيه استفاده مى شود كه شيطان با عدم سجده خود به آدم مرتكب سه خلاف شد : عملاً و اخلاقاً و عقيدةً :
خلاف عملى او ، ابا [= سرباز زدن] از سجده به آدم بود ، كه عملاً مخالف فرمان حق گرديد و با اين عمل فاسق و عاصى و متمرّد شد ، كه در قرآن آمده است (فَفَسَقَ عَنْ أمْرِ رَبَّهِ)(5) .
خلاف اخلاقى او ، استكبار نسبت به آدم بود ، چون كبر يكى از رذايل اخلاقى است و منزلگاه شخص متكبر ، آتش جهنم است(6) .
و خلاف عقيدتى او ، انكار عدل الهى است ، چون تصور مى كرد كه امر خدا از روى مصلحت نيست و از كلام خودش استنباط مى شود كه نسبت جهل به خدا داده است.
موضع سوم : حقيقت شيطان
در اينكه شيطان از جنس ملائكه بود يا از جنس ديگرى ، بين مفسرين عامّه اختلاف است ; عده اى گويند : از ملائكه است ، چون در آيه از ملائكه مستثنا شده است ، و فرض اينكه استثنا منقطع باشد خلاف ظاهر است و از طرفى چون در آيه ملائكه مأمور سجده به آدم شدند در صورتى كه ابليس از ملائكه نبود مكلّف به سجده نبود ، اباى او از سجده سبب كفر و طرد او از درگاه حق نمى شد .
و امّا اينكه در آيه ديگرى هست كه (كانَ مِنَ الْجِنِّ)(7) ، «جن» به معناى مستور است ، چنان كه به طفل در شكم مادر پنهان است « جنين » گويند و كسى كه عقلش پوشيده شده باشد « مجنون » ناميده مى شود .
ولى اين قول باطل است اولاً ، بنابر نصّ قرآن مجيد كه ضرورت مذهب شيعه نيز هست ، ملائكه معصومند و نافرمانى خدا را نمى كنند (لا يَعْصُونَ اللهَ ما أَمَرَهُمْ)(8) . و خبر هاروت و ماروت و عصيان فطرس مردود است و يا محمول بر ترك اولى است .
و ثانياً ، جن و ملك در قرآن دو جنس متفاوت بيان شده(9) .
و ثالثاً ، به نصّ قرآن جن از آتش خلق شده(10) و از قول ابليس نقل شده كه (خَلَقْتَنِي مِنْ نار وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِين)(11) .
و رابعاً ، از اينكه معناى جن مستور است ، نمى شود گفت هر مستورى جن باشد ، و الاّ بايد بر خداوند و امام زمان(عليه السلام) و بر عالم آخرت اطلاق جن درست باشد .
و خامساً ، چون شيطان داخل در ملائكه بود مشمول خطاب مى شود .
و سادساً ، استثناى منقطع خلاف ظاهر نيست مخصوصاً با اين همه قراين ; و از طرفى در قرآن موارد زيادى هست كه استثنا منقطع است ، مانند :
(وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لاَِبِيهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِي بَراءٌ مِمّا تَعْبُدُونَ * إِلاّ الَّذِي فَطَرَنِي)(12])
(و لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً وَ لا تَأْثِيماً * إِلاّ قِيلاً سَلاماً سَلاماً)(13) .
(و لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ إِلاّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراض)(14) ، كه در تمام آيات فوق مستثناى منقطع استعمال شده و اين قسمت را در مقدمه نيز بيان كرده ايم .
موضع چهارم : انسان برتر است يا ملك ؟
در اينكه آيا بشر اشرف است يا ملائكه ، بين علماى خاصّه و عامّه اختلاف است ، يك دسته از آنان به ادلّه زير معتقدند كه آدم اشرف از ملائكه مى باشد :
1 . چون همه ملائكه مأمور شدند كه به آدم سجده كنند و بديهى است مسجود اشرف از ساجد است .
2 . اينكه آدم از ملائكه اعلم بود و اعلم اشرف از غير اعلم است .
3 . آدم ، مقام خلافت خدا [را] ، كه اشرف همه مقامات است ، دارا شد .
4 . مضمون آيه شريفه (إِنَّ اللهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِينَ)(15) مؤيد مطلب است ، زيرا ملائكه نيز داخل در عالمينند .
5 . آيه شريفه (وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ)(16) ، پس وجود پيغمبر حتى بر ملائكه رحمت بود و اين هم مؤيد اشرفيت آدم است .
6 . اخبار پيغمبر(صلى الله عليه وآله) و ائمّه (عليهم السلام) دلالت دارد كه فرشتگان خدّام ما هستند ، جبرئيل خادم پيغمبر بود .
دسته دوم كه قائل به افضليت ملك بر آدم شده اند ، ادله زيادى آورده و به بعضى از آيات قرآن هم استشهاد كرده اند ، از آن جمله از قول ابليس به آدم و حوا : (ما نَهاكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ إِلاّ أَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ أَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدِينَ)(17) ، كه مى گويند اگر ملك اشرف نبود جاى اغواى آن ها نبود .
و مانند (قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزائِنُ اللهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ)(18) ، كه اگر ملك افضل نبود مورد توقع كفار نبود .
و در حقّ يوسف آمده است : (ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلاّ مَلَكٌ كَرِيمٌ)(19) .
و همچنين در آيه شريفه (وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ . . .) إلى قوله تعالى : (وَفَضَّلْناهُمْ عَلى كَثِير مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلاً)(20) اگر ملك از بنى آدم افضل نبود بايد گفته شود : «على جميع من خلقنا» ، زيرا غير از ملك مخلوقى نيست كه امكان داشته باشد از بشر افضل باشد . و باز مؤيد اين مدعاست آياتى كه ملائكه بر رسل و اولوا العلم مقدم آورده شده است .
و تحقيق در كلام اين است كه چون انسان مركب از قواى عقلانى و شهوانى است ، در صورتى كه قواى ديگر انسان تابع عقل او شد از ملائكه اشرف است ، چنان كه مضمون حديث به نقل از امير المؤمنين(عليه السلام) :
« فمن غلب عقله على شهوته ، فهو أشرف من الملائكة »(21) همين مطلب را تأييد مى كند ، چنانچه اگر قوه شهوت و غضب او بر عقل چيره گشت از حيوانات و شياطين هم پست تر مى شود چه رسد به ملائكه « و من غلبت شهوته على عقله فهو أخسّ من البهائم »(22) .
آدمى زاده طرفه معجونى است***كز فرشته سرشته و از حيوان
گر كند ميل اين شود به از اين***ور كند ميل آن شود پس از آن
و نكته ديگر هم اين است كه خوبى و بدى آدميان متفاوت است و اين تفاوت تا مراتب لا يتناهى است و در ملائكه هم همين طور است ، پس هر مؤمنى را نمى توان گفت از همه ملائكه بهتر است و بالعكس .
______________________________________________________
[1] . من ندانستم كه امر خلافت از بنى هاشم از آن جمله از على رو گرداند ، آيا على اولين كسى نيست كه به قبله شما نماز خواند و از مردم به قرآن و آداب اسلامى آشناتر بود؟! علامه امينى در كتاب الغدير اين شعر را به ربيعة بن الحارث بن عبدالمطلب منسوب كرده است .
[2] . سوره الرحمن : آيه 6.
[3] . و براى تعظيم به او سجده كردند. سوره يوسف : آيه 100 .
[4] . ر . ك : همين تفسير ، ج 1 ، ص 383 .
[5] . از دستور پروردگارش روگرداند. سوره كهف : آيه 50 .
[6] . (قِيلَ ادْخُلُوا أبوابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيَها فَبِئسَ مَثوى المُتَكَبِّرين). گفته مى شود از درب هاى جهنم براى هميشه داخل شويد ، جاى بدى است جايگاه متكبرين. سوره زمر : آيه 72 .
[7] . [ابليس] كه از [گروه] جنّ بود. سوره كهف : آيه 50 .
[8] . نافرمانى نمى كنند خدا را در آنچه كه به ايشان امر مى كند. سوره تحريم : آيه 6 .
[9] . (ثُمَّ يَقُولُ لِلْمَلائِكَةِ أَهؤُلاءِ إِيّاكُمْ كانُوا يَعْبُدُونَ * قالُوا سُبْحانَكَ أَنْتَ وَلِيُّنا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ كانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ) سپس به فرشتگان مى فرمايد : آيا اين ها بودند كه شما را مى پرستيدند؟! و گفتند : پروردگارا! تو منزهى از اينكه غير تو را پرستش كنند ، تو ولىّ و صاحب اختيار ما هستى ، بلكه اين ها عبادت جن مى كردند و اكثر آن ها به همان شياطين ايمان داشتند. سوره سبا : آيات 40 ـ 41 .
[10] . (وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ). و پيش از آن ، جن را از آتشى سوزان و بى دود خلق كرديم. سوره حجر : آيه 27 .
[11] . مرا از آتش آفريده اى و او را از گِل. سوره اعراف : آيه 12 .
[12] . و چون ابراهيم به پدرش و قومش گفت : من واقعاً از آنچه مى پرستيد بيزارم ، مگر خداوندى كه مرا خلق كرد. سوره زخرف : آيات 25 ـ 26 .
[13] . در آن نه لغو شنيده مى شود نه كار زشت ، مگر گفته مى شود سلام. سوره واقعه : آيات 25 ـ 26 .
[14] . نخوريد اموال يكديگر را از روى باطل و ناحق ، مگر اينكه از راه تجارت كه مرضىّ طرفين باشد. سوره نساء : آيه 29 .
[15] . خدا آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر همه عالميان برگزيد. سوره آل عمران : آيه 33 .
[16] . نفرستاديم تو را ، مگر كه رحمتى باشى بر عالميان. سوره انبياء : آيه 107 .
[17] . پروردگار شما ، شما را نهى كرد از اين درخت تا جزو ملائكه نشويد و براى هميشه در بهشت بمانيد. سوره اعراف : آيه 20 .
[18] . بگو : من نمى گويم كه خزينه هاى خدا نزد من است و علم غيب مى دانم و نمى گويم به شما كه من ملكم. سوره انعام : آيه 50 .
[19] . اين بشر نيست ، اين نيست مگر ملك بسيار محترمى. سوره يوسف : آيه 31 .
[20] . ما بنى آدم را تكريم كرديم . . . و برترى داديم او را بر بسيارى از مخلوقاتمان. سوره اسراء : آيه 70 .
[21] . كسى كه عقلش بر قوه شهوتش مسلط شود از ملائكه برتر است. علل الشرايع : ج 1 ، ص 15 ، ح1 ; بحار الأنوار : ج 57 ، ص 299 ، ح5 ، و وسائل الشيعة : ج 15 ، ص 209 ، ح20298. ( در مآخذ به جاى اشرف ، « خيرٌ » ذكر شده است).
[22] . و كسى كه قوه شهوتش بر خِرَدش چيره شود از حيوانات پست تر است. همان . (در مآخذ به جاى أخس ، « شرّ » ذكر شده است).