آیه 23 : (وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْب مِمّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَة مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ)
ترجمه :
اگر در آنچه بر بنده خودمان فرستاده ايم شك داريد ، سوره اى مثل آن بياوريد و گواهان خود را به جز خدا بخوانيد اگر راستگو هستيد.
چند امر در توضيح كلمات آيه
معناى « رَيْب » در ضمن كلمه (لا رَيْبَ فِيهِ)(1) و معناى « نزول » و مراتب آن در گفتار نهم(2) و معناى « عبد و عبادت » در ذيل آيه قبل(3) و معناى « سوره » در اول سوره حمد(4) و اثبات معجزه بودن قرآن و جهات معجزه آن در گفتار ششم(5) گذشت و در اينجا در ضمن چند امر به توضيح بعضى از كلمات آيه مى پردازيم :
امر اول : دو اشكال در آيه و جواب آن :
مخاطب به خطاب در آيه بالا ، چنان كه از سياق برمى آيد ، همان (النّاسُ) مذكور در دو آيه قبل مى باشد و در اين صورت دو اشكال پيدا مى شود :
اول اينكه كلمه (النّاسُ) افاده عموم مى كند از مؤمن و كافر و منافق ، در صورتى كه توجه خطاب به كفار كه منكر اسلام هستند مى باشد ، زيرا مؤمنين ريب و شك در آيات الهى ندارند . و اشكال دوم اينكه اگر مخاطب در آيه جميع كفار باشند ، پس شهداى [= گواهان] آن ها بايد غير مخاطب باشند .
و تحقيق در جواب اينكه ، همان طور كه گفته شد ، خطابات قرآن اختصاص به مشافهين و حاضرين در مجلس خطاب ، بلكه اختصاص به موجودين زمان خطاب هم ندارند ، حتى مثل تصنيف مصنفين هم نيست كه فرض مخاطبى بكنند و با او تخاطب نمايند ، بلكه خداوند بر تمام ازمنه تا روز قيامت احاطه قيّوميه دارد و تماماً نزد او حاضر و موجود هستند . بنابراين خطابات قرآن ممكن است خطاب به غايب باشد ، ولى نه خطاب به معدوم است ، نه خطاب فرضى .
بعد از ذكر اين مقدمه مى گوييم خطاب اول به جميع مردم اعم از مؤمن و كافر مى باشد ; يعنى هر كدام شما در ريب و شك هستيد ، منتها چون مؤمنين ريبى ندارند ، بر كافران اطلاق مى شود .
و امّا در جواب اشكال دوم مى گوييم : مراد از شهدا [= گواهان] در آيه بالا بت ها و خدايان كفار نيست و همچنين نمى توان مراد از شهدا را اكابر و اشراف كفار دانست ، زيرا اين دسته بهترين مصاديق مخاطبين آيه مى باشند. پس اين دو احتمال كه در كلمات اغلب مفسرين اشاره شده است موافق صواب نيست ، بلكه مراد از شهدا كفارى هستند كه دعوت اسلام به آن ها نرسيده و خبر از قرآن و آورنده آن ندارند ; خداوند مى فرمايد كه ، اى كفارى كه در قرآن و معجزه بودن آن شك داريد! آن ها را هم با خود همدست كرده و نگوييد كه اگر ما از آوردن مانند قرآن عاجزيم ، ممكن است در اطراف عالم كسانى باشند كه بتوانند يك سوره مانند قرآن را بياورند .
امر دوم : اشكال سوم در تعبير به ريب و جواب آن :
بعضى توهّم كرده اند كه كفار و مشركين ، جاحد و منكر رسالت و قرآن بوده اند و مناسب اين بود كه گفته شود : « إن كنتم جاحدين و منكرين لما أنزلنا على عبدنا » ، نه اينكه بفرمايد : (إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْب . . .) الآيه ، زيرا كه اينان در رسالت آن حضرت شك نداشتند ، بلكه با وجود يقين به پيغمبرى او جحود [= انكار] مى ورزيدند : (جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ)(6) ; ولى اين توهّم فاسد است ، براى اينكه اوّلاً ، همه كفار و مشركين اين چنين نبودند و شايد بسيارى از آن ها در ريب و شك بودند و خداوند بدين وسيله مى خواهد اقامه معجزه و تحدّى كند تا شك آن ها برطرف گردد . و چنانچه گذشت خطاب قرآن اختصاص به مشافهين حين خطاب(7) ندارد .
و ثانياً ، انكار آن ها از روى جحود نبود ، به اين معنى كه قلباً معتقد باشند در موضوعى كه انكار مى كنند تا انكارشان از روى جحود باشد ، بلكه در جميع عقايد و اعمالشان از روى شك و ظنّ و گمان رفتار مى كنند ، چنانچه صريح آيات قرآن است ، مانند آيه شريفه (وَ ما لَهُمْ بِذلِكَ مِنْ عِلْم إِنْ هُمْ إِلاّ يَظُنُّونَ)(8)و آيات ديگر .
و ثالثاً ، ( رَيْب ) چنانچه گذشت ، به معنى شك نمودن در موردى است كه جاى شك در آن نيست ، مانند شكّ وسواسى و شكّاك ، و چنين شكى به وجهى ، همان انكار و نپذيرفتن مطلبى است كه مسلّم و يقينى باشد .
امر سوم : در بيان كلمه (مِنْ دُونِ اللهِ) :
« دُون » به معنى پست و نقيض فوق است ، چنانچه گفته مى شود : « هو دونه ، أي أحطّ منه درجة ; يعنى او در مرتبه اى پايين تر و پست تر است » ، و به معنى « غير » نيز استعمال مى شود .
و چون هر مدعى وقتى كه از اثبات دعواى خود عاجز شود و دليلى نداشته باشد ، براى اسكات(9) خصم مى گويد : خدا شاهد است كه من راست مى گويم و اين خود يك دعوى بدون دليل است ، چون اثبات اينكه خدا شاهد است ، مشكل تر از اثبات اصل دعوى است(10) و اين كاشف از كمال عجز است و هر مدعى كاذبى مى تواند به اين كلام تفوّه كند(11) . و لذا در هيچ دعوايى پذيرفته نيست ، كأنّه [= گويا] خداوند مى فرمايد : اگر راست مى گوييد براى اثبات مدعاى خود گواهانى غير از خدا بياوريد .
نكته ديگرى كه از اين بيان استفاده مى شود كذب مدعاى ايشان است ، زيرا وقتى خداوند ، شاهد و گواه امرى واقع نشود ، پيداست كه آن امر خلاف واقع و دروغ است ، چه محال است خداوند شهادت بر كذب از او صادر شود . پس كسانى كه ممكن است گواه ايشان شوند غير از خدا مى باشند و آن ها وقتى آمدند و اعتراف به عجز نمودند كذب شهادتشان ظاهر مى شود .
و ممكن است مراد از شهدا گواهان نباشد ، بلكه مقصود حاضرين و كسانى كه در دسترس آنان هستند باشند ، يعنى هر كه از كفار و مشركين و اهل كتاب كه در دسترس شما هستند و مى توانيد از آن ها كمك بگيريد بياوريد و هر اندازه قدرت داريد اعمال كنيد تا بر شما معلوم گردد كه همه عاجزيد از اينكه سوره اى مثل قرآن بياوريد .
امر چهارم : در بيان ( إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ ) :
اين جمله مؤيّد ديگرى بر كذب مدعاى آن هاست ، يعنى اگر راست مى گوييد ، شهدا و گواهان خود را حاضر كنيد و با كمك آن ها سوره اى مانند قرآن بياوريد و اگر گواهان را دعوت ننموديد و نياورديد معلوم مى شود كه دعوى شما كذب محض و محض كذب است .
و جمله (إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ) جمله شرطيه و جواب و جزاى آن مفاد جمله قبل است ; يعنى « إن كنتم صادقين فادعوا شهداءكم من دون الله و استعينوا منهم في إتيان سورة من مثله » .
_____________________________________________
[1] . ر . ك : همين تفسير ، ج 1 ، ص 262 .
[2] . ر . ك : همين تفسير ، ج 1 ، ص 165 .
[3] . ر . ك : همين جلد ، ص 217 ـ 219 .
[4] . ر . ك : همين تفسير ، ج 1 ، ص 188 .
[5] . ر . ك : همين تفسير ، ج 1 ، ص 131 .
[6] . و انكار كردند آيات را و حال آنكه در نفس خود يقين پيدا كردند. سوره نمل : آيه 14
[7] . افرادى كه به صورت مستقيم و رو در رو با آنان سخن گفته مى شود .
[8] . و نيست از براى آن ها به اين دعوى ، علمى ; بلكه تنها گمان مى كنند. سوره جاثيه : آيه 24 .
[9] . خاموش وساكت كردن .
[10] . زيرا گواهى و شهادت حق مطلبى است كه از راه اخبار خداوند مى توان به دست آورد و آن منحصر به قرآن و اخبار قطعى الصدور از معصوم است. ( مؤلف ) .
[11] . سخن گويد .