آیه 20 : (يَكادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ...)

(زمان خواندن: 6 - 11 دقیقه)

آیه 20 : (يَكادُ الْبَرْقُ يَخْطَفُ أَبْصارَهُمْ كُلَّما أَضاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِيهِ وَ إِذا أَظْلَمَ عَلَيْهِمْ قامُوا وَ لَوْ شاءَ اللهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ إِنَّ اللهَ عَلى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ )
نزديك است كه برق ديده هاى آنان را بربايد ، هر وقت براى ايشان روشنى پديدار شود در آن حركت مى كنند و هنگامى كه تاريك شد درنگ مى نمايند ، و اگر خدا بخواهد گوش و چشم هاى ايشان را مى برد و خدا بر هر چيز تواناست.
لغت و اعراب كلمات آيه
(يَكادُ) مضارع « كاد » از افعال مقاربه به معناى « يقرب » است ; يعنى نزديك مى شود .
(يَخْطَفُ) به معناى اخذ به سرعت و به معناى ربودن آمده است ; چنان كه در آيه (إِلاّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ)([1]) به معنى دوم آمده است .
مراد به « ابصار » نور بصر است ، زيرا ابصار ـ به كسر همزه ـ ديدن است و عين [= چشم] ، آلتِ ديدن و بصير به معناى بينا مى باشد ; يعنى نزديك بود شدّت نور برق چشم آنان را كور كند ، چنان كه از ذيل آيه همين معنى استفاده مى شود كه فرموده : (ولَوْ شاءَ اللهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ) ; [واگر خدا بخواهد ، گوش وچشم آن ها را از بين مى برد] .
و ممكن است تقدير ذيل آيه چنين باشد كه « يكاد الرعد يذهب بسمعهم »(2) .
و امّا تشبيه آيه كريمه با منافقين ، همان طور كه قبلاً بيان شد ، برقِ دعوت پيغمبر(صلى الله عليه وآله)و معجزاتِ باهراتِ آن حضرت و احكام و دستورات دينى ، نزديك بود كه چشم آنان را كور كند ، زيرا به علّت مرض قلبى نفاق ، چشم دل آن ها تاب ديدن خورشيد معارف دين را نداشت .
و مانند شخصى كه در بيابان تاريكى در شب بارانى راه را گم كند و فقط همين كه برق بجهد چند قدمى راه برود ، ولى به مجردى كه روشنايى برق تمام شد باز در حال حيرت بماند ، منافقين هم اگر چه در دنيا به واسطه نور اسلام از احكام ظاهرى دين از طهارت ظاهر بدن و حفظ جان ، مال و غيره استفاده مى كنند ، ولى همين كه عمرشان تمام شد ، باز در تاريكى كفر و نفاق باطنى خود واقع مى شوند و اگر مى خواست ، خدا در همين دنيا هم كفرشان را ظاهر مى كرد و در انظار مسلمين رسواشان مى نمود ، زيرا خدا بر هر چيزى توانا است .
و تحقيق كلام در ذيل اين آيه در سه مقام است :
مقام اول :
در معناى « مشيّت » و اينكه آيا مشيّت و اراده در خدا يكى است ، يا دو مفهوم مغايرند؟ و آيا اراده ، چنان كه حكما و عده اى از محققين گفته اند از صفات ذات است ، يا چنان كه متكلّمين پنداشته اند از صفات فعل مى باشد؟
و روى همين بيان است كه حكما ، عالم را قديم زمانى دانسته ، زيرا اراده از صفات ذات است و چون بنابر قول طرفين اراده از مراد منفك نيست ، پس بايد عالم ، قِدَم زمانى داشته باشد ولى ذاتاً حادث است ، چون معلول علّت است ; ولى متكلّمين ، عالم را هم ذاتاً و هم زماناً حادث دانسته اند و مسبوق به عدم ، زيرا به عقيده آنان ، اراده از صفات فعل خداى تعالى است .
و تحقيق كلام اين است كه افعال اختياريه كه از عبد صادر مى شود مترتّب بر هفت امر است :
1 . تصوّر فعل كه خطور قلبى است .
2 . تصوّر فايده فعل .
3 . تصديق به اينكه اين فايده بر اين فعل مترتب است .
4 . تصديق به اينكه اين فعل براى فاعل از تركش نافع تر است .
5 . عزم بر ايجاد فعل براى ترتب فايده بر آن .
6 . حركت عضلات و جوارح براى انجام فعل .
7 . ايجاد به معناى مصدرى ، كه امر ربطى است ما بين فاعل كه موجد فعل ، و فعل كه موجد مى باشد و همين كه اين هفت امر محقق شد فعل از عبد صادر مى شود .
و امّا در مورد افعال خدا ، اكثر امور فوق الذكر براى ايجاد فعل از طرف خدا لازم نيست ، بلكه محال است ; يعنى در افعال خدا ، تصور ، تصديق ، جزم ، عزم و حركت عضلات نيست ، چون همه اين ها حوادث است و حق ، محل حوادث نيست .
ولى در افعال خدا دو امر معتبر است :
1 . علم به صلاح فعل ، كه اين فعل به خصوصيات زمانيه و مكانيه و شخصيه داراى مصلحت است كه اين علم عين ذات است .
2 . ايجاد به معناى مصدرى ، كه امر ربطى بين فاعل و فعل مى باشد چنان كه گذشت و پس از تحقق اين دو ، تحقق فعل ( به معناى اسم مصدرى پيدا مى كند ) .
كسانى كه اراده را از صفات ذات دانسته اند مى گويند همان علم به صلاح فعل از طرف خدا اراده نام دارد ، و كسانى كه اراده را از صفات فعل شمرده اند ايجاد را اراده پنداشته اند و مى توان گفت كه نزاع اين دو دسته لفظى است ، و اِلاّ حقيقت ايجاد هم ، علم به صلاح لازم دارد ، چنان كه خبر معروف :
« خُلقت الأشياء بالمشيئة ، و خُلقت المشيئة بنفسها »(3) .
يعنى موجودات را به واسطه ايجاد آفريدم ولى ايجاد را خود به خود ; يعنى براى خلقتِ ايجاد ، احتياج به ايجاد ديگرى نبوده كه تسلسل لازم آيد .و بنابراين تحقيق ، حق مطلب اين است كه چون ايجادْ امرى اختيارى است و بايد از روى اراده موجود شود ، علم به صلاح را « اراده » و ايجاد را « مشيّت » مى ناميم .
و امّا قول حكما كه چون اراده را از صفات ذات دانسته اند و با توجه به اصل « عدم انفكاك اراده از مراد » مجبور شده اند عالم را قديم زمانى بدانند فاسد است ، زيرا اشكالى ندارد كه خدا علم به صلاح فعلى در زمان مخصوصى داشته باشد ; يعنى آن فعل در اين زمان مصلحت دارد و بايد تحقق پيدا كند ، نمى توان گفت اراده از مراد منفك گرديده است . بلى ، اگر فرض شود فعل ، قبل از زمان مخصوص يا بعد از آن زمان متحقق شده انفكاك مذكور لازم آمده است .
مقام دوم :
در معناى (شَيْء) است كه در كلمه (إِنَّ اللهَ عَلى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ) گذشت .
اينجا هم بر حسب تذكر يادآور مى شويم ، عدّه اى گفته اند كه شىء مساوق وجود است مفهوماً و اين دسته مى گويند شىء همان موجود است .
دسته دوم گويند شىء مفهوماً عدم و معدوم است و اينكه گفته شده است خدا بر هر شىء تواناست ، مراد اين است كه خدا مى تواند معدوم را موجود كند .
دسته اى ديگر شىء را حال دانسته اند ( حال ، واسطه بين وجود و عدم يا موجود و معدوم است بنابر قولين ) .
و هر سه قول خالى از اشكال نيست ، امّا قول دسته اول از دو جهت باطل است :
1 . وجود و موجود اعمّ از واجب و ممكن است ، در صورتى كه وجود واجب متعلّق قدرت قرار نمى گيرد ، پس نمى توان شىء را موجود دانست .
2 . در صورتى كه مراد از شىء وجود باشد ، قدرت بر ايجاد وجود تحصيل حاصل و محال است .
و امّا قول دسته دوم نيز از دو جهت فاسد است :
1 . چون عدم اعمّ از ممتنع و ممكن است و ممتنع متعلّق قدرت قرار نمى گيرد .
2 . چون عدمْ به وصفِ عدميّت نقيض وجود است ، بنابراين قابل اينكه وجود شود نيست ، زيرا اگر عدم وجود شود اجتماع نقيضين لازم مى آيد و باطل است و روى همين اصل گفته اند : در عدم تأثير و تأثّر نيست .
و امّا قول سوم كه شىء را واسطه بين وجود و عدم دانسته اند فساد اين قول بديهى است ، زيرا با توجه به اينكه عدم و وجود نقيض يكديگرند واسطه اى بين اين دو معقول نيست ، زيرا اين واسطه ، يا اجتماع عدم و وجود است ، يا ارتفاع آن ها و هر دو باطل است ، بلكه تمام قضاياى باطله مثل اجتماع ضدّين ، دور و تسلسل و خلف و اجتماع مثلين ، چون برگشت آن ها به اجتماع نقيضين يا ارتفاع آن مى باشد باطل است .
و امّا تحقيق كلام اين است كه مراد از شىء ، ممكن الوجود است كه نسبتش به وجود و عدم مساوى است ; يعنى خدا مى تواند ممكن را هم موجود نمايد و هم معدوم ، زيرا ممكن نه واجب است و نه ممتنع كه متعلّق قدرت قرار نگيرد .
و امّا اطلاق شىء بر خدا مجازى است و لذا گفته اند كه « هو شيء لا كالأشياء »(4) ، يعنى خدا شىء است نه مانند اشياء .
و منطبق بر همين بيان است قول سبزوارى كه گفته است : « الشيء ما يشيء وجوده » كه كلمه « ما » در اين جمله به معناى ممكن است ، كه اگر خواسته شود موجود مى شود .
مقام سوم : در معناى « قدرت و قدير » است :
قدرت گاهى تعبير شده است به تساوى فعل و ترك آن و گاهى هم تعبير شده است به اينكه اگر بخواهد انجام دهد و اگر نخواهد انجام ندهد .
و در مقام توضيح كلام بايد دانست كه فاعل منتسب به فعل داراى اقسامى است :
1 . فاعل بالطبع ، مانند احراق آتش و رطوبت آب .
2 . فاعل بالجبر ، مانند اكراه شخصى براى ايجاد فعلى بدون اختيار .
3 . فاعل بالقسر ، مثل حركت جسمى به طرف مخالف جاذبه خود ، مانند سنگى به طرف بالا ; يعنى بر خلاف طبع .
4 . فاعل بالقهر ، مانند سقوط جسم ثقيلى بر زمين .
5 . فاعل بالتجلّى ، كه علم به فعل دارد و سابق بر فعل هم هست و علم او عين ذات فاعل مى باشد . مانند استعمال نفس قواى نفسانيه را .
6 . فاعل بالعنايه ، كه علم سابق بر فعل و زايد بر ذات فاعل مى باشد ; مانند سقوط از مكان مرتفعى به مجرد تخيّل و توهّم .
7 . فاعل بالرضا ، كه علم عين فعل و عين ذات فاعل است ; مانند انشاى نفس صور خياليّه را .
8 . فاعل بالقصد ، كه علاوه بر علم به فعل ، داعى و قصد لازم است ; مانند تكلّم و رفت و آمد انسان .
و امّا در افعال الهى ، عده اى خدا را « فاعل بالرضا » دانسته ، مانند عرفا و بعضى « فاعل بالتجلّى » گمان كرده اند ، مانند اشراقيين و برخى « فاعل بالعنايه » پنداشته اند ، مثل مشّائين و دسته اى « فاعل بالقصد » ، مانند متكلّمين .
و حق اين است كه افعال الهى از روى حكمت و مصلحت و تابع مصالح نفس الامريه و از روى علم و اختيار است و معناى قدرت نيز همين است ، لذا گفته ايم كه اختيار صفتى مغاير قدرت نيست ، بلكه در مفهوم قدرت ، اختيار مأخوذ است . بنابراينْ خدا نه فاعل بالرضاست كه علم ، عين فعلش باشد و نه بالتجلّى است و نه بالعنايه كه اراده در او مأخوذ نباشد و نه فاعل بالقصد است كه احتياج به تصور و تصديق داشته باشد ، بلكه فاعل بالاراده است .
و اينجاست كه متذكر شده ايم اطلاق علّت تامّه بر خدا صحيح نيست ، زيرا تأثير علّت در معلول ، خود بدون اختيار و قهرى است و علّت ، قدرت بر عدم تأثير در معلول ندارد .
بلى ، او علّت فاعلى است كه در افعالش مصلحت در ايجاد و قابليت در موجود ملحوظ است ; و لذا دو قاعده مسلّمه بين حكما كه « الواحد لا يصدر عنه إلاّ الواحد و الواحد لا يصدر إلاّ عن الواحد »(5) مخصوص علّت تامّه مى باشد و در حقّ خداى تعالى جارى نيست ، زيرا منشأ اختلاف در افعال خدا اختلافِ حكم و مصالح است و به بساطت ذات فاعل لطمه اى نمى زند ، براى توضيح بيشتر به الكلم الطيّب (6) رجوع شود .
__________________________________________________________________
[1] .  مگر كسى كه بربايد. سوره صافات : آيه 10 .
[2] .  نزديك بود صداى رعد گوش آنان را از بين ببرد .
[3] .  كافى : ج 1 ، ص 110 ، ح 4 . ; التوحيد : ص 143 ، ح 19 و بحار الأنوار : ج 4 ، ص 145 ، ح 20 . آنچه در اين منابع از قول امام صادق (عليه السلام)آمده اين است : « خلق الله المشيئة بنفسها ثم خلق الأشياء بالمشيئة » .
[4] .  الاقتصاد ، شيخ طوسى : ص 39 .
[5] .  از علّت واحد فقط معلول واحد صادر مى شود و معلول واحد فقط داراى يك علّت است الحكمة المتعاليه : ج 2 ، ص 204 و كفاية الاصول : ص174 .
[6] .  الكلم الطيب : ص 41 ـ 45.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa@sibtayn_fa





مطالب ارسالی به واتس اپ
loading...
آخرین
مولودی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 ذی قعده

١ـ ولادت با سعادت حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها)٢ـ مرگ اشعث بن قیس٣ـ وقوع جنگ بدر صغری ١ـ...


ادامه ...

11 ذی قعده

میلاد با سعادت حضرت ثامن الحجج، امام علی بن موسی الرضا (علیهما السلام) روز یازدهم ذیقعده سال ١٤٨...


ادامه ...

15 ذی قعده

كشتار وسیع بازماندگان بنی امیه توسط بنی عباس در پانزدهم ذیقعده سال ١٣٢ هـ.ق ، بعد از قیام...


ادامه ...

17 ذی قعده

تبعید حضرت موسی بن جعفر (علیهما السلام) از مدینه به عراق در هفدهم ذیقعده سال ١٧٩ هـ .ق....


ادامه ...

23 ذی قعده

وقوع غزوه بنی قریظه در بیست و سوم ذیقعده سال پنجم هـ .ق. غزوه بنی قریظه به فرماندهی...


ادامه ...

25 ذی قعده

١ـ روز دَحوالارض٢ـ حركت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از مدینه به قصد حجه...


ادامه ...

30 ذی قعده

شهادت امام جواد (علیه السلام) در روز سی ام ذی‌قعده سال ٢٢٠ هـ .ق. شهادت نهمین پیشوای شیعیان...


ادامه ...
0123456

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page