منظور از تفسير به رأى آن است كه مفسر در تفسير و رازگشايى از آيات قرآنى به رأى و ديدگاه شخصى خود مراجعه و به توجيه و تأويل آيات مقدس قرآنى اقدام مى كند . اين شيوه تفسيرى را اگر با دقت فراوان رديابى كنيم ، بارى ، در همان دهه هاى نخستين صدر اسلام و در دوران توجّه به اجتهاد صحابه و تابعين ، رگه هاى اوليه اش را مى يابيم(26) ; اما اگر با اغماض وتساهل آن را پى جويى نماييم ، وبه عنوان شيوه اى مستقل وبرجسته در تفسير قرآن به آن بنگريم ، بايد بگوييم كه مدتى نه چندان كم پس از شيوه تفسير مأثور پديدار شد . در آغاز تفسير به رأى در نظر برخى مُجاز و در نظر برخى ديگر ممنوع بود ، و براى منع آن عمدتاً به فرمايش معروف حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم)استناد مى جستند كه : «من قال في القرآن برأيه فأصاب فقد أخطأ ;(27)هر كه قرآن را به رأى خودش بيان كند ، حتى اگر سخن به درستى گفته باشد ، باز هم خطا كرده است» . در برابر موافقانِ چنين تفسيرى ، به آياتى از قرآن اشارت مى كنند كه در آن خداى سبحان انسان را به تدبر و درنگ فراخوانده است ; از آن جمله : «أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوب أَقْفَالُهَا ;(28) آيا به قرآن نمى انديشند ، يا [مگر] به دلهايشان قفل هايى نهاد شده است» ، وبسيارى آيات ديگر . در اين مجال وعرصه ، سخنانى در موافقت و رد تفسير به رأى گفته شده است كه از طاقت اين مجال خارج است ، اما از سرِ ضرورت ، به صورت گذرا چند نكته را بيان مى كنيم :
يكى از شيوه هاى تفسير به رأى ، اعتماد به دانسته ها و برداشت هاى شخصى است ، كه در تفسير آيات مقدس قرآنى به كار مى رود ، اين شيوه از بديهى ترين شيوه هاى نهى شده در تفسير واز مصاديق بارز تفسير به رأى است . در اين شيوه ، مفسران در واقع نه در پى كشف راز وتفسير قرآن هستند ، بلكه بيشتر در پى آنند كه قرآن را مؤيد گفته ها وانديشه هاى خود كنند . در اين روش آنكه ديدگاه و مكتبى معتزلى دارد در پى آن است كه آيات مناسبِ حال وفكر خود را برجسته سازد وآن را با ديدگاه اعتزالى خود تفسير نمايد ، وآنكه اشعرى است ، آيات را بر اساس افكار خود ، و فيلسوف بر پايه كاوش هاى عقلى و داده هاى خردورزانه خود تفسير مى كند ، وعارف و صوفى وغيرهم در پى تطبيق داشته هاى خود بر قرآنند . بارى ، تفاسير اين مفسران از روح قرآن تهى است وآن را آبشخور انديشه هاى خود ساخته اند .
شيوه ديگر آن است كه با جمود و خشكسرى بر پايه رواياتى خاص از حضرات معصومين (عليهم السلام) ، ياصحابه وتابعين ، قرآن را تفسير مى كنند . اين گونه تفسيرها در واقع قرآن را به سطحى پايين ودر حصارى محصور ومحدود تنزل داده اند ، و نقش دراز دامن و فراگسترده اش را در نظر نگرفته اند . در باور اينان قرآن در زوايايى خاص و فاقد سرزندگى و بالندگى و گستردگى منحصر مى باشد . استدلال سخن ما آن است كه قرآن كتابى است آسمانى كه پايان بخش تمامى صحف آسمانى است ، و معجزه اسلام ـ كه واپسين ديناست ـ مى باشد ، و براى تمامى دورانها واعصار ، و براى تمامى انسانها تا روز رستاخيز مى باشد ، نه دورانى خاص و محدود . بسيارى از آيات و معناى قرآنى ، اى بسا در برخى روايات تفسير نشده اند ، اما گويندگان اين روايات ، يعنى حضرات معصومين (عليهم السلام) در گفتارها وسنتِ خويش در كمالْ بخشيدن ورازگشودن از دين ، جزئيات وكلياتِ مورد نياز انسانِ ديندار را بيان كرده اند كه نيازمند فراگيرى اصول و روشهاى ويژه اى است .
به تعبير ديگر فراگرفتن تمامى زواياىِ دينِ اسلام بر پايه فرمايشات معصومين ورسيدن به «بينشى دينى» وفهمِ دين ورسيدن به مرحله كمال در علْم تنها راه موفقيت در تفسير قرآن است ، آن هم با برخوردارى از توفيقات الهى ، كه لاجرم با فقدان آن ها ، امكان تفسير قرآن به دست نخواهد آمد . تفسير قرآن بر اساس تدبّر در معانى آن و استنطاق آيات كريمه آن و در نظر داشتن ساير آياتِ هم معنا و مرتبط ، ودر عين حال مراجعه به متون روايىِ مربوط به بحث ، نه تنها تفسير به رأى نخواهد بود ، بلكه با عنوان «تفسير قرآن به قرآن» يك شيوه تفسيرى كاملاً پسنديده است .
اين شيوه تفسيرى تضادى با تفسير روايى و مأثور ندارد و مى توانند در كنار هم مكمل يكديگر باشند .
در تفسير قرآن به قرآن ، نخست بررسى مى شود كه آيا در تفسير آيه مورد بحث سخنى از ائمه معصومين (عليهم السلام) نقل شده است ياخير ; كه در صورت وجود چنين نصّى ، فصل الخطاب بحث به دست مى آيد ، و اگر درباره آن آيه ، تفسيرى از ائمه معصومين (عليهم السلام) وجود نداشته باشد ، در آن صورت از ساير آيات هم معنا ، كه نقش تفسيرى و توضيحى دارند ، بهره بردارى مى شود . در اين شيوه براى كشف حكم فقهى از آيات قرآن ، آيات مقيّد را گواه آيات فاقد قيدْ و آيات مطلق قرار مى دهند ، و نيز آيات خاص را براى آيات عام ، سندِ تخصيص مى دانند ; و در مباحث اجمال وتفصيل و مانند اين ها از خود آيات بهره مى گيرند و حكم فقهى را استخراج مى كنند . در بحثهاى ادبى با كاويدن آيات در امورى چون مجاز و حقيقت ، فصاحت وبلاغت ، كنايه و استعاره ، ايجاز ، ابهام وايهام ومانند اين ها ، نكته ادبى مورد بحث را استخراج مى نمايند . اين شيوه در بررسى قصص قرآنى ، مباحث اخلاقى و تربيتى ، مباحث توحيدى و عقايدى وغيره نيز صادق وصائب است . شيوه تفسير قرآن به قرآن از ديرباز مورد استفاده مفسران قرآن بوده است ، اما آنچه مفسر را در استفاده از اين شيوه محدود ، و تا حدودى كم توان مى ساخت ، پرداختن به ريشه لغوى يك واژه است ، به گونه اى كه جنبه صرفى يك واژه در ساير آيات بررسى مى شد ، نه ساير واژه هاى هم معنا ، يا آياتى كه با آيه مورد بحثْ ارتباطِ معنايى داشته باشد .
بنابراين تفسير قرآن به قرآن آن است كه هم واژه وهم معنا بايستى مورد بحث وبررسى قرارگيرند . راز گشايى از آيات قرآن با اين روش تا حدودى عَمَلى مى شود ، ومفسر بهتر مى تواند به لايه هاى غيرظاهرى وعميق تر قرآن دست يابد . هر چند اصل سخن آن است كه تفسير قرآن وراه يافتن به لايه هاى درونى وبواطنِ ديگر ، بى هيچ ترديدى ، نيازمندِ توفيق وعنايت الهى ومدد اهل بيت (عليهم السلام) است وبس .
مفسر در تفسير قرآن به قرآن به آگاهى گسترده و كامل از علوم اسلامى به ويژه علوم قرآنى وتفسير نيازمند است ; آگاهى هايى كه وى را در كشف ويا تفسير آيات قرآن يارى مى رساند . علاوه بر آن بايد با فرهنگ اسلام وتمامى جوانب علمى و فرهنگى اسلام آشنا باشند ; عقايد ، علوم اجتماعى و انسانى ، تاريخ ، ادبيات عربى ، دانش حديث واصولِ آن وروشهاى استنباط فقهى وغير فقهى وبه خصوص توان كامل در بهره بردن از دو گرانسنگى كه وديعه رسول خداست ، يعنى قرآن واهل بيت (عليهم السلام) ، داشته باشد . بارى علاوه بر آن ها بايستى با شيوه پژوهيدن در معارف اسلامى وروش استنطاق آيات واطلاع كامل از قرآن ، علوم قرآنى و معانى آيات و ايجاد ربط ميان مفاهيم همسوى در قرآن ، آشنايى كامل داشته باشد .
به هر روى ، اين همان شيوه اى است كه حتى در روايات دينى پسنديده وستايش شده است ، و قرآن نيز از آن با تعابيرى چون تدبّر وتفكرِ در قرآن ياد كرده است : «أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءانَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً ;(29) آيا در [مفاهيم] قرآن نمى انديشند؟ اگر از سوى غيرخدا مى بود قطعاً در آن تفاوت بسيارى مى يافتند .» و : «كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُولُوا الاَْلْبَابِ ;(30) [قرآن] كتابى است مبارك كه آن را بر تو نازل كرده ايم تا در [محتواى] آيات آن بينديشند ، و خردمندان پند بگيرند» .
«أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْءانَ أَمْ عَلَى قُلُوب أَقْفَالُهَا ;(31) آيا در [آيات] قرآن نمى انديشند؟ يا [شايد] بر دلهايشان قفل هايى نهاده شده است؟»
ونيز به فرموده حضرت اميرمؤمنان على(عليه السلام) : « . . .ثم أنزل عليه الكتاب نوراً . . . جعلهُ الله رياً لعطش العلماء وربيعاً لقلوب الفقهاء . . . ;(32) سپس قرآن را به عنوان نورى [تابناك] نازل فرمود . . . خداوند آن را مايه سيرابىِ تشنگىِ علما و بهارى براى دلهاى فقها [ودين شناسان] قرارداد . . .» ونيز فرموده اند : «وكتاب الله بين أظهركم ناطق لايعيا لسانه ، وبيت لاتهدم أركانه . . . ;(33) و [اينك] كتاب خدا فرادستتان قرار دارد ، كه سخنگويى است خستگى ناپذير وخانه اى است كه ستونهايش هرگز فرونمى ريزند» .
_______________
26. ر . ك : التفسير والمفسرون : ج1 ، ص255 ; نيز : الاتجاهات الفكرية في التفسير : ص81 .
27. سنن ترمذى، باب : ما جاء فى الذي يفسّر القرآن برأيه .
28. سوره محمد : آيه 24 .
29. سوره نساء : آيه 82 .
30. سوره ص : آيه 29 .
31. سوره محمد : آيه 24 .
32. تصنيف نهج البلاغه : ص212 .
33. همان ، ص209 .
تفسير به رأى
- بازدید: 1898