متن ادبی «ای شهر گلایول و لبخند»

(زمان خواندن: 1 - 2 دقیقه)

چقدر باشکوه می‏شناسمت
ای شهری که ستارگان در جوارت حجره دارند
و تو را با نام معصومه (سلام الله علیها) می‏شناسند
ای شهری که درختانِ تمام پیاده ‏روهایت ـ شال سبز می‏ اندازند
ای شهری که آفتاب، در مقابل گلدسته ‏هایت زانو می‏زند
ای شهری که هر جا بایستم، تو را مهربان می‏بینم
ای شهری که باغ ‏های ارم، همسایگی ‏ات را دوست دارند
ای شهری که به سبک سپیدار، ایستاده ‏ای
به سبک باران، قدم می‏زنی
به سبک بهار، پیراهن می‏پوشی
به سبک آفتاب، می‏نشینی
ای شهر همیشگی من!
ای خواب شیرین کودکی ‏های من!
ای طراوت پیاده ‏روهایت، همواره!
چقدر گلدسته‏ هایت روشنند!
چقدر پنجره ‏هایت معطرند!
چقدر چشمان رهگذرانت صمیمی است!
چقدر پشت بام‏ های بلندت، به آفتاب نزدیکند!
شهر من، سایبان همواره مهربانی!
چقدر قدم زدن در کوچه‏ های شهیدانت زیباست!
چقدر تنفس در رواق‏ هایت دلنشین است!
چقدر پرواز در بلندای گنبدت خاطره ‏انگیز است!
شهر من!
شهر معصومه‏ های نجیب!
شهر زیارت خوانی و آینه گردانی
ای کوچه‏ های تو در توی آشتی‏ ات، روشن
ای همسایگی کبوتر و گلدسته‏ هایت؛ نزدیک
ای شهر امروز، فوران مهربانی
ای شهر امروز؛ تا صف فرشتگان ایستادن
ای شهر امروز؛ تا چراغانی ستاره‏ ها؛ اوج گرفتن
ای شهر امروز تا مقابل آینه‏ ها؛ شلوغ
ای شهر خلوتِ دلتنگی و مناجات
ای پشت بام ‏های کاه‏گلی همسایه گلدسته‏ هایت؛ معطر
شهر پیاده ‏روهای سلام
شهر پس کوچه‏ های نزدیک از «میدان» تا حرم
از «چهل اختران» تا «آستانه»
شهر من!
ای شهر تمام معصومه‏ های نجیب
ای فرش کوچه‏ هایت گُل
هوای تو؛ تنفس هوای بهشتی نزدیک است
هوای قدم زدن در آستانه ایمان است
هوای بال زدن تا فرشتگان است
هوای رسیدن به خانه مهربانِ معصوم (سلام الله علیها) است
هوای تو؛ هوای چرخیدن در منظومه کهکشان است
هوای شوق تا فصلی تازه از صبح است
هوای تو؛ هوای سلام و صلوات است.

اشارات :: دی 1382، شماره 56
مریم سقلاطونی

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page