مرحوم علّامه مجلسي مينويسد: علماي ما و علماي عامّه درباره اين که امام رضا (ع) با اجل خود از دنيا رفته، يا اين که او را با سمّ شهيد کردهاند و بنابر قول اخير آيا مأمون اين جنايت را مرتکب شده يا کس ديگر، اختلاف نمودهاند و در ميان شيعيان اشهر اين است که امام رضا (ع) در اثر سمّي که مأمون به او داده، شهيد شده است، تنها مرحوم سيد عليبن طاوس و همچنين اربلي در کشف الغمة، اين نسبت را انکار کردهاند.
بعضي اين قول را به شيخ مفيد نيز نسبت دادهاند ولي ظاهر عبارت شيخ مفيد در ارشاد چنين است که او نيز قائل به مسموميّت امام بوده است، زيرا او نوشته:
«... تا اين که رأي مأمون را درباره آن حضرت دگرگون ساختند و تصميم به کشتن آن بزرگوار گرفت و چنان شد که روزي آن حضرت با مأمون طعامي خوردند و حضرت از آن طعام بيمار شد و مأمون نيز خود را به تمارض زد».
سپس مفيد در تفصيل اين جريان غم انگيز آورده است که: محمدبن عليبن حمزه از منصوربن بشير از عبداللهبن بشير روايت کرده که گفت:
مأمون به من دستور داد ناخنهاي خود را بلند کنم و اين کار را براي خود عادي نمايم و براي کسي درازي ناخن خود را نشان ندهم، من نيز چنان کردم، سپس مرا خواست و چيزي به من داد که شبيه به تمرهندي بود و به من گفت: اين را به دو دست خود بمال، و من چنان کردم سپس برخواسته و مرا به حال خود گذارد و پيش حضرت رضا (ع) رفته، گفت:
حال شما چگونه است؟
فرمود: اميد بهبودي دارم.
مأمون گفت: من نيز بحمدالله امروز بهترم و کسي از پرستاران و غلامان به خدمت تو آمدهاند؟
حضرت فرمود: نه.
مأمون خشمناک شد و به غلامان فرياد زد که چرا به آن حضرت رسيدگي نکردهاند.
سپس گفت: هم اکنون آب انار بگير و بخور که براي رفع اين بيماري چارهاي جز خوردن آن نيست.
برادر عبدالله بن بشير گويد: پس به من گفت: انار براي ما بياور، و من اناري چند حاضر کردم، مأمون گفت با دست خود آن را فشار بده و من فشردم مأمون آب آن را با دست خود به امام رضا (ع) خورانيد و همان سبب مرگ آن حضرت شد و پس از آن، دو روز بيشتر زنده نماند که از دنيا رفت.
مرحوم مفيد در ادامه گزارش خود از اباصلت هروي روايت کرده که گفت:
پس از آن که مأمون (در آن روز) از نزد آن حضرت بيرون رفت بر آن جناب وارد شدم، حضرت به من فرمود:
اي اباصلت اينان کار خود را کردند و زبانش به ذکر خدا گويا بود.
باز مرحوم مفيد در روايت ديگر از محمدبن جهم نقل کرده که گفت:
حضرت امام رضا (ع) انگور را زياد دوست ميداشت، پس قدري انگور براي آن حضرت تهيه کردند، و در دانههاي آن چند روز سوزن هاي زهرآلود زدند، سپس آن سوزنها را کشيده و آن انگور را به نزد آن بزرگوار آوردند حضرت به همان بيماري که پيش از اين گفته شد، مبتلا بود، از آن انگور زهرآلود ميل فرمود و سبب شهادتش گرديد و گويند: اين نوع زهر دادن بسيار ماهرانه و دقيق است.
غرض، شيعيان به طور کلي اين نظر را تأييد کردهاند، مگر مرحوم اربلي در کشف الغمّه که خود را با ابن طاوس هم عقيده دانسته است و اتفاق شيعه را بر اين مطلب، ميتوان بهترين دليل بر شهادت امام رضا(ع) دانست زيرا آنان به احوال امامان خود از ديگران داناتر بودند و دليلي هم براي تحريف يا کتمان حقايق در اين زمينه نداشتند.
گر چه عد? زيادي از تاريخ نويسان اهل تسنن نيز اين جنايت را به مأمون نسبت دادهاند و شيعيان نيز شرح اين داستان را در کتابهاي آنها ميخواندند ولي در اين باره احتياج به نوشتههاي آنها نيست زيرا روايات در اين زمينه از طريق اهل بيت آن قدر زياد است که ديگر نيازي به گفتههاي آنها در خود احساس نميکنند، به خصوص اين که ميبينند عده زيادي از آنها از طريق انصاف خارج شده و به تاريخ و نسل آينده خيانت کردهاند!
علاوه بر آنچه گذشت، رويداد شهادت امام رضا(ع) سالها قبل از وقوع آن به وسيله خود امام و اجداد پاکش پيش بيني شده بود اين روايات را ميتوان به سه دسته تقسيم کرد:
1ـ آن دسته از روايات که از زبان پيغمبر(ص) يا ائمه اطهار(ع) نقل شده، حاکي از به شهادت رسانيدن امام رضا در طوس است، در اين باره چند روايت وارد شده که از آن جمله
مرحوم صدوق به سند خود از نعمانبن سعد روايت کرده که گفت: اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (ع) فرمود:
سَيُقْتَلُ رَجُلٌ مِنْ وُلْدِي بِاَرْضِ خُر?اس?ان بِالسَّمّ ظُلماً اِسمُهُ اِسمِي وَ اِسمُ اَبيهِ اِسمُ اِبن عمران مُوسي? الّا فَمَنْ ز?ارَهُ فِي غُربَتِه غَفَر اللهُ ذُنوبَهُ ما تقدّم منها و ما تَأََخَّر و لو کانَتْ مثل عَدَدِ النُّجُومِ و قطر الامط?ارِ و وَرَقِ الاشْجارِ.
به زودي مردي از فرزندان من در سرزمين خراسان به زهر از روي ستم و جور کشته ميشود، اسم او اسم من، و اسم پدرش اسم موسي بن عمران است بدانيد هر کس او را در غربتش زيارت کند، خداوند گناهان گذشته و آينده او را ميآمرزد و لو اين که به تعداد ستارگان و قطرات باران و برگ درختان باشد.
مرحوم سيد هاشم بحراني در مدينه المعاجز مينويسد:
از سليمان بن حفص مروزي روايت شده که گفت: از موسي بن جعفر (ع) شنيدم که ميفرمود:
ان ابني عليا مقتول بالسم مدفون الي جنب هارون بطوس من زاره کمن زار رسول الله.
پسرم عل را با سمّ مظلومانه به قتل ميرسانند، و او در جَنْب قبر هارون در طوس مدفون ميشود، کسي که او را زيارت کند مانند کسي است که رسول خدا را زيارت نموده است.
2ـ آن دسته از روايات که از خود امام رضا (ع) نقل شده که از شهادت خود به دست مأمون و از دفنش در طوس کنار قبر هارون خبر داده است، از جمله:
اباصلت هروي گفت: شنيدم از امام رضا (ع) که ميفرمود:
وَاللهُ م?ا منّ?ا الّ?ا مَقتُولٌ اَوْ شَهِيدٌ فَقِيلَ لَهُ: فَمَنْ يَقْتُلُكَ يَابْنَ رَسُولِ الله؟ ق?الَ: شَرُّ خَلْقِ الله فِي زَمانِي وَ يقتُلَنِي بِالسّمِّ ثُمّ يدفُنَنِي فِي د?ار مضيعَةٍ وَ بِل?ادٍ غُربةٍ اَل?ا فَمَنْ ز?ارَنِي فِي غُربَتِي کَتبَ اللهُ عزّوجلّ لهُ اجرَ مأئةَ الْفِ شَهيدٍ و مأئةَ الْفَ صِدِّيقٍ و مأئةَ الفَ حاجٍّ و مُعْتَمَر و مأئةَ الفَ مُجاهِد و حُشِرَ فِي زُمْرَتِن?ا و جعلَ فِي الدَّرج?اتِ العُلي? مِنَ الجَنَّةِ رفيقن?ا.
به خدا نيست از ما ائمه احدي مگر اين که کشته يا شهيد ميشود.
عرض شد: اي فرزند رسول خدا، پس ترا چه کسي به قتل ميرساند؟
فرمود: بدترين مخلوق خدا در زمان خودم مرا به زهر ميکشد، و سپس در يک خانه تباه شده در ديار غربت دفن ميکنند. آگاه باشيد هر کس مرا در غربتم زيارت کند خداوند به او اجر صد هزار شهيد و صدهزار صديق و صدهزار حج و عمره کننده و صدهزار جهادگر مينويسد و در زمر? ما محشور ميگردد و در بالاترين درجات بهشت رفيق ما قرار داده ميشود.
اين قبيل روايات بسيار است و گاهي امام اين پيشگوئي را حتي نزد مأمون نيز ميکرده.
3ـ آن دسته از روايات که به تشريح چگونگي مسموم ساختن امام پرداختهاند، رواياتي که بهاين مضمون وارد شده نيز بسيارند که برخي از آنها نيز از خود امام نقل گرديدهاند و در ميان اين روايات، روايت اباصلت دربار? مسموم شدن امام و چگونگي غسل و کفن و دفن و روايت هرثمة بن اعين در اينباره قابل توجّه است.
بنابه تحقيق يکي از نويسندگان معاصر اين روايات به يکي از اين افراد: ابوالصلت عبدالسلام هروي، هرثمة بن اعين، علي بن حسين کاتب، ريّان بن شبيب، محمدبن جهم و عبداللهبن بشير منتهي ميشود.
پس با توجه بهاين روايات براي يک فرد شيعه، شکي در اين که امام رضا (ع) به دست مأمون به وسيله سمّ به شهادت رسيده، باقي نميماند. به خصوص اين که قرائن و شواهد زيادي اين موضوع را تأييد ميکنند از جمله:
با مراجعه به کتب تاريخي استفاده ميشود که شهادت امام رضا (ع) به دست مأمون حتي در زمان مأمون نيز امري معروف و بر سر زبانها بود. به طوري که مأمون خود از مردم گلايه ميکرد که چرا او را عامل مسموم کردن امام ميپندارند! چنانکه گويند:
هنگام شهادت امام (ع) مردم اجتماع کرده و پيوسته ميگفتند کهاين مرد (يعني مأمون) وي را شهيد کرده است در اين باره آن قدر صدا به اعتراض برخاست که مأمون مجبور شد محمدبن جعفر عموي امام را به طرف آنها بفرستد و براي متفرّق کردن آنها بگويد که امام (ع) امروز براي احتراز از آشوب از منزل خارج نميشود.
ابن خلدون علت قيام ابراهيم فرزند موسي (ع) را آن دانسته که وي مأمون را متهم به قتل برادرش مينمود.
طبق نقل برخي از منابع تاريخي يکي ديگر از برادران امام رضا(ع) به نام احمدبن موسي (معروف به شاهچراغ) چون از حيله مأمون آگاه شد همراه سه هزار تن ـ و به روايتي دوازده هزار ـ از بغداد قيام کرد، عامل مأمون در شيراز به نام قتلغ خان به امر مأمون با او به مقابله برخاست و پس از کشمکشهائي هم او و هم برادرش محمد عابد و يارانشان را به شهادت رسانيد.
در آن ايام برادر ديگر امام رضا (ع) به نام هارونبن موسي همراه با بيست و دو تن از علويان به سوي خراسان آمد، بزرگ اين قافله خواهر امام رضا (ع) حضرت فاطمه معصومه (س) بود. مأمون مأموران خود را دستور داد تا بر قافله آنها بتازد . آنها نيز همه را مجروح و پراکنده ساختند . هارون نيز در اين نبرد جراحت برداشت ولي سپس او را درحالي که بر سر سفره غذا نشسته بود ، غافلگير کرده به قتل رساندند.
حتي طبق بعضي نقلها به حضرت معصومه نيز در ساوه زهر دادند که پس از چند روزي او هم به شهادت رسيد.
به علاوه در دواوين شعراي آن زمان، اشعاري به چشم ميخورد که بهاين مطلب تصريح دارد از جملهاين بيت از ابوفراس:
باؤوا بقتل الرضا من بعد بيعته و أبصروا بغضه من رشدهم و عموا
دعبل خُزاعي گويد :
اري بني اميه معذورين ان قتلوا و لا اري لبني العباس من عذر.
پس با توجه بهاين وقايع در مييابيم که مسأله شهادت امام به دست مأمون در همان ايام نيز امري شايع ميان مردم بوده است.
خلاصه مرحوم مفيد در ادام? ماجرا مينويسد: چون حضرت امام رضا (ع) به شهادت رسيد مأمون يک شبانه روز خبر فوت آن حضرت را پنهان کرد، سپس کساني نزد محمدبن جعفر (عموي آن حضرت) و گروهي از خانواده و دودمان ابيطالب که در خراسان بودند فرستاد، و چون حاضر شدند خبر درگذشت آن حضرت را بهايشان داد و گريست و بسيار براي فوت آن حضرت بيتابي کرده گفت:
اي برادر، بر من دشوار است تو را در اين حال ببينم من آرزو داشتم که پيش از تو بميرم (و تو جاي من باشي) ولي خدا نخواست، سپس دستور داد آن حضرت را غسل داده کفن و حنوط کنند و خود جنازه را برداشته به همين جائي که اکنون حضرت مدفون است، آورد و به خاک سپرد و آنجا خان? حميدبن قحطبه بود در دهي از شهر طوس که نام آن سناباد و نزديکي نوقان است، و در همانجا قبر هارون الرشيد بود، و قبر حضرت رضا(ع) پيش روي هارون و در طرف قبل? او قرار گرفته است.
چون خبر شهادت امام رضا(ع) در شهر طوس و در ميان سپاهيان انتشار يافت، دوستان و علاقمندان آن حضرت به در خانه مأمون هجوم آوردند، و ازدحام جمعيّت به حدي بود که مأمون را خوف فرا گرفت. با اين که مأمون خبر فوت امام را يک شبانه روز پنهان کرده بود مسلماً در اين يک روز مشغول طرح نقشهاي بود که از ازدحام مردم جلوگيري نمايد. ولي پس از اعلان خبر، اوضاع را طوري ديد که تشييع جنازه را باز هم به تأخير انداخت، و براي آرام کردن مردم از محمدبن جعفر عموي امام استفاده کرد، و به او دستورداد در ميان جمعيت حاضر شده و اعلان کند که تشييع جنازه به تأخير افتاده و مردم متفرق شوند، اين بود که محمدبن جعفر (ع) خود را به مردم نشان داد و گفت:
اي مردم متفرّق شويد زيرا جناز? ابوالحسن (ع) امروز تشييع نميشود، مردم به حرف او گوش داده از اطراف اقامتگاه امام (ع) پراکنده شدند سپس جنازه امام (ع) را شبانه غسل داده و دفن کردند.
ولي طبق نقل ديگر، صبح بعد مأمون از روي مکر و حيله و براي پرده پوشي و تبرئه خود لباس عزا به تن کرد و با سر و پاي برهنه حاضر شد و جنازه را حرکت دادند و مأمون عقب جنازه و در بين آن جمعيت زياد با صداي بلند گريه ميکرد و به سر و صورت خود ميزد و فرياد ميکرد و ميگفت:
اي پسر عم اي کاش من پيش از تو مرده بودم و اين روز را نمي ديدم ، و تو جانشين من بودي.
وي دستور داد تا جنازه را به قبه هارونيّه ببرند و کنار قبر پدرش هارون دفن کنند ، ولي طبق دستور مأمون نشد و به آنچه که خود امام رضا (ع) فرموده بود، عمل شد و در بالاي سر هارون به آن کيفيّت که در اخبار و کتب تاريخ وارد شده، دفن نمودند.
آري مأمون مزوّر و مکّار که هدفي جز تحکيم موقعيت خود نداشت، براي پيشبرد هدف خود از هر وسيله ممکن استفاده ميکرد يک روز مصلحت خود را در اين ميديد که فضل بن سهل وزير اعظم و امام رضا (ع) را وليعهد خود گرداند، ولي همين که احساس کرد وجود آنها براي حکومت او خطري محسوب ميشوند، به قتل هر دوتاي آنها تصميم گرفت، همين که فضل را کشت براي آرام کردن مردم از وجود امام (ع) استفاده کرد و ازدحام مردم را به وسيله آن حضرت پراکنده ساخت.
و نيز هنگامي که امام رضا (ع) را مخفيانه مسموم کرد، جمعيت زيادي به در خانه او هجوم آوردند و اين بار براي آرام کردن مردم و متفرق کردن آنها از وجود محمدبن جعفر عموي امام، استفاده نمود، گويا مأمون محمدبن جعفر را براي چنان روزي در کنار خود نگه داشته بود، همين که توانست به وسيله او غائله را بخواباند، ديگر محمدبن جعفر براي او فائدهاي نداشت، و لذا به فاصله کوتاهي او نيز در سرخس به علت نامعلومي درگذشت و در همانجا مدفون گشت و اکنون تربت او مشهد عظيمي است.
بدين ترتيب مأمون تمام موانع را از سر راه خود به بغداد، برداشت و فاتحانه به پايتخت وارد شد اکنون کساني را که بغداد را به وحشت ميانداخت کشته است. بغداد نيز به پاس اين خدمت، جنايت برادرکشي وي را بخشيد.
مؤلف تاريخ فخري مينويسد:
چون مأمون وارد بغداد شد، عباسيان وي را ملاقات کرده درباره ترک لباس سبز و برگرداندن لباس سياه با او به گفتگو پرداختند از جمله کساني که با وي ملاقات کرد، زينب دختر سليمانبن عليبن عبدالله عباس بود که از حيث سن و مقام در طبقه منصور قرار داشت و بني عباس بسيار به او احترام مينهادند و زينبيّون بدو منسوبند زينب به مأمون گفت:
اي اميرالمؤمنين چه چيز تو را واداشت که خلافت را از خانواده خود به خاندان علي (ع) برگرداني؟ مأمون گفت: اي عمه من ديدم علي (ع) هنگامي که عهدهدار خلافت شد درباره بني عباس بسيار نيکي روا داشت، از جمله آن که عبدالله را والي بصره و عبدالله را حاکم يمن و قُثم را فرماندار سمرقند کرد ولي هيچ يک از افراد خانواده خود را نديدم هنگامي که عهدهدار امر خلافت شدند براي علي (ع) درباره اولادش پاداش قائل شوند از اين رو من خوش داشتم علي (ع) را در احساني که به اجداد ما کرده بود، پاداش دهم. زينب گفت:
اي اميرالمؤمنين تو با در دست داشتن خلافت به نيکي کردن درباره فرزندان علي (ع) تواناتر بودي تا آنکه خلافت را در دست ايشان نهي و به آنها احسان کني.
سپس زينب از مأمون خواستار شد لباس سبز را تغيير دهد مأمون نيز درخواست او را اجابت کرد و به مردم دستور داد لباس سبز را تغيير دهند و مانند سابق لباس سياه دربر کنند.
بالاخره امام رضا (ع) در ماه صفر يا رمضان سال 203 هجري در شهر طوس که از شهر هاي خراسان بود ، به شهادت رسيد و از عمر شريفش در آن روز 55 سال گذشته بود بنابراين مدت امامت آن حضرت پس از پدر بزرگوارش بيست سال بود.
غربت في الشرق شمس فلها عيني تدمع ما رأينا قطّ شمس غربت حيث تطلع
يعني آفتاب در شرق غروب کرد و به همين خاطر چشمم اشگبار است.
هرگز نديدهام آفتاب در محلي که طلوع کرده، غروب کند!
مرحوم مفيد، مينويسد: حضرت رضا (ع) از دنيا رفت و سراغ نداريم که فرزندي از او به جاي مانده باشد، جز پسرش که امام پس از آن حضرت بود يعني اباجعفر محمدبن علي (ع) در آن روز که پدرش حضرت امام رضا (ع) از دنيا رفت هفت سال و چند ماه از عمرش گذشته بود.
بارگاه نوراني امام رضا (ع)
چنانکه گفته شد مأمون دستور داد تا بدن شريف حضرت رضا (ع) را در آرامگاه کنوني که کنار قبر پدرش هارون الرشيد بود، دفن نمودند.
براي روشن شدن اين موضوع که چرا قبر هارون در دهکدهاي دورتر از شهر طوس واقع است، بايد به طور فشرده به مطلبي که در بسياري از کتب تاريخي آمده است، اشاره نمايم و آن موضوع خواب هارون است که جبر ئيل بن بختي شوع پزشک مخصوص او نقل نموده است که در رقّه که نام يکي از شهرهاي ساحلي فرات است، هارون در خواب ميبيند که مشتي خاک به او نشان ميدهند و ميگويند اين خاکِ گور تو است و او ميپرسد اين در کجاست، پاسخ ميدهند در طوس.
نفرت از طوس بدين وسيله در دل هارون جايگزين گرديد و آنچه پزشک او تلاش نمود کهاين مطلب را از دل او بيرون کند، نتوانست خواب مذکور آنچنان هارون را پريشان خاطر ساخت که رسماً از ورود به طوس، خودداري کرد و در باغي بزرگ که به حميدبن قحطبه تعلق داشت سکونت نمود و در همان باغ هم درگذشت. و در همان جا هم به خاک سپرده شد اين باغ قطعاً داراي ساختمان مجلل و باشکوهي بوده است که استعداد پذيرائي خليفهاي چون هارون را داشته است و چون مأمون تا سال 203 يعني ده سال پس از مرگ رشيد در خراسان بوده است بدون ترديد قبر پدر خود را بسيار آباد ميداشته است آنچنان اين باغ آباد بود که مأمون به نقل ابن تغري هنگامي که از مرو عازم بغداد بود مدتي در آنجا سکونت نمود. امام رضا (ع) هم در آنجا مسموم و به خاک سپرده شد اما در مورد قبهاي که بر فراز قبر هارون بوده است نيز روايات متعدد در کتب تاريخي ضبط است از آن جمله عدهاي از رُوات، روايت کردهاند که امام رضا (ع) به ابوالصلت دستور داد که در قبّهاي که قبر هارون در آن است برو و مشتي خاک از چهارسوي آن بياور.
قطب راوندي از حسن بن عباد کاتب حضرت رضا روايت کرده که فرمود : هنگامي که قبر مرا ميکنندبه آساني کنده ميشود و لوحهاي به صورت ماهي از مس در آن جا پيدا خواهد شد که به خط عبري و عربي بر آن نوشته شده : هذه روضة عليّ بن موسي الرضا(ع) و حفرههارون در پهلوي آن قرار گرفته، و آن صورت ماهي را پيش پاي من دفن کنيد .
دعبل خزاعي شاعر اهل بيت درباره مرقد مطهر امام رضا(ع) و مدفن هارون در طوس گفته :
قبران في طوس خير الناس کلهم و قبر شرّهم هذا من العبر ما ينفع الرجس من قرب الزکيّ و ما علي الزکيِّ بقرب الرجس من ضرر در طوس دو قبر است قبر بهترين مردم و قبر بدترين مردم. نه ناپاک از همسايگي پاک سود ميبرد، و نه انسان پاک از مجاورت با ناپاک زيان خواهد ديد. دعبل ميگويد: من آن وقت در قم بودم کهاين خبر ناگوار به من رسيد و قصيده رائيّه خود را سرودم که دو بيت بالا از آن جمله است. شعرا در مدح و رثاي امام رضا (ع) اشعار بسيار گفتهاند و مرحوم مجلسي در بحار بابي را بهاين موضوع اختصاص داده است.
و از همه مهمتر اشعار دعبل خزاعي و ابو نواس و عليبن عبدالله خوافي و صاحببن عباد است، و در فارسي هم مرحوم قاآني در قصائد مفصلش در مدح امام رضا (ع) وِلاي خود را ثابت کرده است و چند بيت از قصيده مفصل او که در ستايش رواق آن حضرت است و در کتيبه رواقهاي حرم مطهر ميباشد براي تبرک و تيمّن ذکر ميکنيم:
زهي بمنزلت از فرش برده عرش تو رونق زمين زيُمن تو محسود هفت کاخ مطبّق دام مظهر بيچون بود به خاک تو مدفون که از زمين تو خيزد همي خردش انا الحق زصد يکي نتواند حديث وصف تو گفتن هزار صاحب و صابي هزار صابر و عمعق سپهر را بشکافد زهم تجلي نورت چنان که صخره صمّا شود ز صاعقه منشق کدام آيت رحمت به ساحتت شده نازل که ميزند ز شرف عرصهات به چرخ برين دق اگر به طور تجلي کند فروغ فضايت شود زجلوه آن طور چون تراب مدقَق به نزد گنبد عاليت هفت گنبد گردون چو پيش كوه دماوند هفت دانه جوزق ز صد يكي ز فزون اندكي نمود نيارد شمار منقبتت را دو صد جرير و فرزدق اميد است خداوند متعال توفيق دهد که همه شيعيان از برکات اين بارگاه نوراني برخوردار گردند.
سلام علي روضة حلّ فيها امام يباهي به الملک و الدّين
داود الهامي