از جوى تو شبنمى است زمزم، و از بحر تو شعبه اى است كوثر
اى دخت گرامى پيمبر، اى سرّ رسول در تو مُضمر
اى شبه نبّى به خُلق و اوصاف، اى نور مجسَّم مصوّر
در طور لقا يگانه بانو، در مُلك وجود زيب و زيور
مانند تو زن جهان نديده است، غمخوار و نگاهبانِ شوهر
بر رفعت قدر تو گواه است، بيت و حجر و مقام و مشعر
تو اصلى و ديگران همه فرع، تو جانى و ديگران چو پيكر
قرآن به فضيلت تو نازل، برهان تو محكم و مقرّر
از جوى تو شبنمى است زمزم، و از بحر تو شعبه اى است كوثر
محكوم شد آن نظام و گرديد، حق روشن و غالب و مظفّر
اى امّ محامد و معالى، اى از تو مشام جان معطّر
از ظلم منافقين امّت، شد قلب منير تو مكدّر
بردند فدك به غصب و بستند، بر باب تو گفته اى مزوّر
بازوى تو را به تازيانه، زد قنفذ ملحد ستمگر
در ماتم محسن شهيدت، مائيم به سوگ و ناله اندر
در بيت شريف وحى خاتون، بر چرخ رفيع مَجد اختر
اى خادم خانه تو حوّا، و اى حاجب درگه تو هاجر
با شير خدا علىّ عالى، هم سنگر و هم پيام و همسر
اى عين كمال و جان بينش، اى شخص شخيص عصمت و فرّ
اى سيده زنان عالم، اى بضعه حضرت پيمبر
در ملك و لا وليّة اللّه، بر نخل وجود احمدى بر
روى تو جمال كبريايى، كوى تو رواق قرب داور
زان خطبه آتشين كه پيچيد، در ارض و سما بسان تَندر
من عاجزم از بيان وصفت، تو بحرى و من ز قطره كمتر
با اينهمه عزّ و رفعت شأن، با آن همه فخر بى حد و مرّ
آن را كه نمود حق مقدّم، كردند معاندان مؤخّر
افسوس شكست دشمن دين، پهلوى تو را به ضربت در
از سيلى و شرح آن نگويم، كافتد به دل از بيانش آذر
بر لطفى صافى از سر لطف، بنگر كه بود پريش و مضطر
بس فخر از آن كند كه دارد بر سر ز ستايش تو افسر
«شيخ لطف الله صافى گلپايگانى»
مقاله ها
از جوى تو شبنمى است زمزم، و از بحر تو شعبه اى است كوثر
- بازدید: 2563