متن ادبی «شعله ای که سرکشید»

(زمان خواندن: 4 - 7 دقیقه)

شب سایه سنگین و سیاهش را بر سر شهر پهن کرده بود، کوچه های تنگ و پیچ در پیچ شهر در تاریکی و سکوت گم شده بود و مردم در پناه شب، آسوده در خواب فرو رفته بودند، اما چشم خلیفه و یارانش بیدار بود و نگران .
وحشت و نگرانی از چشمانش خوانده می شد، احساس زبونی می کرد، بیچاره شده بود . هر روز خبر از شورشی می آوردند، هر دم پیکی وارد می شد و خبر از اغتشاشی می داد، خواب از چشمانش گریخته بود و آرامش از وجودش رخت بسته بود . در تالار کاخ قدم می زد، حرکاتش عصبی و بی اختیار بود، هرچند لحظه یکبار به در ورودی چشم می دوخت گویامنتظر کسی بود، در همین لحظه وارد شد و تعظیم کرد .
- حضرت خلیفه آماده خدمتم .
- پس چرا اینقدر دیر کردی وزیر؟ آه چه کنم از دست شما، هیچگاه در دوران حکومتم، بدردم نخوردید، همیشه مایه سرافکندگی و زبونی ام بوده اید، هیچگاه مرهم بر زخم ننهادید، هیچگاه، هیچگاه، امیدم از شما قطع شده، فقط بلدید ثروتم را به باد دهید و با خوشگذرانی های خود، نامم را آلوده کنید . بخاطر شماها، از سگ هم کمتر شده ام، آه که شما درباریان مراکشتید . ساکت ایستاده بود و چشم به کف تالار داشت و هیچ نمی گفت .
خلیفه فریاد زد: پس این راحت طلبان کجایند، را می گویم .
گفت: حضرت خلیفه! در راهند . همین حالا می رسند، آنها در حال گفتگو بودند که آن سه تن وارد تالارشدند . هر سه سلام کردند و ساکت ماندند .
خلیفه غرید: همیشه همینطور بوده است، همیشه هر وقت شما را احضار کردم، دیر آمدید یا در گوشه میخانه ها مست ولایعقل افتاده بودید، یا در بیخبری و لذت جویی سیر می کردید و یا به قتل و غارت و ستمگری مشغول بودید، چه کنم باشماها، آخر هستی ام را بر باد می دهید .
وزراء ساکت و شرمگین چشم به زمین دوخته بودند، پس از یک سکوت طولانی، خلیفه گفت: ‹امشب شماها راخواستم تا راجع به
ابن ابی داود گفت:
خلیفه گفت: سن بن علی فکرم را مشغول کرده، نمی دانم با او چه کنم، از هنگامی که شنیده ام فعالیت های گسترده ای رادر خفا بر علیه ما شروع کرده خواب از چشمم گریخته، از آن بدتر فرزندش مهدی است که گویا در خفا زندگی می کند وکسی مکانش را نمی داند جز اندکی از نزدیکان، می دانید که را می گویم؟ همان کسی که بساط خلفا را بر هم می زند، همان کسی که جهان را می گیرد، همان کسی که زورگویان و ستم گستران را از دم شمشیر می گذراند و همان کسی که هستی مرا وشما را بر باد می دهد .
چه کنم، این از پدر که جانم را به لبم رسانده و همه جا چون شبح وجودش را بر سرخودم احساس می کنم، زندگی ام راتلخ کرده و آرامش را از من گرفته، آنهم از پسرش که دست هایش را همیشه بر گلویم احساس می کنم . آه که زندگی سگ ازمن بهتر است، اینهم شد زندگی؟ دائم با ترس و وحشت دمخور بودن .
هرچه از پیروان این مرد می کشم، هر چه در زندان ها و سیاه چال ها می اندازم باز هم کم نمی شوند، اینها مثل قارچ می مانند، هر لحظه و از هر گوشه می رویند، یکی را نابود می کنم ده ها نفر دیگر اضافه می شوند، چه کنم؟ به نظر شما چه تدبیری بکار ببرم؟ من که دیگر درمانده شده ام، شما چاره ای بیندیشید .
سکوت سنگینی تالار را فرا می گیرد، هر یک از حکومتیان به اندیشه ای فرو رفته اند .
در دل طوفانی برپا شده، خطوط چهره اش درهم می رود، لرزش خفیفی وجودش را در برمی گیرد، درخویش فرو رفته و با افکار خویش در جنگ است .
‹وجود من، هستی من، مقام و هر چه که دارم به این حکومت بستگی دارد، به این مرد زبون، بر باد رفتن حکومتش، بر بادرفتن من نیز هست به هر طریقی باید این حکومت باقی بماند، اگرچه ... اگرچه ... آه چه پرتگاهی از هر طرف که بروم فنامی شوم، چه دردناکست ... وای که بر چه دو راهی عجیبی گیر کرده ام . هر دو سویش نابودی است .
در افکار درهم و برهم خویش غوطه ور است، همانند غریقی است که پناهی می جوید، دست و پا می زند اما بیشتر فرو می رود .
جدال اندیشه های متضادش به اوج می رسد، جدال نفسش و هوایش با عقل و درکش .
ناخودآگاه، لبش به سخن باز می شود، اما مال، ثروت، ارجمندی، بزرگی فرمانروایی این ها لذت بخش ترند، خلیفه که متوجه زمزمه وزیر می شود، می پرسد: ‹هان وزیر چه شده است؟ دگرگون شده ای، مضطربی، پریشانی را در صورتت می بینم، با خودت چه ابن ابی داود درمانده و خسته از جدال با خویش، با صدایی که نگرانی و ترس، زبونی و بیچارگی، فرومایگی و پستی از آن پیداست می گوید: ‹تنها درمان این درد، کشتن حسن عسکری و به چنگ آوردن و نابود کردن فرزندش مهدی است و استوارکردن جعفر
خلیفه لحظه ای در فکر فرو می رود و پس از مدتی در چشمان ابن ابی داود خیره می شود .
- چه باید کرد، راهی اندیشیده ای؟ ابن ابی داود: له، مسمومش می کنیم، آسان ترین راه و بی خطرترین طریق، کسی هم بوئی
- آفرین وزیر! آفرین! عجب شیطانی هستی، شادم کردی برو! برو دست به کار شو، شبت خوش باد .
- فرمانبردارم .
ابن ابی داود با همراهان از قصر خارج می شوند تا بی شرمانه نقشه شوم خویش را عملی کنند .
در خانه امام غوغایی است، هر کس به سویی می رود . همه پریشان و غم زده اند . بعضی می گریند، گروهی دست به دعابرمی دارند، امام رنگ چهره اش زرد شده و در بستر افتاده و توان حرکت ندارد، خلیفه گروهی را بعنوان پزشک به بالین امام فرستاده اما نه برای معالجه بلکه برای فریب مردم ...
خورشید رنگ پریده و شرم زده از افق سربرمی آورد در همین لحظات است که امام نیز بسوی خدا می شتابد، در خانه شیون به پا می شود .
نزدیکی های ظهر، تمام مردم شهر از حادثه مرگ امام باخبر می شوند . شهر یکپارچه شیون می شود، مردم از خودمی پرسند چه شده؟ امام که تا چند روز پیش سرحال بود، در عنفوان جوانی بود، قوی و نیرومند بود، نه، نه، این مرگ طبیعی نبود، امام را شهید کرده اند، بی شرف ها، بی شرم ها ...
باز نگرانی و اضطراب بود، وحشت و هراس بود، غم و اندوه بود که شهر را در خویش فرو برده بود و سکوت . در شهر، زمزمه ها اوج می گرفت که پس از امام چی؟
جانشین او کیست؟
جعفر، برادر امام که مکاری حیله گر بود، خویش را به عنوان جانشین به مردم معرفی می کرد .
مردم با خویش می اندیشیدند،
این مرد که به درد هر کاری می خورد جز جانشینی امام!
این مرد که در تمام عمرش، عملی خداپسندانه نکرده، این مرد می خواهد جانشین امام شود؟
وای چه فاجعه ای!
لحظات غریبی بود .
پیکر امام آماده دفن بود و مردم صف بسته بودند تا بر بدنش نماز بگزارند، منتظر بودند که جانشین امام بیاید تا باهمراهی اش نماز بخوانند .
جعفر خود را آماده کرد و با حالتی غرورآمیز آمد و پیشاپیش مردم قرار گرفت .
لحظه حساسی بود .
لحظه انحراف دوباره مسیرها، لحظه بر باد رفتن تمامی کوشش های امام، لحظه برباد رفتن دین محمدی .
یعنی همین، همین بود سرانجام آن همه کوشش، آن همه جوشش، پس چه شد آن خون ها که در راه پابرجایی دین خداریخته شد؟!
امام این همه زجر کشید، اهانت شنید، زندانی شد و در آخر شهید گشت، برای اینکه جعفر بیاید و حاصل همه آن کوشش ها را بر باد دهد، نه، نه، این درست نیست، این خدایی نیست، عثمان بن سعید، نگران بود و به تمامی اینها می اندیشید . جعفر آماده بود نماز بگزارد که فریادی برخاست .
چهره ها یکمرتبه برمی گردد .
کودکی گندمگون با چهره ای دلربا و موهایی پیچ پیچ به جایگاه نماز نزدیک می شود .
جعفر چنان بهت زده می شود که بی هیچ چون و چرایی عقب می رود . رنگ از صورتش پریده و بسیاری شرم وجودش رابه آتش کشیده است، آنچنان خود را خوار احساس می کند که حدی بر آن نمی توان یافت . ناگهان صدایی دل انگیز بلندمی شود:
الله اکبر
صدا در فضای خانه می پیچد و با طنین آن، حقیقت از نو زندگی از سر می گیرد ....
پایان
---------------------------------------
پدید آورنده : حسن جلایر ، صفحه 32
موعود جوان :: خرداد و تیر 1381، شماره 21

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 محرّم الحرام

 ١ محرّم الحرام ١ ـ آغاز ايّام حزن آل محمد(علیهم السلام)٢ ـ حادثه شعب ابیطالب٣ ـ اولین جمع...


ادامه ...

2 محرّم الحرام

٢ محرّم الحرام ورود كاروان حسینی به كربلابنا بر مشهور در روز دوم محرم سال 61 هـ .ق....


ادامه ...

3 محرّم الحرام

 ٣ محرّم الحرام ١ـ دعوت جهانی اسلام توسط پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله)٢ـ نامه‌ امام حسین (علیه...


ادامه ...

4 محرّم الحرام

٤ محرّم الحرام سخنرانی عبید الله بن زیاد در مسجد كوفهعبید الله بن زیاد حاكم كوفه برای این...


ادامه ...

6 محرّم الحرام

١ـ یاری خواستن حبیب بن مظاهر از بنی اسد٢ـ اولین محاصره آب فرات1ـ یاری خواستن حبیب بن...


ادامه ...

7 محرّم الحرام

 ٧ محرّم الحرام ممنوعیت استفاده از آب فرات برای كاروان امام حسین(علیه السلام)بعد از آنكه عبیدالله بن زیاد،...


ادامه ...

8 محرّم الحرام

ملاقات امام حسین(علیه السلام) با عمر بن سعد در كربلاامام حسین(علیه السلام) به هیچ وجه راضی به...


ادامه ...

9 محرّم الحرام

١ ـ محاصره خیمه‌های امام حسین(علیه السلام) در كربلا٢ ـ رد امان نامه شمر توسط حضرت ابوالفضل...


ادامه ...

10 محرّم الحرام

١ـ عاشورای حسینی٢ـ وفات حضرت امّ سلمه (سلام الله علیها)٣ـ هلاكت عبیدالله بن زیاد٤ـ قیام حضرت مهدی...


ادامه ...

11 محرّم الحرام

١ـ حركت كاروان اسیران از كربلا٢ـ برگزاری مجلس ابن زیاد ملعون1ـ حركت كاروان اسیران از كربلاعمربن سعد...


ادامه ...

12 محرّم الحرام

١ـ دفن شهدای كربلا٢ـ ورود کاروان اسرای کربلا به كوفه٣ـ شهادت امام سجاد‌(علیه السلام)1ـ دفن شهدای كربلاروز...


ادامه ...

13 محرّم الحرام

١ـ اسرای اهل بیت‌(علیهم السلام) در مجلس ابن زیاد٢ـ نامه عبیدالله بن زیاد به یزید٣ـ شهادت عبدالله...


ادامه ...

15 محرّم الحرام

 ورود نمایندگان طایفه «نَخَع» به مدینه و پذیرش دین اسلامرسول گرامی اسلام‌(صلی الله علیه و آله) در...


ادامه ...

19 محرّم الحرام

حركت كاروان اسیران كربلا از كوفه به طرف شام یزید ملعون در جواب نامه عبیدالله بن زیاد به...


ادامه ...

20 محرّم الحرام

مراسم عروسی حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)بنا بر قول مشهور شب بیست و یكم محرم سال...


ادامه ...

25 محرّم الحرام

١ـ شهادت سيّد الساجدین علی بن الحسین‌(علیهما السلام)٢ـ قتل «محمد امین» به دستور برادرش «مأمون»1ـ شهادت سيّد...


ادامه ...

26 محرّم الحرام

١ـ شهادت علی بن الحسن المثلث‌٢ـ محاصره شهر مكه و سنگ باران كعبه توسط سپاه یزید1ـ شهادت...


ادامه ...

28 محرّم الحرام

١ـ رحلت حذیفه بن یمان٢ـ ورود كاروان اسرای اهل بیت‌(علیهم السلام) به بعلبك٣ـ تبعید امام جواد‌(علیه السلام)...


ادامه ...
01234567891011121314151617

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page