لغت کم است و سخن بیش برای توصیف خورشید
ز کنه ذاتش اگر چه نمی توان نکته فهمید
قدم در این عرصه بگذار بزن قلم روی قرطاس
امیر ایثار وافسر امید آل پیمبر
به وقت صلحش عصای دو دست شُبّیر و شَبَّر
خدیو درگاه عصمت غریو ایثار و غیرت
در عزت و مکنت وجاه همیشه بوده زبانزد
اگر چه تشنه ولی آب به تشنگان می رساند
اگر رگ غیرت او خدا نکرده بگیرد
کسی همآورد رزمش نشد در اوج شجاعت
کسی که در روز محشر بر اوست چشم شفاعت
خدا! که تنها نمانم به روز اخذ نتایج
برای یک لحظه حتی ادب نشد سد راهش
ادب ببین با برادر که بوده عمری کنارش
الهی آنکه مرامم شود مرام اباالفضل
بصیرت نافذ او حکایت دیگری داشت
ظهور او بین لشکر درایت حیدری داشت
نمی توان شرح حالش به مختصر گفت و سنجید
قسم به ام البنین و مه بنی هاشم او
به علقمه پایتخت مقدس و دائم او
اگر کمی از نگاهش به ماسوی کم گذارد
بخوان حدیث فتوت ز مَشک آب دریدش
ز دست از تن جدا وز فرق در خون طپیدش
که هر چه او کرد آبی به تشنه کامان رساند
چه کرد آن سرور دین کنار آن یاس چیده؟
چو سرو در هم شکسته رمیده بود و خمیده
کنار سردار لشکر تلی ز تیر وسنان بود
-----------------------------
شعری از صادق سرمد