محمّد صلی الله علیه وآله ملتهب، از نور ایمان، رهسپار مسکنِ مألوف
به رَهْ دَرْ ـ خاربُن ها، سنگها
او را درودی گرم، میگویند
پذیرا رحمةٌ للعالمین را مهربان همه
شکوفا در دلش خورشید پابرجایی از باور
به خویشان عَرضه میدارد پیمبر، شرطِ ایمان را
در آن تاریکِ جانان، جز «علی علیه السلام آئینه داری نیست، جان آگاه
زمان، با دیگران، در دین، مدارا میکند آنگاه...
جوانمردان جان بر کف،
به بازوی تحمّل، اشتیاق، ایمان،
نهالِ پاکِ اسلام جوان را بارور کردند
جهان را سر به سر، زین روشن آیین، باخبر کردند
هلا ای آشنا با دین احمد، ای مسلمان مرد!
هلا ای شیرزن، ای نوجوان، ای آشنا با درد!
بیا در ریسمان حق، بیاویزیم
یکی گردیم با هم، از دوئیّت ها، بپرهیزیم
ز ظلمت روی برتابیم، سوی نور بگریزیم
غریب افتاده اسلام این عزیز حق
شریران جهان، در دشمنی هم پا
بر او آهیخته تیغ از نامردی های خود، دنیا
نه آیا وقتِ یاری در سبک باری است؟
نه آیا وقت دینداری است؟
که خون پاکبازان
همچنان
در سینه شطِّ زمان
جاری است.
محمدجواد محبت
اشارات :: شهریور 1383، شماره 64
دیدگاهها
خوراکخوان (آراساس) دیدگاههای این محتوا