یا کریمه هوای دیدن خورشید در سرم افتاد
که ناگهان به دلم جذبۀ حرم افتاد
کسی میان دلم اشفعی لنا می خواند
کسی که پاک ترین بود و از شما می خواند
درخت بی ثمری را به بار آوردی
در زمین کویری بهار آوردی
نداشت فاطمه در شهر خود مزار اما
برای فاطمه در قم مزار آوردی
کسی که پای ضریحت دخیل می بندد
دخیل را به پر جبرئیل می بندد
طلا ز خاک در کوی تو محک خورده است
کنار سفرۀ تو آب هم نمک خورده است
برای وصف قم از رود نیل باید گفت
غزل قصیده، نه بحر طویل باید گفت
به چشم می خورد این جا زیارت مریم
سمیه، آسیه، هاجر،خدیجه،حوا،هم
زمین همیشه تو را با برادرت می دید
تو ماه بودی و نام برادرت خورشید
چقدر در حرمت بوی عشق می آید
خیال می کنم عطر دمشق می آید
ارسالی توسط آقای سید حسن موسی کاظمی