حكم بن ابى العاص و فرزندش مروان بن حكم

(زمان خواندن: 10 - 19 دقیقه)

حكم بن ابى العاص و فرزندش مروان بن حكم

حكم بن ابى العاص كسى بود كه هنگام اقامه نماز، پشت سر رسول خدا (ص) مى ايستاد و با اشاره چشم و ابرو و دست، آن حضرت را مسخره مى كرد تا آنكه پيامبر گرامى (ص)، او و فرزندش (مروان) را از مدينه به طائف تبعيد كردند .
رسول خدا (ص) در باره حكم فرمودند: بزودى اين مرد با كتاب خدا و سنت پيامبرش مخالفت خواهد كرد و از نسل او فتنه جويانى پديد خواهند آمد كه دود فتنه آنان به آسمان مى رسد! بعضى از اصحاب عرض كردند: او كوچكتر و حقيرتر از آن است كه بتواند از اين كارها بكند! و حضرت رسول (ص) پاسخ دادند: بله، مى كند و بعضى از شما نيز در آن روز پيرو او خواهيد بود! دستور تبعيد حكم از سوى رسول گرامى (ص) تا زمان عمر نيز به قوت خود باقى بود .
اما پس از آنكه عثمان خليفه شد، آن دو مطرود را با احترام فراوان به مدينه بازگرداند و مروان را به عنوان وزير و مشاور خود برگزيد .
گفته اند حكم بن ابى العاص در حالى از تبعيدگاه باز مى گشت كه لباسى مندرس و كهنه به تن داشت و پس از ورود به مدينه، وارد منزل عثمان شد و در حالى از آنجا بيرون آمد كه لباسهاى گرانبها بر تن كرده بود و يكصد هزار دينار نيز از طرف عثمان به او بخشيده شده بود .
هنگامى كه سرزمين هاى افريقا فتح شد و غنائم، مانند سيل به طرف مدينه روان مى شد، در يك نوبت 500 هزار دينار به مدينه رسيد و عثمان، خمس آن (يعنى يكصد هزار دينار) را به مروان بخشيد كه اين عمل، خشم بسيارى از مسلمانان را برانگيخت .
در يك نوبت ديگر، عثمان يكصد هزار دينار (يا درهم) از بيت المال را به او بخشيد كه اين كار، خزانه دار بيت المال، زيد بن ارقم را سخت ناراحت كرد .
او در حالى كه مى گريست، نزد عثمان آمد .
عثمان به او گفت: آيا به خاطر اينكه من صله رحم كرده ام گريه مى كنى؟ زيد پاسخ داد: گريه من به خاطر اين است كه مى پندارم تو اين مال را در مقابل آنچه در زمان رسول خدا (ص) انفاق كرده بودى گرفته اى و اين مبلغ براى مروان خيلى زياد است! اما عثمان از اين حرف طرفى نبست و گفت: كليدهاى خزانه را بگذار كه ما براى اين كار شخص ديگرى را پيدا مى كنيم! عثمان بايد چنين كسى را عزل مى كرد، زيرا او به خزانه دارى احتياج داشت كه نفهمد چپاول چيست و صله رحم كدام است! همچنين به ياد داشته باشيم كه در زمان عثمان ارمنستان نيز فتح شد و خمس غنائم آنجا نيز به مروان بخشيده شد .
عثمان پا را از اين نيز فراتر نهاد و فدك را كه رسول خدا (ص) به فاطمه زهرا (س) بخشيده بودند و ابوبكر و عمر آن را بزور تصرف كرده بودند، به مروان بخشيد .
عبدالله بن سعد عبدالله برادر رضاعى عثمان و يكى از سران مشركين در صدر اسلام بود .
اين فرد پليد، كسى بود كه رسول خدا (ص) را مسخره مى كرد تا آنجا كه پيامبر گرامى- آن مظهر بخشش و عطوفت-، پس از فتح مكه و اعلام عفو عمومى، دستور قتل عبدالله بن سعد را صادر كردند و تأكيد كردند حتى اگر او به پرده هاى كعبه آويخته شده باشد، بايد كشته شود .
او ابتدا اسلام آورده بود، ولى پس از مدتى مرتد شد و نزد قريش بازگشت .
به دنبال فتح مكه، عثمان او را در خانه خود پناه داد و پس از آنكه اوضاع آرام شد، او را نزد رسول خدا (ص) آورد تا مشمول عفو قرار گيرد .
رسول اكرم (ص) مدتى خاموش بودند و در برابر درخواست عثمان، هيچ پاسخى ندادند، تا شايد كسى برخيزد و حكم را درباره او اجرا كند .
اما كسى برنخاست و اقدامى نكرد، لذا پيامبر (ص) او را عفو كردند و عبدالله دوباره اسلام آورد .
سبب ارتداد او آن بود كه در نبوت شك كرده و گفته بود: اگر محمد راستگو باشد، همان طور كه به او وحى مى شود، به من نيز وحى مى شود و اگر دروغ گفته باشد، من هم مثل او هستم به دنبال اين سخن، اين آيه در مذمت او نازل شد: و من أظلم ممن افترى على الله كذبا ..: و چه كسى ستمكارتر است از آنكه دروغى را به خدا نسبت مى دهد و مى گويد به من وحى شده است، در حالى كه به او چيزى وحى نشده است و كسى كه مى گويد من نيز مثل آنچه را كه خدا نازل كرده است، نازل مى كنم (سوره انعام، آيه 93) .
عثمان او را پس از خلافتش به حكومت مصر منصوب كرد و او چند سال بر مردم حكم مى راند .
مردم شاكى و خسته از حكومت جابرانه او، به عثمان شكايت كردند .
عثمان نيز نامه اى به عبدالله نوشت و از او خواست با مردم عادلانه رفتار كند .
اما او به نامه توجه نكرد و سخت گيرى ها را افزايش داد و كسى را كه از او به عثمان شكايت كرده بود، كشت .
به دنبال اين واقعه، هفتصد نفر از مردم مصر به مدينه آمدند و زبان به شكايت گشودند .
با وساطت اميرالمؤمنين (ع) قرار شد مردم كسى را معين كنند تا عثمان او را جانشين عبدالله بن سعد كند و مصريان نيز محمد بن ابى بكر را معرفى كردند .
عثمان نيز بناچار دستخطى نوشت و طى آن محمد بن ابى بكر را به حكومت مصر منصوب كرد و او را به همراه گروهى از مهاجرين و انصار به مصر فرستاد تا به شكايتها رسيدگى كنند .
محمد بن ابى بكر و همراهانش از مدينه خارج شدند و در بين راه به محلى به نام حمس رسيدند .
در آنجا مردى را ديدند كه از مدينه مى آيد، به او مشكوك شدند و او را بازرسى كردند .
محمد بن ابى بكر و يارانش متوجه شدند او حامل نامه اى از عثمان به عبدالله بن سعد مخلوع است .
در آن نامه، خليفه به برادر رضاعيش دستور داده بود بر سر كار خود باقى باشد و حامل نامه (محمد بن ابى بكر) و همراهانش را به قتل برساند .
كشف اين نامه كه حاكى از خيانت و دورويى نويسنده آن بود، خشم محمد و اطرافيانش را برانگيخت و آنان به مدينه بازگشتند و نامه را به عثمان نشان دادند و معلوم شد دستوردهنده نامه، عثمان و كاتبش مروان حكم بوده است .اين حادثه سبب شد مسلمانان تصميم بگيرند كه با عثمان را خلع كنند و يا به قتل برسانند و سرانجام نيز او را كشتند .
لازم به تذكر است كه عثمان، در يك بخشش كم سابقه، يك نوبت از غنائم آفريقا را بطور كامل به برادرش بخشيد و كسى را با او شريك نكرد .
سعيد بن عاص - او جوانى خوشگذران و مترف و به فسق و فجور نيز معروف بود .
پدرش در جنگ بدر به دست على بن ابى طالب (ع) به قتل رسيده بود .
مزد او نيز از بيت المال مسلمين يكصد هزار درهم بود! عثمان پس از بركنارى وليد بن عقبه از حكومت كوفه، سعيد را جانشين او كرد و او هم فرياد مردم را به آسمان بلند كرد تا آنجا كه وقتى سعيد بن عاص براى ديدار عثمان به مدينه رفته بود، پس از بازگشت، مردم كوفه او را به شهر راه ندادند و با اصرار تمام از عثمان، عزل او را خواستند و عثمان او نيز على رغم ميل باطنيش سعيد بن عاص را عزل كرد .
حارث بن حكم - حارث بن حكم نيز در يك نوبت سيصد هزار درهم از عثمان دريافت كرد و همچنين يك شتر از صدقات كه به مدينه حمل مى شد، به او بخشيده شد .
از ديگر بخششهاى عثمان به او بازارى در مدينه به نام نهروز بود كه رسول خدا (ص) آن را وقف مسلمين كرده بودند و عثمان آن محل را از تصرف مسلمانان خارج كرد و به حارث بخشيد .
عبدالله بن عامر - عبدالله در سن 21 سالگى و در اوج خوشگذرانى و شهوترانى، از طرف عثمان به حكومت كوفه منصوب شد .
مسلمانان رفتار او را نپسنديدند و شخصى به نام عامر بن عبدالله تميمى را كه به زهد و پارسايى معروف بود نزد عثمان فرستادند تا درد دل مردم را بازگو كند و او را متنبه سازد .
عامر بن عبدالله تميمى در ملاقات با عثمان گفت: - عده اى از مسلمانان دور هم جمع شده اند و در كارهاى تو نگريسته اند و ديدند تو مرتكب كارهاى بزرگى مى شوى، پس از خداى عز و جل بترس، توبه كن و دست از اين كارها بردار! - عثمان پاسخ داد: اين مرد را ببينيد! مردم او را قارى قرآن مى دانند و او نزد من مى آيد و اين حرفهاى بيهوده را مى زند! به خدا قسم او حتى نمى داند خداوند كجاست! عامر گفت:من نمى دانم خداوند كجاست؟ عثمان جواب داد: آرى؛ تو نمى دانى! و عامر اينبار پاسخ داد: چرا، مى دانم .
خداوند در كمينگاه است! عثمان مشاورانش را طلبيد و در اين باره با آنان مشورت كرد .
عبدالله بن عامر والى بصره كه آن روز در مدينه بود، پيشنهاد كرد، مخالفان براى تنبيه به جنگ فرستاده شوند تا تسليم شوند و فرصت مخالفت پيدا نكنند .
او نيز پيشنهاد فوق را پذيرفت و عطاياى مردم را قطع كرد و بر آنان سخت گرفت .
والى بصره براى آنكه از عامر بن عبدالله انتقام بگيرد، پس از بازگشت به بصره نامه اى به عثمان نوشت كه در آن نامه، عده اى شهادت داده بودند عامر بن عبدالله با حلال خدا مخالفت كرده است و گوشت نمى خورد و ازدواج نمى كند و در نماز جمعه حاضر نمى شود .
عثمان نيز دستور داد عامر را به شام تبعيد كنند .
عبدالله بن عامر- والى بصره- پس از آنكه عثمان به قتل رسيد، تمامى خزانه بصره را ربود و نزد طلحه و زبير گريخت و به صف مخالفان امير مؤمنان، على (ع) پيوست .
همان طور كه ملاحظه مى شود، عثمان كارى جز تسلط بر بيت المال و بخششهاى كلان و بى حساب نداشت و از به كار گماردن فاسقاق و فاجران و حتى كسانى كه قرآن در مذمت آنان سخن گفته است، روگردان نبود .
اين كارها، مسلمين را در تنگناى عجيبى قرار داده بود، چرا كه راههاى معيشت هر روز بسته تر و گرسنگى و مشقت آنان هر لحظه بيشتر مى شد .
تاريخ نويسان مى نويسند عثمان مراتع اطراف مدينه را قبضه كرد و اجازه نداد مسلمانان چارپايان خود را در آنجا بچرانند و همه آنها را به خويشاوندانش بخشيد .
طبيعى است كه اين اعمال خلاف شرع، بيش از هر كس، دل اصحاب دلسوز رسول خدا (ص) را آزرده مى ساخت و آنان را به انجام وظيفه شرعى خود در مقابل حاكمان جابر ظالم، يعنى وظيفه امر به معروف و نهى از منكر وامى داشت .
افراد سرشناسى همچون عمار ياسر مقداد، ابوذر و عبدالله بن مسعود او را نسبت به خطاهايش آگاه مى كردند و از او مى خواستند تغيير رويه دهد، ولى پاسخى جز بى اعتنايى، ضرب و شتم و تبعيد دريافت نمى كردند .
بى مناسبت نيست در اينجا به گوشه اى از موضعگيرى هاى زشت عثمان در برابر اصحاب رسول (ص) اشاره اى كنيم: ابوذر غفارى رسول اكرم (ص) در وصف ابوذر چنين مى فرمايد: ما أظلّت الخضراء و لا أقلّت الغبراء على ذى لهجة أصدق من أبى ذرّ؛ من سرّه أن ينظر إلى زهد عيسى بن مريم فلينظر إلى أبى ذر!: آسمان بر كسى سايه نيفكنده و زمين كسى را بر پشت خود حمل نكرده است كه راستگوتر از ابوذر باشد .
هر كس دوست دارد به زهد عيسى بن مريم بنگرد، به ابوذر نگاه كند! .
او جندب بن جناده، پنجمين مسلمان و نخستين كسى بود كه با فرياد بلند در مسجد الحرام نداى توحيد سر داد .
كسى كه رسول گرامى اسلام از جانب پروردگار متعال مأمور به دوست داشتن او بود و كسى كه بهشت مشتاق ديدارش بود .
اين مسلمان معتقد نمى توانست غارتهاى حاكم جامعه را تحمل كند و ببيند كه به رانده شدگان رسول خدا (ص) و فرزندان فسق و فجور و شرابخواران، مناصب حساس اعطا مى شود و آنان نيز دست به چپاول مى زنند .
به او خبر بخششهاى عثمان رسيده است و زود است كه فرياد اعتراضش بلند شود .
به عثمان خبر دادند كه ابوذر به عنوان اعتراض به او، اين آيه را مى خواند: و الذين يكنزون الذّهب و الفضّة و لا ينفقونها فى سبيل الله فبشّرهم بعذاب أليم: و آنان كه طلا و نقره مى اندوزند و آن (اندوخته ها) را در راه خدا انفاق نمى كنند، به عذابى دردناك بشارتشان ده! (سوره توبه، آيه 34) اين خبر را مروان بن حكم كه شايد بيشترين سهم از بخششها را به خود اختصاص مى داد به عثمان داد و از او كسب تكليف كرد .
خليفه نيز به ابوذر راستگو پيغام داد و بطور شفاهى از او خواست دست از مخالفت بردارد .
اما ابوذر به فرستاده عثمان گفت: آيا عثمان مرا از قرائت كتاب خداوند و عيبجويى كسى كه اوامر خداوند را ترك كرده است نهى مى كند! به خدا، جلب رضايت خداوند- اگر چه به خشم او بيانجامد- نزد من محبوبتر است از اينكه غضب خداوند را به دست آورم و او را راضى كنم! عثمان از اين پاسخ سخت برآشفت، اما عكس العملى نشان نداد و منتظر فرصتى بود كه تلافى كند تا آنكه روزى ابوذر او را ملاقات كرد .
عثمان پرسيد: آيا براى پيشواى مسلمين جايز است از بيت المال مقدارى بردارد و هر وقت توانست بپردازد؟ كعب الأحبار- يهودى پيشين و مسلمان امروزى- كه در دستگاه عثمانى جزو دين شناسان و مفتيان درآمده بود، گفت: عيبى ندارد! ابوذر برآشفت و گفت: اى پسر يهودا! تو مى خواهى دين ما را به ما ياد بدهى! عثمان گفت: تو خيلى مرا اذيت مى كنى، برو به سرزمين شام! و بدين ترتيب او را تبعيد كرد .
شام زير سلطه معاويه بود كه دست كمى از عثمان نداشت .
او به بركت تأييدهاى عمر بن خطاب كه مى گفت: او كسراى عرب است! و يا من به تو امر و نهى نمى كنم! و به بركت حمايتهاى عثمان، سايه شوم خود را بر شام گسترانيده بود و زندگى شاهانه اى براى خودش ترتيب داده بود .
در حوزه قلمرو اين باصطلاح نماينده خليفه رسول خدا، چيزى كه وجود نداشت عمل به دستور خدا و رسول بود! ابوذر در اينجا نيز دست از امر به معروف و نهى از منكر برنداشت و خطاهاى معاويه را گوشزد مى كرد .
معاويه كه شايد مى پنداشت ابوذر اين سخنان را از سر گرسنگى شكم و فقر بر زبان مى راند، (همانند بعضى كه هنگام گرسنگى فرياد دين برمى آورند و زمان سيرى بنده دنيا هستند)، مبلغ 300 دينار برايش فرستاد تا دهانش را ببندد .
او از حربه پول و تطميع براى خاموش كردن مخالفتها هميشه بهره مى برد، اما اين بار تيرش به سنگ خورد .
ابوذر گفت: اگر اين مبلغ حق من بود كه به من نمى داديد، مى پذيرم و اگر بخشش است، احتياجى به آن ندارم و آن را رد كرد .
معاويه در دمشق براى خودش كاخ سبز ساخته بود .
ابوذر به او اعتراض كرد و گفت: اگر اين كاخ را از اموال خداوند (بيت المال مسلمين) ساخته اى، خيانت كرده اى و اگر از اموال خودت ساخته اى اسراف كرده اى! و مى گفت: به خدا قسم كارهايى انجام مى شود كه آنها را صحيح نمى دانم، نه در كتاب خدا تجويز شده است و نه در سنت پيامبرش! به خدا سوگند حق خاموش گشته و باطل احيا شده است، راستگو را دروغگو مى خوانند و همه چيز را به خودشان اختصاص مى دهند بدون اينكه مراعات تقوى را بكنند و نيكان را محروم مى كنند! روزى معاويه، ابوذر را مخاطب قرار داد و گفت: اى دشمن خدا و اى دشمن رسول خدا! ابوذر متقابلا پاسخ داد: من دشمن خدا نيستم، بلكه تو و پدرت دشمن خدا و رسول هستيد .
ظاهرا اسلام آورديد و كفر خود را پنهان كرديد .
رسول خدا (ص) نيز تو را لعنت كرد و از خدا خواست هيچ وقت از خوراك سير نشوى! سرانجام معاويه نيز به ستوه آمد و از ابوذر به عثمان شكايت كرد .
عثمان طى نامه اى به معاويه چنين دستور داد: جندب را بر خشن ترين و سخت ترين مركبها سوار كن و او را نزد من بفرست! معاويه نيز او را بر مركبى سوار كرد و شب و روز او را حركت داد و نگذاشت در بين راه توقفى داشته باشد و استراحتى كند تا آنكه ابوذر با پاى زخمى و مجروح وارد مدينه شد .
با اين حال، عثمان را توبيخ مى كرد و مى گفت: تو كودكان را به كار گمارده اى و چراگاهها را از تصرف مسلمين خارج مى كنى و فرزندان آزادشدگان (يعنى بنى اميه را كه رسول خدا پس از فتح مكه بر آنان منت نهاد و از قيد اسارت رهايشان كرد؛ لذا به آنان طلقاء و ابناء الطلقاء مى گفتند يعنى آزادشدگان يا فرزندان آزادشدگان) را مقرب خود كرده اى! علاوه بر آن، آشكارا مردم را به على (ع) دعوت مى كرد و فضايل آن حضرت را بيان مى نمود و شايد اين كار، براى عثمان از همه چيز سخت تر بود .
او كنار چشمه زمزم قرار مى گرفت و حجاج بيت الله الحرام را مخاطب قرار مى داد و مى گفت: اى مردم! هر كس مرا مى شناسد، احتياجى به معرفى ندارد و هر كس نمى شناسد، خودم را به او معرفى مى كنم: من جندب بن جناده، ابوذر غفارى هستم! من با همين دو گوشم از رسول خدا شنيدم - اگر دروغ گفته باشم، خدا گوشهايم را كر كند! - و با همين دو چشمم رسول خدا را ديدم - و اگر دروغ گفته باشم، خدا چشمانم را كور كند! - كه مى فرمود: على پيشواى نيكوكاران و كشنده كافران است، هر كس او را يارى كند، پيروز است و هر كس او را رها كند، خوار و ذليل است و همچنين از رسول خدا (ص) در شأن اميرالمؤمنين چنين روايت مى كرد: على نخستين كسى است كه به من ايمان آورد و مرا تصديق كرد و نخستين كسى است كه در روز قيامت با من مصافحه خواهد نمود .
او بزرگترين راستگو است و فاروق اين امت است كه حق را از باطل جدا مى كند .
او پيشواى مؤمنين است و مال و ثروت، پيشواى سمتگران است
نيز در ملاقاتى عثمان به ابوذر چنين مى گويد: - خدا هيچ چشمى را به ديدار تو روشن نكند اى جنيدب! - من جنيدب بودم و رسول خدا- صلى الله عليه و آله- مرا عبدالله ناميد و من نام رسول خدا را بر نام خودم ترجيح مى دهم .
- آيا تو هستى كه گمان مى كنى من مى گويم دست خدا بسته است و خدا فقير است و ما ثروتمنديم؟ - اگر چنين گمانى نمى كرديد، مال خداوند را بر بندگانش انفاق مى كرديد .
من شهادت مى دهم كه از رسول خدا (ص) شنيدم كه مى فرمود: هنگامى كه خاندان ابوالعاص به 30 نفر برسند، اموال خداوند را دست به دست مى چرخانند و بندگان خدا رابه بردگى مى گيرند و در دين خدا مكر و فريب مى كنند! - (خطاب به حاضران:) آيا اين حديث را از پيامبر خدا شنيده ايد؟ - حاضران: نه؛ نشنيده ايم! عثمان: واى بر تو اى ابوذر! آيا بر رسول خدا دروغ مى بندى؟ - ابوذر: آيا فكر نمى كنيد من راست مى گويم؟ - نه؛ به خدا قسم گمان نمى كنيم راست گفته باشى! - عثمان: على را حاضر كنيد! على (ع) نزد عثمان حاضر مى شوند و ابوذر آنچه را كه از رسول خدا شنيده بود بازگو مى كند .
- عثمان: آيا اين حديث را از رسول خدا شنيده اى؟ - على (ع): نه نشنيده ام؛ ولى ابوذر راست مى گويد! - از كجا مى دانى راست مى گويد (با اينكه نشنيده اى)؟ - زيرا من خودم از رسول خدا- صلى الله عليه وآله- شنيدم كه مى فرمود: آسمان بر سر كسى سايه نينداخته و زمين كسى را بر پشت خود حمل نكرده است كه راستگوتر از ابوذر باشد .
در اينجا حاضران همه به صدق ابوذر گواهى دادند .
بار ديگر ابوذر گفت: من به شما مى گويم از رسول خدا (ص) شنيده ام و شما مرا متهم به كذب مى كنيد! اصلا گمان نمى كردم زنده بمانم و از اصحاب محمد- صلى الله عليه و آله- اين را بشنوم! و شايد در ملاقات ديگرى باشد كه ابوذر مى گويد: واى بر تو اى عثمان! آيا رسول خدا (ص) را نديده بودى و ابوبكر و عمر را نديده بودى؟ آيا روش آنان اين بود؟ تو مثل جباران و ستمگران بر من مى تازى! .
- (عثمان سخن ابوذر را قطع مى كند و مى گويد:) از شهر ما بيرون برو! - به مكه بروم؟ - نه - به بصره بروم؟ - نه - به كوفه بروم؟ - نه - پس كجا بروم؟ - برو به ربذه تا همانجا بميرى! و بدين ترتيب بار ديگر تبعيدش مى كند .
او به بيابانى بى آب و علف تبعيد مى شود تا انسانى نباشد كه سخن او را بشنود .
مروان حكم مأمور مى شود او را از مدينه بيرون ببرد .
به دستور عثمان، كسى حق نداشت او را بدرقه كند .
اما بر خلاف اين دستور، على (ع) و حسنين (عيلهماالسلام) او را همراهى مى كنند و به تهديدهاى مروان توجهى نمى كنند .
على (ع) در بين راه او را با كلمات حكيمانه خود مورد تأييد قرار مى دهند و موجبات تسلاى خاطر او را فراهم مى آورند: اى اباذر! تو به خاطر خدا خشمگين شدى، پس اميدت فقط به او باشد! اين گروه بخاطر دنيايشان از تو ترسيدند و تو به خاطر دينت از آنان ترسيدى؛ پس تو دنياى آنان را كه به خاطرش از تو مى ترسيدند در دستشان رها كن و به سوى دينت بگريز كه آنان به آنچه تو از آنان دريغ داشته اى بسيار محتاجند و تو از آنچه آنان از تو دريغ داشته اند بى نيازى .
بزودى خواهى دانست كه چه كسى سود برده و چه كسى حسادت كرده است! اگر درهاى آسمان و زمين به روى بنده اى بسته شود و او تقواى الهى را پيشه سازد، خداوند راه خروجى از آسمان و زمين براى او مى گشايد .
مبادا جز حق چيزى مونس تو باشد و جز باطل چيزى تو را به وحشت اندازد! اگر تو دنياى آنان را بپذيرى، آنان تو را دوست خواهند داشت و اگر چيزى از آن را برگيرى، از تو آسوده خواهند بود .
و ابوذر با چشمانى اشكبار، امام خود را وداع مى كند و پس از مدتى رنج و مشقت، در ديار غربت به ديدار معبود مى شتابد

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 محرّم الحرام

 ١ محرّم الحرام ١ ـ آغاز ايّام حزن آل محمد(علیهم السلام)٢ ـ حادثه شعب ابیطالب٣ ـ اولین جمع...


ادامه ...

2 محرّم الحرام

٢ محرّم الحرام ورود كاروان حسینی به كربلابنا بر مشهور در روز دوم محرم سال 61 هـ .ق....


ادامه ...

3 محرّم الحرام

 ٣ محرّم الحرام ١ـ دعوت جهانی اسلام توسط پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله)٢ـ نامه‌ امام حسین (علیه...


ادامه ...

4 محرّم الحرام

٤ محرّم الحرام سخنرانی عبید الله بن زیاد در مسجد كوفهعبید الله بن زیاد حاكم كوفه برای این...


ادامه ...

6 محرّم الحرام

١ـ یاری خواستن حبیب بن مظاهر از بنی اسد٢ـ اولین محاصره آب فرات1ـ یاری خواستن حبیب بن...


ادامه ...

7 محرّم الحرام

 ٧ محرّم الحرام ممنوعیت استفاده از آب فرات برای كاروان امام حسین(علیه السلام)بعد از آنكه عبیدالله بن زیاد،...


ادامه ...

8 محرّم الحرام

ملاقات امام حسین(علیه السلام) با عمر بن سعد در كربلاامام حسین(علیه السلام) به هیچ وجه راضی به...


ادامه ...

9 محرّم الحرام

١ ـ محاصره خیمه‌های امام حسین(علیه السلام) در كربلا٢ ـ رد امان نامه شمر توسط حضرت ابوالفضل...


ادامه ...

10 محرّم الحرام

١ـ عاشورای حسینی٢ـ وفات حضرت امّ سلمه (سلام الله علیها)٣ـ هلاكت عبیدالله بن زیاد٤ـ قیام حضرت مهدی...


ادامه ...

11 محرّم الحرام

١ـ حركت كاروان اسیران از كربلا٢ـ برگزاری مجلس ابن زیاد ملعون1ـ حركت كاروان اسیران از كربلاعمربن سعد...


ادامه ...

12 محرّم الحرام

١ـ دفن شهدای كربلا٢ـ ورود کاروان اسرای کربلا به كوفه٣ـ شهادت امام سجاد‌(علیه السلام)1ـ دفن شهدای كربلاروز...


ادامه ...

13 محرّم الحرام

١ـ اسرای اهل بیت‌(علیهم السلام) در مجلس ابن زیاد٢ـ نامه عبیدالله بن زیاد به یزید٣ـ شهادت عبدالله...


ادامه ...

15 محرّم الحرام

 ورود نمایندگان طایفه «نَخَع» به مدینه و پذیرش دین اسلامرسول گرامی اسلام‌(صلی الله علیه و آله) در...


ادامه ...

19 محرّم الحرام

حركت كاروان اسیران كربلا از كوفه به طرف شام یزید ملعون در جواب نامه عبیدالله بن زیاد به...


ادامه ...

20 محرّم الحرام

مراسم عروسی حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)بنا بر قول مشهور شب بیست و یكم محرم سال...


ادامه ...

25 محرّم الحرام

١ـ شهادت سيّد الساجدین علی بن الحسین‌(علیهما السلام)٢ـ قتل «محمد امین» به دستور برادرش «مأمون»1ـ شهادت سيّد...


ادامه ...

26 محرّم الحرام

١ـ شهادت علی بن الحسن المثلث‌٢ـ محاصره شهر مكه و سنگ باران كعبه توسط سپاه یزید1ـ شهادت...


ادامه ...

28 محرّم الحرام

١ـ رحلت حذیفه بن یمان٢ـ ورود كاروان اسرای اهل بیت‌(علیهم السلام) به بعلبك٣ـ تبعید امام جواد‌(علیه السلام)...


ادامه ...
01234567891011121314151617

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page