r ريا در قرآن كريم
« فَوَيْلٌ لِّلْمُصَلِّينَ الَّذِينَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ الَّذِينَ هُمْ يُرَاؤُونَ »[1]
« پس واى بر نمازگزارانى كه نماز خود را به دست فراموشى سپارند. آن ها كه ريا ميكنند.»
قال الله الحكيم : « وَلاَ تَكُونُواْ كَالَّذِينَ خَرَجُواْ مِن دِيَارِهِم بَطَرًا وَرِئَاء النَّاسِ[2]؛ شما مؤ منان مانند منافقان نباشيد كه براى هوس و ريا از شهرهاى خود خارج شدند.
rاشاره
و ريا در اصطلاح به اين معنى است که رد عبادتى انجام دهد و در نظرش بدست آوردن مقام و منزلت و آبرو پيش مردم باشد و يا اين که منظورش علاوه بر انجام دستور الهى نزد مردم هم آبرويى پيدا کند.[3]
ريا درختى است كه ثمره اش جز شرك خفى نيست و منشا آن نفاق است .
ريا در مقابل كسانى واقع مى شود كه نه زنده مى كنند و نه مى ميرانند و نه مى توانند از چيزى شخص را بى نياز كنند.
در روز قيامت هنگام حساب ، به شخص ريا كار گفته مى شود: ثواب عمل خود را كه براى ديگران انجام دادى و با من شريك كردى از او بگير!!
ريا بيشتر اوقات در چشم و مجالست و لباس و عبادات به وقوع مى پيوندد، پس توجه به خالق و معبود لازم است تا از اين صفت شيطانى ، باطن خود را پاك كرد[4]
rريا در روايات اسلامي
رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله) فرمودند: «بيشتر چيزى كه بر شما ميترسم، شرك كوچك است،پرسيده شد: اى پيغمبر گرامى شكر كوچك چيست؟ فرمود: «ريا»، روز قيامت وقتى كه خداى تعالى جزاى بندگانش را داد به اهل ريا ميفرمايد به آن كسانى كه برايشان عمل ميكرديد مراجعه كنيد و پاداش خود را از ايشان بگيريد.»[5]
اميرمؤمنان على (عليهالسلام) درباره «ريا» ميفرمايند: رياكار و خودنما سه نشانى دارد: هنگامى كه در برابر مردم باشد نشاط عبادت دارد و چون تنهاست كسل و تنبل است و دوست دارد هر كارش را ستايش كنند.»[6]
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايند: « لايقبل الله تعالى عملا فيه مثقال ذره من رياء[7] ؛ خداوند عملى كه در آن ذره اى از رياء باشد را قبول نمى كند.»
امام جعفر صادق(عليهالسلام) در اين باره مى فرمايند: هر ريائى شرك است، راستش اين است كه هر كه براى مردم كار كند ثوابش به عهده مردم است و هر كه براى خدا كار كند ثوابش با خدا است.»
حضرت امام جعفر صادق(عليهالسلام) ميفرمايند: « هر كس نيتش فقط رضاى پروردگارش در عمل كمى كه بجا ميآورد باشد خداوند ظاهر ميسازد و جلوه ميدهد براى بندگانش بيش از آن چه را كه انجام داده است، و هر كه قصدش از عمل زيادى كه كرده، _ از مشقت بدنش و بيدارى شبش _ مدح خلق باشد خداى تعالى كوچك ميفرمايد عملش را در نظر هر كه بشنود».[8]
ابوبصير از امام صادق (عليهالسلام) روايت نموده كه: «روز قيامت بندهاى را ميآورند كه اهل نماز بوده، به او ميگويند در دنيا كه نماز ميخواندى نيت تو اين بوده كه مدح تو را كنند و بگويند: چه خوب نماز ميخواند پس او را به آتش ميبرند؛ بندهى ديگرى را ميآورند كه اهل قرآن بوده و به او ميگويند قصدت اين بوده كه بگويند فلانى نيكو قرآن ميخواند، پس او را هم به آتش ميبرند؛ ديگرى را ميآورند ( كه اهل جهاد بوده) جهاد كرده و كشته شده، ميگويند قصدت اين بوده كه بگويند فلانى شجاع بوده، پس او را به آتش ميبرند؛ ديگرى را ميآورند كه اهل انفاق بوده و ميگويند قصدت اين بوده كه مردم بگويند فلانى با سخاوت است، پس او را به آتش ميبرند.» [9]
r حکايت
1- سمعان راهب
ابراهيم ادهم گفت : من معرفت را از يك راهب به نام «سمعان » فرا گرفتم روزى وارد صومعه او شدم و گفتم : اى سمعان ! چند وقت است كه در اين صومعه هستى ؟
گفت : هفتاد سال ، گفتم : در اين مدت غذاى تو چه بود؟ گفت : چرا چنين سوالى مى كنى ؟ گفتم : دوست دارم بدانم .
راهب گفت : شبى يك دانه فندق مى خورم ! گفتم : چه چيزى قلب تو را مشغول كرده بود كه اين يك دانه فندق تو را كافى بود؟
گفت : عده اى از پيروانم هر سال در روز معينى به اينجا مى آيند و صومعه ام راتزين مى كنند و مرا گرامى مى دارند و در صومعه ام طواف مى كنند و مى روند.
هر زمان كه نفسم از عبادت و تنهايى و گرسنگى خسته و سنگين مى شود به ياد آن روز ريايى مى افتم كه چه عزتى مى يابم !! پس كوشش يك ساله من براى عترت آن روز است .[10]
2- ملا عبدالله شوشترى (م 1021)
از عالمانى كه وارسته و صاحب مجاهدات و كرامات ، و داراى اخلاق طاهره و نفس زاهره بود ملاعبدالله شوشترى بود. او استاد محمد تقى مجلسى اول بود، و داراى تأليفاتى از قبيل «مجامع الفوائد» در هفت جلد بود[11] ايشان معاصر مرحوم شيخ بهايى ، بود روزى به ديدار شيخ رفت و ساعتى نزدش نشست تا آنكه بانگ اذان بلند شد. شيخ بهايى به ملاعبدالله گفت : همين جا نماز بخوانيد تا ما هم به شما اقتدا كنيم و به فيض جماعت برسيم .
ملا تأملى كرد و نپذيرفت كه نماز را در خانه شيخ بخواند بلكه برخواست و به خانه خويش رفت .
از او پرسيدند: چگونه خواهش شيخ را اجابت نكرديد با اينكه نماز در اول وقت را اهتمام داريد؟
فرمود: در حال خود تأملى كردم ، ديدم چنان نيستم كه اگر شيخ ، پشت سر من نماز بخواند تغيير نكنم ، بلكه در حالم تغيير پيدا مى شود، براى همين اجابت نكردم .[12]
3- دو لباس
سفيان ثورى در مسجد الحرام مى گذشت ، امام صادق (عليه السلام) را ديد كه لباس با ارزش خوبى بر تن دارد. گفت : والله به نزد او مى روم و توبيخش مى كنم ...!
آنگاه نزديك رفت و گفت : يا بن رسول الله ! به خدا قسم لباسى را پوشيده اى نه رسول خدا همانندش را پوشيده ، نه على عليه السلام و نه هيچيك از پدرانت .
امام (عليه السلام) فرمودند: در عصر پيامبر مردم دست به گريبان فقر و تنگدستى بودند، اما بعدا دنيا رو به گشايش نهاد، و شايسته ترين اهل دنيا در استفاده از فراخى ، نيكان مى باشند.
پس اين آيه را خواند: «اى پيامبر بگو چه زينتهاى الهى را كه براى بندگان خود بوجود آورده و روزيهاى پاكيزه را حرام نموده است »[13]
امام صادق (عليه السلام) فرمودند : پس ما شايسته كسانى هستيم كه آنچه را خدا عطا فرموده ، مورد استفاده ، قرار دهيم .
اى سفيان ! آنچه را كه مى بينى من پوشيده ام ، به خاطر مردم و حفظ آبروست ، آنگاه دست او را گرفت و لباس خود را عقب زد و لباس زيرينش را، كه زبر و خشن بود نشان داد و فرمود: «اين را براى خودم و آنرا كه ديدى براى مردم پوشيدم ، آنگاه با گرفتن و بالا زدن لباس سفيان ، لباس زيرينش نمايان شد و فرمود: تو اين لباس رو را براى مردم پوشيده اى و لباس زيرين را كه مخفى است براى راحتى و تن پرورى پوشيده اى[14] ».
4- عبادت ريائى
عابدى بود كه هر كار مى كرد نمى توانست اخلاص خود را حفظ كند و رياكارى نكند، روزى چاره انديشى كرد و با خود گفت : در گوشه شهر، مسجدى متروك هست كه كسى به آن توجه ندارد و رفت و آمد نمى كند، خوبست شبانه به آن مسجد بروم ، تا كسى مرا نديده خالصانه خدا را عبادت كنم .
نيمه هاى شب تاريك ، مخفيانه به آن مسجد رفت ، و آن شب بارانى بود و رعد و برق شدت داشت .
او در آن مسجد مشغول عبادت شد، كمى كه گذشت ، ناگهان صداى شنيد، با خود گفت : حتما شخصى وارد مسجد شد، خوشحال گرديد و بركيفيت و كميت نمازش افزود و همچنان با كمال خوشحالى تا صبح به عبادت ادامه داد، وقتى كه هوا روشن شد، خواست از مسجد بيرون بيايد زير چشمى نگاه كرد، آدم نديد بلكه مشاهده كرد سگ سياهى است كه بر اثر رعد و برق و بارش نتوانسته در بيرون بماند و به مسجد پناه آورده بود.
بسيار ناراحت شد و اظهار پشيمانى كرد و پيش خود شرمنده بود كه ساعتها براى سگ، ريايى عبادت مى كرده است ، خطاب به خود گفت : اى نفس ! من فرار كردم و به مسجد دور افتاده آمدم تا با اخلاص خداى را عبادت كنم اينك براى سگ سياهى عبادت كردم ، واى بر من چقدر مايه تأسف است .[15]
5- اطلاع دادن مردم از عبادت
در بنى اسراييل عابدى بود كه پس از ساليان دراز عبادت و بندگى از خداوند در خواست كرد كه مقامش را به او نشان دهد و گفت :
خدايا اگر كارهايم پسنديده تو است در كار نيك جديت بيشترى كنم و اگر مورد رضايت تو نيست قبل از مرگم جبرانش كنم و به عبادت پردازم .
در خواب به او خبر دادند كه تو را در نزد خدا هيچ عمل خوبى نيست ! گفت : خداوندا پس اعمال من به كجا رفت ؟ گفتند: تو عملى نداشتى زيرا هرگاه كار خوبى مى كردى به مردم خبر مى دادى ، و جزاى چنين عملى همان قدر است كه تو خشنود مى شدى از اطلاع مردم بر كار خوبت ؛ اين وضع بر عابد دشوار آمد و محزون گرديد.
براى مرتبه دوم در خواب ديد كه به او خبر دادند كه اينك جان خود را از ما بخر، در روزهاى آينده ، به صدقه اى كه هر روز به عدد رگهاى بدنت باشد بده !
گفت : خدايا چگونه با دست تهى اين انفاق را بكنم ؟ جواب شنيد: ما هر كسى را به مقدار طاقتش تكليف مى كنيم ، هر روز سيصد و شصت مرتبه بگو: « «سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اكبر و لا حول ولا قوه الا بالله »» هر كلمه اى از آن صدقه اى از رگ بدن است.
عابد كه اين سخن را شنيد شادمان شد و گفت : خدايا بيش از اين بفرما، به او در خواب گفتند: اگر زيادتر بگويى جزاى زيادترى خواهد برد.[16]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] ـ ماعون، آيه 4و 5و 6.
[2] - انفال، آیه 47.
[3] ـ گناهان كبيره،ج 1، ص 62.
[4] _ تذكره الحقايق ص 48.
[5] ـ محجة البيضاء: ج 6، ص 140، باب الرياء.
[6] ـ اصول كافي: ج 3، چاپ اسلاميه (مترجم)، ص 434، باب الرياء،حديث 8.
[7] _ جامع السعادات: ج 2، ص 376..
[8] ـ كافي: ج 2، حديث 13.
[9] ـ لئالي الأخبار: باب 8.
[10] _ شنيدنيهاى تاريخ ص 362 - محجه البيضاء 6/207.
[11] _ قصص العلماء ص 336.
[12] _ سيماى فرزانگان ص 147 .
[13] _ قل من حرم زينه الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق اعراف : 32.
[14] _ بحار الانوار ج47، ص 360.
[15] _ داستانها و پندها 9/173 - منتخب قواميس الدرر ص 144.
[16] _ بحار الانوار ج 18، ص523 طبع قديم .