خودپسندى و عجب آن است كه انسان ، نعمت الهى را بزرگ بدارد و بر آن تكيه نمايد ، ولى صاحب نعمت را به فراموشى بسپارد و همچنين عبارت است از اين كه بنده به ديده خودبينى به خود بنگرد و خود را برتر از ديگران بداند و مردمان را به ديده تحقير بنگرد . دست آورد اين خصلت ناپسند آن است كه پيوسته چنين كسى « من ، من » مى كند چنان كه ابليس لعين گفت :
انا خيرٌ منهُ خلقتَنى من نار وَخلقتَهُ مِن طِين ؛ من از آدم بهتر هستم ؛ مرا از آتش آفريدى و او را از گل .
عجب به خودى خود از گناهان كبيره است و ايمان و اعمال انسان را به باد داده وفاسد مى كند و ريشه بسيارى از گناهان است و در هر دلى ريشه كند آدمى را به كفر و شرك و حتى بالاتر از آن ها مى كشاند . عجب و خود پسندى از حب نفس پيدا مى شود چون آدمى به صورت ذاتى خودخواه است و ريشه تمام خطاهاى انسانى و رذايل اخلاقى حب نفس است .
r آيات و روايات
اَلَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الحَيوةِ الدُّنيا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً ؛ . . . آن ها كه تلاششان در زندگانى دنيا تباه شد و در عين حال مى پندارند كه كار نيكو انجام مى دهند .
پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايند :
لَوْ لَمْ تُذْنِبُوا لَخَشَيْتُ عَلَيْكُمْ ما هُوَ أَكْبَرُ مِنْ ذلِكَ : الْعُجْبُ ، الْعُجْبُ ؛ اگر مرتكب گناه نمى شديد بر شما از آنچه كه بزرگ تر از آن است مى ترسيدم ، و آن خود پسندى است ، خود پسندى .
امام صادق (عليه السلام) مى فرمايند :
مَنْ دَخَلَهُ العُجْبُ هَلَكَ ؛ آن كس كه در كارهايش خودپسندى وارد شود ، هلاك مى گردد .
r مفاسد خودپسندی
خودپسندی مفاسد بسيارى دارد . يكى از مفاسد آن كوچك شمردن گناهان است . انسانِ خودپسند در صدد اصلاح نفس خويش بر نمى آيد ، چون خود را پاك و پاكيزه مى پندارد .
از ديگر مفاسد عجب اين است كه بر اعمال خود اعتماد مى كند و اين باعث مى شود كه انسان ، خود را از حق تعالى بى نياز بداند و به فضل او بى توجه باشد .
ديگر آن كه بندگان خدا را با ديده حقارت مى نگرد . واعمال ديگران را ناچيز مى شمارد حتى اگر در واقع از او برتر و بهترند . يكى ديگر از نتايج خودپسندى اين است كه انسان را به ريا وادار مى كند .
rحکايت
1- تفاله هايى ته مانده در جام دل
مدتى در حضور رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم)از يكى از اصحاب تعريف و تمجيد مى كردند . تا اين كه روزى همان شخص را به پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)نشان دادند و گفتند : « او را كه تعريف مى كرديم ، همين شخص است » .
پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)به چهره او نگريستند و فرمودند : « نوعى سياهى مربوط به شيطان در چهره او مى بينم » .
او نزديك آمد و سلام كرد . پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)فرمودند : « تو را به خدا سوگند مى دهم ، آيا با خود نگفتى كه بهتر از من در ميان اصحاب ، كسى نيست » ؟
گفت : « چرا ، همين فكر را كردم » .
به اين ترتيب پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)با چشم بصيرت غرور قلبى او را به او يادآور شدند .
2- دامِ دارايى
« عاص بن وائل » شخص بى دينى بود كه پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)را استهزا و تمسخر مى كرد ، و آن حضرت را « ابتر » ـ يعنى بدون پسر و جانشين ـ مى خواند . از او
فرزند ناخلفى به نام عمرو بن عاص باقى ماند كه طرّاح سياست مكر و حليه
دستگاه معاويه عليه امام على(عليه السلام)بود .
يكى از اصحاب پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)مى گويد : من از عاص بن وائل طلب كار بودم . پيش او رفتم و طلب خود را درخواست كردم . او گفت : « طلبت را نمى دهم » .
من گفتم : « طلب خود را در آخرت از تو مى گيرم » .
او مغرورانه گفت : « من در آخرت ، ـ اگر آخرتى وجود داشته باشد ـ مال و فرزندان زيادى دارم . اگر آنجا رفتم و تو آمدى ، بدهى خود را به تو مى دهم » .