1. آسیب¬های دروغگویی
الف) آسیب¬های اجتماعی دروغ[1]
یک ـ برملا شدن دروغ و رسوایی
یکی از زیان¬های اجتماعی دروغ، رسوایی است. رسوایی همیشه در انتظار دروغگوست؛ زیرا دروغ، پنهان نمی¬ماند و روزی آشکار می¬شود. دروغگو، هر چند زیرک باشد و اطراف و جوانب دروغش را بسنجد، محال است که دروغش کشف نشود. کشف دروغ، بنابر نوع آن به رسوایی¬های مختلف می¬انجامد.
روزی یکی از پیشوایان یکی از فرق باطل بر منبر سخن می¬گفت. در ضمن سخن، نام¬های پادشاهان جن را ذکر می¬کرد و می¬گفت که سلطنت کدام یک از آنها مقدّم بوده و کدام یک مؤخر. سخنان او از این قبیل بود: نخستین پادشاهی که از این سلسله به سلطنت رسید، تهتاه شاه بود و سپس قهقاه شاه و سپس جهجاه شاه و مانند اینها. سخنران همچنان به سخنش ادامه می¬داد تا به نام پادشاه یازدهم رسید که نام او هم کلمه¬ای بود مانند نام¬های گذشته. در این وقت، رندی از پای منبر گفت: آقا، نام پادشاه پنجم را دوباره بفرمایید! سخنور محترم در جواب عاجز ماند؛ زیرا در یادش نبود که کدام یک از این نام¬ها را برای شهریار دروغین پنجم ذکر کرده است.
دو ـ بی¬آبرویی
از دیگر زیان¬های اجتماعی دروغ، بی¬آبرویی است. هنگامی که چند دروغ از دروغگو ثابت و او رسوا شد، بی¬آبرویی نصیبش می¬شود. رسوایی دروغگو، از کشف دروغ اوست و بی¬آبرویی، او را بیارج می¬سازد. اندیشمندان و خردورزان، در همه حال آبرو و حیثیت خویش را پاس می¬دارند. ثروتمند، دارایی خود را برای بدست آوردن آبرو و جایگاه شخصی¬اش صرف می¬کند؛ قدرتمند، قدرتش را برای رسیدن به این موقعیت به کار می¬گیرد و دانشمند، از دانش خود برای جلب افکار عمومی بهره می-برد. پس محبوب¬ترین چیزها نزد دوراندیشان و نیک¬کرداران، آبرومندی است، حال آنکه دروغگو خود را از این موقعیت محروم می¬سازد.
سه ـ بی¬اعتمادی
بی¬ارزش شدن سخنان دروغگو نزد مردم یکی دیگر از زیانهای اجتماعی دروغ، است. یکی از معیارهای سنجش ارج و بهای آدمی، میزان ارزش¬گذاری مردم به سخنان اوست. بدین ترتیب، هرچه سخن کمارزش¬تر باشد، گوینده بی¬بهاتر است.
انسان اگر بالاترین ارزش¬ها را در قبال سخنش به دست آورد، همین که به دروغگویی رو کرد و مردم او را بدان صفت شناختند، سخنش بی¬ارزش و از جایگاه انسانی خود دور می¬شود.
کسی را که عادت بود راستی
خطا گر کند در گذارند ازو
وگر نامور شد به ناراستی
دگر راست باور ندارند ازو
جلب اعتماد مردم، بهترین راه کامیابی است و بیشتر مانع¬ها در راه رسیدن به هدف¬ها، با کسب اعتماد میان مردم، از بین می¬رود. دروغگو خود را از این نعمت گران¬قدر و راه¬گشا محروم می¬سازد و با پای خویش به سوی سیاهبختی می¬تازد. چه قدر تلخ است برای فردی که خویشان و دوستانش سخنان او را باور نکنند.
دروغگو اگر از بیچارگی خود سخن بگوید، کسی نمی¬پذیرد و اگر از بیماری¬اش حرف زند، کسی باور نمی¬کند و اگر از ویژگی-های شخصیتش بگوید، کسی قبول نمی¬کند و اگر درباره دیگران نظر دهد، کسی سخنانش را تأیید نمی¬کند.
چهار ـ سخریه و استهزاء
از پی¬آمدهای ناخوشایند اجتماعی دروغ، به سخره گرفتن و کوچک شمردن دروغگوست. فردی که به دروغگویی شهره شود، مردم او را خوار و مسخره می¬کنند؛ خواه در حضور او و خواه در غیبت او.
ب) آسیب¬های اقتصادی دروغ[2]
راستی و درستی، ثروت را می¬افزاید؛ زیرا برای دارنده آن اعتبار می¬آفریند، حال آنکه دروغگویی سرمایه فرد را راکد نگه می-دارد؛ زیرا هم اعتباری برای فرد در پی ندارد و هم اعتبار موجود را از بین می¬برد و هیچکس با چنین فردی هرگز معامله نمی-کند.
ج) آسیب¬های روانی دروغ[3]
یک ـ ناراحتی درونی
روح و روان فرد دروغگو از شرّ و زیان دروغش در امان نیست دروغگو همواره از ناراحتی درونی رنج می¬برد؛ زیرا راستی، حقیقتی است که وجود دارد و راستگو از آن خبر می¬دهد، در حالیکه سخن دروغ، ساخته و پرداخته فرد دروغگوست و واقعیتی برای آن وجود ندارد. ازاینرو، دروغگو باید همواره مراقب باشد ساخته ذهنی خود را فراموش نکند تا مبادا وقت دیگران را به گونه¬ای متفاوت با آنچه گفته است بیان کند و دروغش آشکار شود.
بر این اساس، دروغگویی که می¬خواهد دروغش را کسی نفهمد، پیوسته نگران است که مبادا سخن کنونی¬اش با سخن گذشته¬اش، در تناقض باشد. پس دروغگو همیشه این بار سنگین را باید در ذهن داشته باشد، ولی راستگو همواره پس از گفته¬هایش در آسایش است و نگران پی¬آمدهای آن نیست؛ زیرا هنگام تکرار تناقضی در آنها به وجود نخواهد آمد.
دو ـ فراموشی
فراموشی نیز یکی از بیماری¬های روانی است که دروغگو بدان گرفتار می¬شود. انسان دروغگو، دروغی را که می¬گوید به یادش نمی¬ماند و هنگامی که بار دیگر خواست از آن سخن بگوید، به شکلی دیگر می¬گوید و در نتیجه، دروغش برملا می-شود.
عامل دیگر فراموشکاری دروغگو آن است که کسی که همواره دروغ می¬گوید، به دروغ خود نیز چندان اهمیت نمی¬دهد. دروغ برای او کاری عادی است و هر زمان که می¬خواهد، به راحتی دروغ می¬گوید و دروغ¬های او پایان نمی¬پذیرد. در نتیجه، حرف-هایش را کمتر به ذهن می¬سپارد و فراموش می¬کند.
سه ـ نومیدی
وقتی دروغی از دروغگو کشف شد، ضربه¬ای به او وارد می¬آید؛ زیرا نه تنها به خواسته¬اش از دروغ گفتن نرسیده، بلکه نتیجه-ای برخلاف آن گرفته است. بدین ترتیب، یکی از دو حال نصیب دروغگو می¬شود:
اول ـ روحیه¬اش سست و تصمیم گرفتن برای او دشوار شده و او از رسیدن به کامیابی¬ها نومید می¬شود؛ زیرا تنها راهی که می¬پنداشته او را به مقصد می¬رساند، دروغ بوده که آن هم بسته شده است. او اگر به شایستگی رفتار می¬کرد، از راه درست به مقصودش می¬رسید و به دروغ گفتن پناه نمی¬برد. با این حال، راه درست که بر او مسدود بود راه دروغ هم که سد گردید، اکنون به چه وسیله¬ای به منظور خود برسد؟
دوم ـ نومیدی بر او چیره می¬شود و سرانجامی ناخوشایند در انتظار اوست.
چهار ـ از بین رفتن شرم و حیا
وضع دیگری که ممکن است بر اثر کشف دروغ نصیب دروغگو شود، پرده¬دری و بی¬شرمی است. اگر کشف دروغ، روحیه دروغگو را سست نکند و او همچنان به دروغگویی ادامه دهد، بیآبروییهای پی در پی، شرم را از او می¬گیرد و او به دروغگوی حرفه¬ای تبدیل می¬شود و دیگر، از آنکه دروغش آشکار شود، ابایی ندارد. با خود می¬گوید، آب که از سرگذشت، چه یک من، چه صد من؛ من که گناهم برملا شد و دروغ برای پنهان ساختن آن سودی نبخشید و رسوایم ساخت، حال هر چه می¬شود، بشود.
پنج ـ دروغ، دروغ می¬زاید
دروغگو برای حفظ دروغ خود مجبور است باز هم دروغ بگوید او یا باید همان دروغ نخستین را دوباره بگوید و بر آن تأکید کند یا باید دروغ دیگری بسازد که از کشف دروغ نخستش جلوگیری کند.
در هر دو صورت، بر اثر یک دروغ، دروغ¬هایی دیگر می¬گوید و این ماری که خوشخط و خالش پنداشته، مارهایی دیگر زاییده است که همگی او را می¬¬گزند. علاوه بر این گاهی نیز برای حفظ دروغ او، اطرافیانش نیز به دروغ¬گویی می¬افتند.
شش ـ بدگمانی
زیان روانی دیگری که گاه بر اثر دروغ دامن دروغگو را می¬گیرد، بدگمانی به مردم است. این بیماری روانی در پی دو چیز، در دروغگو مسکن می¬گزیند: یکی آنکه چون خود برخلاف حقیقت سخن می¬گوید، درباره دیگران نیز چنین نظری دارد و البته دیگران را مانند خود پنداشتن، ناشی از طبیعت بشری است. به همین علت است که کسی که به راستگویی عادت دارد، نخستین بار با هر کس روبه¬رو می¬شود، سخن او را راست می¬پندارد.
دومین عامل بدگمانی دروغگو به دیگران، واکنش اطرافیان در قبال کارهای اوست. او وقتی می¬بیند دیگران به او خوش¬بین نیستند و اعتماد ندارند، او نیز به آنان بدبین می¬شود و اعتماد نمی¬کند. در واقع تعصب و خودخواهی دروغگو نیز سبب می-شود که در برابر این رفتار مردم، او نیز مانند آنان رفتار کند و به آنها با دیده بدگمانی بنگرد.
2. ریشه¬های دروغگویی
الف) ریشه¬های روانی دروغگویی در سنین کودکی
دروغگویی کودکان، نوعی ناسازگاری و نابهنجاری است. گام نخست در راه اصلاح و بازسازی این رفتار کودک، شناخت علت و عامل کارهای اوست؛ یعنی باید دریافت کودک چرا دروغ می¬گوید و انگیزه او در این کار چیست؟ علل دروغگویی در کودکان می¬تواند موارد زیر باشد:
یک ـ تخیل
کودکان مسائل بسیاری را به زبان می¬آورند و آنها را حقیقت میدانند، در حالی که خیالی بیش نیست. قدرت خیال¬پردازی کودکان بسیار بالا است. آنان تصاویری را در ذهن خویش می¬پرورانند و بعدها به صورت تصوری نیرومند در می¬آورند، چنانکه گویی صحنه موجود در خیالشان را در برابر چشم خود می¬بینند. بر این اساس، آنچه کودک می¬گوید، اگرچه در ظاهر دروغ است، از نظر کودک درست و حتی عین واقع است. او این نارسایی را دارد که میان عالم حقیقت و پندار تفاوتی نمی¬گذارد و به همان گونه که مسائل را در ذهن می¬پندارد، به زبان می¬آورد.
دو ـ آرزو و رؤیا
گاهی کودک آرزوی داشتن چیزی را در دل می¬پروراند، از شدت میل و علاقه در رسیدن به آن، خود را دست¬یافته بدان و در آن عالم گمان می¬کند. این امر در روزها و لحظه¬های نخست، برای کودک صورت واقعی ندارد، ولی بعدها شدت آرزو و تلقین، او را وا می¬دارد که مسائل خود را واقعی بپندارد و آن را بیان کند؛ امری که گاه ما دروغش می¬پنداریم.
گاهی نیز بیان مسئله گرچه دروغ است، ولی گوینده آن را ارضا می¬کند. او آن قدر مسئله مورد آرزو را بر زبان می¬آورد تا بدان برسد یا از گفتن آن سیر شود. بر این اساس، گفتن چنین دروغی، آرزومندی کودک را نشان می¬دهد.
سه ـ بی¬اعتمادی
گاهی کودک به والدین بی¬اعتماد است و گاه با مربیان خود ارتباط خوبی ندارد. به عنوان نمونه گمان می¬کند آنها رازهای او را برملا می¬سازند و آبروی او را می¬برند یا فکر می¬کند اگر حقیقت را بگوید، به نتیجه دلخواهش نمی¬رسد یا نزد دیگران خوار و حقیر می¬شود. پس تصمیم می¬گیرد دروغ بگوید.
مادری که راز کودک را از روی مصلحتی به پدر می¬گوید و پدر هم ناشیانه آن را به رخش می¬کشد، اعتماد کودک را از خود سلب می¬کند. بدین ترتیب، کودک از این پس خود را ناگزیر می¬بیند که حقیقت را به مادر نگوید و به دروغ متوسل شود.
فصل سوم:دروغگویی ؛ آسیبها، ریشهها و درمان
- بازدید: 10258