راغب اصفهاني در تعريف معروف و منكر ميگويد:« معروف در لغت، هر گونه علمي است كه خوبي آن مورد تأييد عقل و شرع باشد و منكر هر گونه عملي است كه عقل و شرع آن را ناشايست خوانده باشد». «امر به معروف» يعني وا داشتن (وادارنمودن) ديگري به اطاعت، «نهي از منكر» به معني بازداشتن ديگري از معصيت است.
كوتاهي كردن در امر به معروف و نهي از منكر ـ كه سبب ضعف نفس است يا طمع مالي ـ از عوامل نابودي و فروپاشي اجتماع است. ضرر بيتوجهي به امر به معروف و نهي از منكر، عام و همهگير است و اگر به آن بياعتنايي شود، آيات نبوت در ميان مردم تعضيف شده و احكام دين به فراموشي ميگرايد؛ جهل و ناداني، عالم را فرا ميگيرد و گمراهي بر جامعه چيره ميشود؛ آثار شريعت رب العالمين فراموش شده و چراغ آيين سيد المرسلين خاموش ميشود و فتنه وفسادهاي اجتماعي شايع ميگردد.
در هر روزگاري كه شخص قوي النفس دينداري پشواي مردم بود و زمام امور به دست او بود و به اين امر خطير پرداخت و در راه دين از سرزنش ملامت گران نترسيد،همهي مردمان به طاعات و خوبيها راغب و مايل گشته و بركات از آسمان نازل شده و خير دنيا و آخرت برايشان حاصل شد. و در هر زماني كه عالم عامل و يا سلطان عادلي بر اين امر مهم همت نكرد و نسبت به اين مسئلهي اساسي سهل انگاري و مسامحه كرد، امر مردم فاسد شده، بازار علم و عمل بيرونق گشته و مردم به لهو ولعب مشغول و به هوي و هوس گرفتار شده و از ياد خدا و روز قيامت غافل گشتند.
امر به معروف و نهي از منكر در آيات و روايات
به اين جهت در آيات و اخبار، نسبت به امر به معروف و نهي از منكر تأكيد فراوان شده و ترك آن مذمت بسيار شده است. خداي ـ تعالي ـ ميفرمايد: « لَوْلاَ يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَالأَحْبَارُ عَن قَوْلِهِمُ الإِثْمَ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُواْ يَصْنَعُونَ ؛ چرا دانشمندان نصاري و علماي يهود، آنها را از سخنان گناهآميز و خوردن مال حرام، نهي نميكنند؟ چه زشت است كاري كه انجام ميدادند!»
و در همين باب از رسول مكرم اسلام (صلي الله عليه و آله) روايت شده است كه آن حضرت فرمودند: «هيچ قومي نيست كه معصيت كنند و در ميان ايشان كسي باشد كه قدرت داشته باشد ايشان را منع كند و نكند، مگر بيم آن است كه خداي ـ تعالي ـ ايشان را فروگيرد به عذابي كه از نزد او نازل ميگردد.»
خداوند عالم ـ جل شأنه ـ ميفرمايد: « وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ؛ بايد از ميان شما، جمعي دعوت به نيكي، و امر به معروف و نهي از منرك كنند. و آنها همان رستگارانند. »
و نيز ميفرمايد: « كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ؛ شما بهترين امتي هستيد كه بيرون آمدهايد براي مردم؛ زيرا كه امر به معروف ميكنيد و از منكر نهي ميكنيد.»
از رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله) نقل شده كه فرمودند: « بايد البته امر به معروف و نهي از منكر نماييد. وگرنه بدان شما بر شما مسلط ميشوند. پس خوبان شما دست به دعا برميدارند و دعاي ايشان به درجه اجابت نميرسد.»
از اميرمؤمنان حضرت علي (عليهالسلام) روايت شده كه فرمودند: «امر به معروف و نهي از منكر، دو مخلوق از مخلوقات خدايند، پس هر كه ياري كند آنها را، خدا او را عزيز گرداند؛ و هر كه ذليل كند آنها را، خدا او را ذليل گرداند.»
و از حضرت امام باقر (عليهالسلام) روايت شده كه: «خداوند عالم به شعيب نبي وحي فرستاد كه: من صد هزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم كرد، چهل هزار نفر از افراد بد، وشصت هزار نفر از خوبان. عرض كرد كه: پروردگارا خوبان را چرا؟! خطاب رسيد: به جهت آن كه مدارا و سهلانگاري با اهل معصيت كردند و به غضب من غضب ناك نگشتند.»
حضرت امام جعفر صادق (عليهالسلام) فرمودند: « پاكيزه نشد طايفهاي كه از قوي دستان ايشان حق ضعيفان ايشان گرفته نشد.»
و نيز آن حضرت فرمودند: «البته بار خواهم كرد گناهان نادانان شما را بر علما و دانايان شما، چه چيز شما را باز ميدارد كه چون از مردي از شما معصيتي به شما برسد به نزد او بياييد و او را سرزنش كنيد و پند و نصيحت نماييد؟! شخصي عرض كرد كه قبول نميكنند. فرمود: از ايشان دوري كنيد و از نشستن با ايشان اجتناب نماييد.»
چگونه امر به معروف و نهي از منكر واجب ميشود؟
از آيات و روايات استفاده ميشود كه امر به معروف و نهي از منكر بر هر فردي از افراد مكلف واجب است. و اين مطلب، مورد اتفاق جميع علماي شيعه و اهل سنت است؛ به اين معني كه امر كردن به واجبات،و نهي كردن از محرمات واجب است.
واجب شدن امر به واجب و نهي از حرام چهار شرط دارد:
1ـ بداند كه اين فعل بر آن شخص واجب است يا حرام. پس در امور مشتبه، امر به معروف و نهي از منكر واجب نيست.
2ـ احتمال فايده و اثر بر امر و نهي خود بدهد. پس اگر يقين داشته باشد يا ظن غالب او اين باشد كه اثري مترتب نميشود، امر به معروف و نهي از منكر واجب نخواهد بود.
3ـ متضمن مفسده و ضرري نباشد. پس اگر در امر به معروفي يا نهي از منكري گمان ضرري به خود يا به يكي از مسلمانان باشد، وجوب آن ساقط خواهد شد.
4ـ از شخصي كه معروف ترك شده يا منكر صادر گرديده آثار توبه و پشيماني به ظهور نرسد، كه اگر آن شخص پشيمان شود،ديگر نيازي به امر به معروف و نهي از منكر نيست.
چند نكته
از جمله اموري كه در امر به معروف و نهي از منكر لازم است آن است كه آگاهي به انجام آن داشته باشد. يعني كه خود شخص آن را ببيند يا علم به آن داشته باشد البته بدون اينكه تفحص يا تجسس نمايد.
اما به صرف احتمال با گمان، تفحص و تجسس جايز نيست. پس اگر كسي گمان برد كه شخص در خانه مشغول معصيتي است، اما يقين نداشته باشد، نميتواند به آن جا داخل شده و درصدد تحقيق برآيد.
لازم نيست كه امر كننده به معروف و نهي كننده از منكر، عادل باشد و خود هيچ معصتي يا همان معصيت را نكند، بلكه اگر شخص معصيتكاري ببيند كه ديگري مشغول معصيت است و او را از آن كار نهي نكند دو گناه مرتكب شده، يكي به جهت گناه خود و ديگر به خاطر ترك نهي از منكر ( و امر به معروف).
اگرچه چنين شخصي بايد ابتدا نفس خويش را رام نموده و سپس به مهار نفس ديگران و اصلاح آنان بپردازد.
در اخبار وارد شده كه به حضرت عيسي (عليهالسلام) وحي رسيد كه: « اول نفس خود را پند ده؛ اگر پند پذير شدي، آن وقت مردم را پندگوي، وگرنه، از من حيا و شرم كن.»
مراتب امر به معروف و نهي از منكر
براي دعوت كردن به كار صحيح و بازداشتن از كارهاي اشتباه مراتبي وجود دارد:
اول ـ انكار قلبي؛ به اين ترتيب كه در دل،خود از انجام دهندهي آن بيزار باشي.
دوم ـ ارشاد و هدايت؛ يعني شناسانيدن اين كه، آنچه كه مرتكب شده گناه و نافرماني است؛ چرا كه بسياري از مردم از راه ناداني و بي خبري مرتكب بعضي معاصي ميگردند.
سوم ـ اظهار تنفر؛ از آن شخص گنهكار كنارهگيري و دوري كند واز او ترك دوستي و هم نشيني نمايد.
چهارم ـ به زبان، امر و نهي كردن؛ در اين مرحله اول با پند و نصيحت سعي و در صورتي كه مفيد واقع نشد به تهديد و ترسانيدن. از اين مرتبه به بعد در نظر اكثر دانشمندان شيعي نياز به اجازه حاكم شرع دارد.
پنجم ـ به بازداشتن او از گناه به قهر و تسلط. مثل: شكستن آلات لهو ولعب، ريختن شراب، گرفتن مال مغصوب و رد كردن به صاحب آن و امثال اينها.
ششم ـ با زدن؛ البته بدون اين كه منجر به قتل و جراحت شود.
هفتم ـ به شمشير كشيدن و سلاح داشتن و مجروح نمودن وكشتن.
حكايت
«بشر» برهنه پا
روزي حضرت امام كاظم (عليهالسلام) از كنار خانه «بشر» ميگذشتند كه صداي ساز و آواز و رقص از خانه شنيدند. در آن هنگام كنيزي از آن خانه بيرون آمد تا خاكروبه را كنار در خانه بريزد. امام فرمودند: «اي كنيز،صاحب اين خانه آزاد است يا بنده؟»
عرض كرد: آزاد است.
حضرت فرمودند: راست گفتي، اگر بنده بود از مولاي خود ميترسيد.
كنيز به خانه برگشت. بشر از كنيز پرسيد: چرا دير آمدي؟
كنيز جريان ملاقات با امام و سخن ايشان را نقل كرد.
سخن امام به حدي بشر را دگرگون كرد كه با پاي برهنه بيرون دويد و خدمت آن حضرت رسيد. عذر خواست و اظهار شرمندگي كرده و از كار خود توبه نمود، و از دنيا دست شست و به كار آخرت پرداخت و چنان شد كه از جرگه عارفان و اربابان ذكر شد و به درجات عالي رسيد.
گويند چون با پاي برهنه، به دنبال امام موسي كاظم (عليه السلام) دويد و با اين حال توبه كرد او را حافي (پابرهنه) لقب دادند.
خشك و تر
خداوند دو فرشته را مأمور كرد تا شهري را با تمام ساكنين آن نابود كنند. چون به آن جا رسيدند مردي را ديدند كه خدا را با اخلاص ميخواند و تضرع ميكند. يكي از آن دو فرشته به ديگري گفت: اين عابد زاهد را نميبيني؟ آيا او هم جزو مجازات شوندگان است؟
پس از گفتگو از خداوند سؤال كردند كه در اين شهر بندهاي تو را خالصانه ميخواند و تضرع ميكند، آيا عذاب را نازل كنيم؟
فرمان رسيد: فرمانم را اجرا كنيد؛ چرا كه آن مرد هيچگاه از كارهاي ناشايست مردم خشمگين نشده و آن ها را نصيحت نكرده است.