گر شوم معلوم اين كردار من جز تو كس واقف شود بر كار من
گر شود رفتار سوء من عيان يا بداند غير تو از مردمان
من ز خجلت پا گذارم بر فرار چون شوم در نزد مردم شرمسار
شرمم از خلق است و بر خالق جسور واى بر من چون كنم زين ره عبور
او همى دانا به اسرار نهان من به عصيان آشكارا همچنان
او همى عالم بود بر علم غيب هم نباشد نزد او پوشيده عيب
آن كه در وصفش زبانم الكن است نى جدا از من هميشه با من است
گر بدم واقف من از امر عقاب مى نمودم خود ز عصيان اجتناب
ده كه گويم بى خبر تو ناظرى بى گمان بر فعل هر كس حاضرى
بلكه اين جراءت به بدكرداريم زان سبب باشد كنى ستاريم
علت ديگر كه من كردم گناه ما وجدت غافرا الا اله
يك دليل ديگرى دارم بر اين كه تويى داورتر از داورترين
وان ديگر يادم شد از عهد قديم كه سر و كارم بود بر يك كريم
پس تو از راه كرم جرمم بپوش ديگ بخشش را به حلم آور به جوش
هم كريمى هم رحيمى هم عطوف هم تويى غفار و ستار و رؤ ف
او همى دانا به اسرار نهان
- بازدید: 1365