ديده گريان دارم از خوف عذاب گونه ام خندان به اميد ثواب
گونه خندان چشم گريان برخلاف ماجراى شادى و غم شد گزاف
چون گناه خود ببينم هر زمان آيم اندر ناله و آه و فغان
همچنان باشم ز عصيان در فزع كه بود سوزنده دل اندر جزع
چون نظر در بحر اكرامت كنم بس طمع بر جود و انعامت كنم
اين روش باشد ز نيكان در دعا گه بخوانندت به خوف و گه رجا
هر كه را اين حالت آيد بر وجود كه گذارد سر ز خوفت بر سجود
يا كه از شوق لقايت در سرور خوف خود را از دل اندازد به دور
بى گمان مشمول عفو است و كرم چون كه باشد نزد تو او محترم
يك حقيقت بشنو از لطف اله هر كه آيد سوى عفوش در پناه
در انابه همچنان تا بازگشت از سر تقصير او خواهد گذشت
در مقام عفو بهتر راحم است در حساب خلق او خود عالم است
گر در امر كيفرش آرد عذاب كى ستم باشد بود عين صواب
مى برد در عدل خود رحمت به كار تا كه سازد فضل خود را آشكار
پس ستم بر كس نسازد او روا درد ما از نفس ما شد بى دوا
ديده گريان دارم از خوف عذاب
- بازدید: 1346