راحلان را طى منزل شد قريب تا كه باشد عزمشان سوى حبيب
بيم دورى زين سفر در كار نيست رنج هجران در ره دلدار نيست
تا گذارى يك قدم در كوى دوست همچنان بينى كه يارت روبروست
گفت عارف هر كه سوى عازمست طى هر منزل به منزل لازمست
من همى گويم كه ره دشوار نيست بعد منزل در طريق يار نيست
گر براندازى ز چشم خود نقاب يا كه بردارى ز تن از خود حجاب
يك دم اندر حالت آيى سوى عشق وز مشام خود بيابى بوى عشق
نه مشقت بر تو آيد نه ملال مى رسى بر وصل جانان لا محال
اى خوشا اين حالت مستانه وار كه محبان را كشاند سوى يار
آن كه بردارد حجاب از جان خويش يابد او در نزد خود جانان خويش
بشنو از من سر اين معنا كه دوش عالمى بودم پر از جوش و خروش
هاتفى گفتا كه اى صاحبدلان وصل خود جوئيد بر عشق گلان
من همى كردم يكى گل انتخاب تا كه آيد بر من اين معنى صواب
قصد كردم سوى تو قصد مراد تا كه سازم خاطر افسرده شاد
مى كنم بر درگهت راز و نياز با فغان و ناله و سوز و گداز
هم گذارم مطلب خود در ميان حاجتم را آورم اندر بيان
با توسل رو كنم بر بار خويش تا بسازم چاره اى در كار خويش
آن چنان فرياد خواهم از غفور تا ببخشايد مرا يوم النشور
من همى دانم سزاوار چيم لايق لطف و عطاى تو نيم
بلكه بر فضلت نمودم اعتماد كه چنين بودم كز اول اعتقاد
آنكه بر جود و سخايت واثق است هم به عفو و بخشش تو لايق است
اين بود آرامش من در خيال كه تويى صادق به هر قال و مقال
سوى ايمان بر تو مى گيرم پناه زانكه مشرك را بود اعظم گناه
در شناسايى مرا آمد يقين كه ندارم من خدايى غير از اين
وصف تو غير از تو بهتر كس نگفت از كتابت گويم اين راز نهفت
تا گذارم روى خود را بر لحد گويم او را قل هو الله احد
هر كجا بينى بود اين گفتگو لا شريك له نباشد غير او
اى كه باشد ذات پاكت بى زوال خود بگفتى كه ز فضلم كن سؤ ال
وعده دادى مؤ منين را بر ثواب بر وعيد كافران گفتى عقاب
هر كه رو آرد به كويت يك دو گام دعوتش سازى به سوى بار عام
دعوت از تو هم پذيرايى ز تست وعده تو حق و گفتارت درست
مژده اى دادى به خوبان بر نعيم بر بدان خواندى عذابى بس اليم
امر تو باشد كه خوانندت مدام تا برآرى آرزوها را به كام
دور باشد از صفاتت اى كريم كه برانى سائل خود از حريم
همچنان گويى كه بر نزد من آى چونكه آيد ره نيابد او به جاى
لال باشد آن زبان گويد خطا كه تو بر سائل كنى منع عطا
مانع اعطا بود از عهد سست هر كه باشد واثق شود كارش درست
چون تويى بر بندگان منت گذار روزى ما كن بهشتى گلعذار
كن به ما عطف توجه اى عطوف سوى ما بنگر به راءفت يا رؤ وف
تا كه باشد عزمشان سوى حبيب
- بازدید: 1199