گفت: ای به خون تپیده! مكرّم برادرم!
كافتادهای به روی زمین، در برابرم
آیا تو آن حسین منی؟ كز شرف نمود
بر دوش خود سوار، تو را جدّ اطهرم
بر خاك مینشینی و ننْشینیام به چشم
آتش به دل مزن، مگر از خاك كمترم؟
صابر شدم به هر ستم و هر بلا، ولی
هرگز نمیرود دو مصیبت ز خاطرم
این داغ سوزدم كه میان دو نهر آب
لبتشنه، جان سپردهای اندر برابرم
این درد كاهدم كه یكی كهنه پیرهن
گفتی بده كه تا نبَرد كس ز پیكرم
آن پیرهن به جسم شریفت نمانْد و مانْد
عریان در آفتاب، تن پاك دلبرم
برخیز كز وداع تو بر جان زنم شرار
كاینك ز خدمتت، به تحسّر مسافرم
میرزا یحیی مدرّس اصفهانی"
---------------------------------------
دیوان یحیی، ص 400 (با حذف سه بیت).
شعر «دو مصیبت»
- بازدید: 2036