اشارات :: دی 1384، شماره 80
عباس محمدی
ستارههای چشمکزن، ریسمان بستهاند آسمان کوچههایی را که قرار است از امشب، مهربانیهایتان را در آنها قدم بزنید. کوچههایی که همقدم میشوند از امشب جادههای زندگی را با شما. دیوارهای مدینه کل میکشند پیوند خجسته ابر و باران را، دریا و موج را، رود و آبشار را و عشق و پرواز را که از امشب، پرندگی در نگاههای مهربانانه شما به اوج خواهد رسید.
صدای دست ابرها را که بر دف ماه میکوبند، نسیم در ردپایتان میریزد تا خاک، لبخند بزند آرامش قدمهای همراه و صمیمیتان را که زندگی را بر چشمهای ناپیدای جادههای بیپایانش همقدم شدید؛ آرامتر از صدای بال پرندگانی که بر ابرها راه میروند، شیرینتر از رودهایی که به دریا میریزند. امشب، خانهای محقر، آغوش گشوده رؤیای شیرین زندگی با ماه و خورشید را بیصبرانه دهان گشوده هلهله شادی فرشتگان را که پایکوبی نخلستانها را به تماشا نشستهاند. خانهای که آمدنتان را اسپند دود میکند تا دفع کند هر چه چشم شور را از این همه شور بیپایان برای آغاز؛ آغازی که پر از بوی لبخند پیامبر صلیاللهعلیهوآله است.
خانه، مشتاق ایستاده تا سلام کند لبخند شکرریز پیامبر صلیاللهعلیهوآله را که پیشاپیش شما قدم برمیدارد تا در بگشاید آغاز همسفریتان را تا همشانه هم عشق را به سرانجام برسانید.
متن ادبی «شور بیپایان»
- بازدید: 3218