از آنجا كه ايجاد محبت اهل بيت، كارى فرهنگى و احداث خاكريزدفاعى در برابر «شبيخون فرهنگى» است، اين نوشته كه مقايسهاىميان هجوم نظامى و تهاجم فرهنگى است، براى تكميل اين بحث، آورده مىشود.(1)
نه «مرز»، تنها آبى و خاكى است، نه حمله، تنها زمينى و هوايى!
نه هجوم، فقط نظامى است، نه شكست و ضربه، فقط مادى.
«تهاجم فرهنگى»، خطرناكتر از «هجوم نظامى» است.
در هجوم نظامى، طمع به خاك است و زمين، در شبيخون فرهنگىطمع به اخلاق است و دين!
هجوم نظامى با سر و صدا و سرعت است، تهاجم فرهنگى، آهسته وآرام.
آن ترسناك و نفرت آفرين است، اين فريبنده و جذاب، .
آن، افراد را به دفاع و مقاومت وا مىدارد، اين به استقبال و پذيرشمىفرستد.
كشته آن، «شهيد» است و مرده اين، پليد!
شهادت، دوست داشتنى است، اما ابتذال، نفرت انگيز.
در هجوم نظامى، دشمن اعلام جنگ و دشمنى مىكند و مهاجمفرهنگى، اعلام دوستى!...
در حمله نظامى، صفير اولين گلوله، همه را متوجه خطر مىسازد، اما درتهاجم فرهنگى گاهى تا شليك گلوله آخر دشمن، هنوز عدهاى شبيخونرا باور نمىكنند.
آن پيداست، اين پنهان!
در آنجا، زمين از دست مىرود، اينجا شرف و دين.
آنجا، درگيرى با دشمن، در مرزهاست، اينجا آسيب از حمله دشمن، درون خانههاست.
آنجا، بمبهاى خوشهاى مىريزند، اينجا شك و دودلى مىانگيزند.
آنجا سلاح، موشك و بمب است، اينجا ماهواره و امواج تصويرى.
در ميدان حمله نظامى، پادگانها، مقرها و خطوط و خاكريزها بمبارانمىشود، در تهاجم فرهنگى مدرسهها مطبوعات، انديشهها و عقيدهها.
در آن درگيرى، كوه و دشت و دريا ميدان برخورد است، در اين مقابله، نبرد در عرصه مجلات، رمانها، فيلمها و كتابهاست.
آنجا ميدان مبارزه محدود است، اينجا گسترده، .
آنجا جنگى آشكار است، اينجا غارتى پنهان، .
اسيران آن ميدان، «آزاده»اند، و گرفتاران اين ميدان، «معتاد» و«آلوده».
آنجا، شهادت، خانوادهاى را سربلند مىسازد، اينجا اعتياد و ابتذال، دودمانى را شرمگين مىسازد.
پدر يك شهيد، عزيز است، پدر يك آلوده، سرافكنده!
در ميدان نظامى، مجروح را به عقب بر مىگردانند تا مداوا شود، درصحنه فرهنگى، پس از اولين زخم و تركش، به خطوط جلوتر انتقالمىيابد.
تير و تركش، بر سر و دست مىنشيند، ولى زهر هوس و ويروس گناه، برايمان و انديشه آسيب مىرساند.
در هجوم نظامى، دشمن از مرز آبى و خاكى وارد مىشود، در تهاجمفرهنگى، از مرز فكرى و روحى.
آسيب خورده آن، انگيزه مبارزه و خصومت پيدا مىكند و نيش خوردهاين، خلع سلاح و بىانگيزه مىشود.
تشييع جنازه يك شهيد، شهرى را روح حماسه مىبخشد، اما آلودگىنسلى به ابتذال، روح جامعه را افسرده مىسازد.
هجوم نظامى، يك ملت را مقاومتر مىكند، و هجوم فرهنگى، سستتر مىسازد.
آنجا فشنگ، شليك مىشود، اينجا آهنگ، پخش مىشود.
آنجا در پى «ماه»اند، اينجا دنبال «ماهواره».
گذرگاههاى آن جبهه، سربالايى است، و عرصههاى اين ميدان، سرازيرى.
آنجا از خود مىگذرند تا به خدا برسند، اينجا از خدا مىگذرند تا به خودبرسند.
قربانيان آن، شهيد راه «معروف»اند، و قربانيان اين، كشته بيراهه«منكر»!
بكوشيم تا از مجروحان اين جبهه و تركشخوردگان اين حمله نباشيم.
اگر هم آسيب ديدهايم، به درمانگاه «توبه» برويم و ... تا دير نشده، غدهگناه را «جراحى» كنيم.
آيا سلامت روح و فكر، به اندازه «جسم» مهم نيست؟!
--------------------------
1-اين مقاله بارها در مطبوعات و نيز به صورت مستقل، چاپ، تكثير و توزيع شده است.
-------------------
جواد محدثی
خانواده
يك ميدان و دو هجوم
- بازدید: 4716