با همه اهميتى كه براى محبت و دوستى با خاندان پيامبرصلى الله عليه وآله قائليم، اگر اين ايجاد علاقه، به صورت درست و دقيق و آموزشهاى صحيح همراهنباشد، چهبسا نوعى غرور، غفلت و افراط پيش آيد و نتيجه معكوس دهد.از اينرو توجه به چند نكته در اين مورد، ضرورى است، تا اين محبتمقدس اثربخشتر باشد و از آفات مصون بماند.
با همه اهميتى كه براى محبت و دوستى با خاندان پيامبرصلى الله عليه وآله قائليم، اگر اين ايجاد علاقه، به صورت درست و دقيق و آموزشهاى صحيح همراهنباشد، چهبسا نوعى غرور، غفلت و افراط پيش آيد و نتيجه معكوس دهد.از اينرو توجه به چند نكته در اين مورد، ضرورى است، تا اين محبتمقدس اثربخشتر باشد و از آفات مصون بماند.
١- پيوند محبت با عمل
١- پيوند محبت با عمل
در محبت اهل بيتعليهم السلام و ايجاد آن در دل بچهها، بايد از يكسونگرى، هم پرهيز داشت و هم پرهيزشان داد. آميختن «محبت» به «عمل»، كاراصلى ماست تا صرف محبت و عشق به اهلبيتعليهم السلام (منهاى عمل و تقواو تبعيت) غرور براى محبان نياورد. اگر جز اين باشد، يا محبت، راستيننيستيا آميخته به عوامل خنثىكننده تاثير عشق و علاقه است.
محبت، در صورت ناب و عميق بودنش، دوست و دوستدار را همرنگ وهمراه مىسازد. محبت چه به خدا باشد، يا پيامبر، يا امامان يا هر شخصديگر، اگر واقعى باشد، انسان را از مخالفت و ناراضى ساختن محبوب و كاربرخلاف خواسته و ميل و رضاى او بازمىدارد. اگر در عين ادعاى عشق ودوستى، كارى كنيم كه دوست را برنجاند، عاشق و دوستدار نيستيم، بلكهيك مدعى هستيم كه دليلى بر اثبات ادعا نداريم.
امام صادقعليه السلام در حديثى خطاب به مفضل، ضمن دستهبندى شيعياننسبتبه محبت اهلبيت و اينكه انگيزههاى رابطه دوستى با اهل بيتنزد اشخاص، مختلف است، از گروهى نام مىبرد كه دوستداران واقعىاند:
«... وفرقة احبونا و حفظوا قولنا واطاعوا امرنا ولم يخالفوافعلنا، فاولئك منا و نحن منهم».(1)
گروهى ما را دوست دارند، سخن ما را حفظ مىكنند، فرمان ما را پيروىمىكنند و با كار ما مخالفت نمىكنند. اينان از مايند و ما از آنانيم.
امام صادقعليه السلام درباره ادعاى محبتخدا فرموده است:
تعصى الاله وانت تظهر حبه هذا محال فى الفعال بديع
لو كان حبك صادقا لاطعته ان المحب لمن يحب مطيع (2)
خدا را نافرمانى مىكنى در حالى كه اظهار محبت او را مىكنى، اينمحال است و در ميان كارها پديده تازهاى است.
اگر عشق تو راستباشد او را اطاعت مىكنى، چرا كه عاشق، نسبتبهمحبوب خود، فرمانبردار است.
اظهار دوستى با خدا بايد همراه با تبعيت و اطاعتباشد نه معصيت، چون حب صادقانه به اطاعت محبانه منجر مىشود. ادعاى دوستى بااهلبيتعليهم السلام ولى اهل گناه و آلودگى بودن نوعى تناقض است. بايد تفهيمكرد كه هر چند كه دين ما، دين حب و محبت است ولى محبتى صادقانهاست كه به همرنگى و هماهنگى كشيده شود. همچنان كه دو نفر وقتى بههم محبت دارند، به خاطر همين محبت مىكوشند مثل هم باشند و ازرنجاندن و مخالفت ديگرى پرهيز كنند تا رشته محبت و دوستى گسستهنشود.
حديثى از امام رضاعليه السلام گوياى همين نكته است كه نبايد به اتكاىدوستى اهلبيتعليهم السلام، «عمل صالح» را رها كرد و گفت كه علىعليه السلام داريمچه غم داريم و امثال اينها:
«لاتدعوا العمل الصالح والاجتهاد فى العبادة اتكالا على حبآل محمد ولاتدعوا حب آل محمد والتسليم لامرهم اتكالاعلى العبادة، فانه لايقبل احدهما دون الاخر».(3)
نه عمل صالح و تلاش در عبادت را به اتكاى محبت اهلبيتعليهم السلام رهاكنيد و نه محبت و دوستى اهلبيتعليهم السلام و تسليم آنان بودن را به اتكاىعبادت، چرا كه هيچ كدام بدون ديگرى پذيرفته نيست.
آرى... آميختن «محبت اهل بيتعليهم السلام»، به «عمل صالح و بندگى».(4)
عشق به اهلبيت، بايد همراه با عشق به نيكان و نيكىها و كارهاىشايسته و بندگان صالح باشد. اين نشانه صدق محبت است. امامسجادعليه السلام در مناجات محبين از خداوند، محبتخدا را، محبت دوستدارانخدا را و محبت هر عملى را كه بنده را به قرب خدا مىرساند، درخواستمىكند.(5)
علىعليه السلام فرمود:
«من احبنا فليعمل بعملنا وليتجلبب الورع».(6)
هر كه ما را دوستبدارد، بايد مثل ما عمل كند و پرهيزكارى را همچونجامه و پوشش (جلباب) خود قرار دهد.
دوستدارى و شيعهگرى، جز با متابعت عملى و پيروى به اثبات نمىرسدو شيعه يعنى پيرو. از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله روايت است:
«ان شيعتنا من شيعنا و تبعنا فى اعمالنا».(7)
يقينا پيروان ما كسانىاند كه در كارهايمان از ما متابعت و پيروىمىكنند.
از امام زمان «عج» هم روايت است:
«فليعمل كل امرء منكم ما يقرب به من محبتنا وليتجنب مايدنيه من كراهتنا و سخطنا...».(8)
هر كدام از شما كارى كند كه او را به محبت ما نزديك و از ناخوشايندى وخشم ما دور سازد.
پس نوع عمل است كه ما را به اهلبيتعليهم السلام نزديك يا دور مىسازد ومحبوب يا منفور آنان مىشويم. محبت هم در دل است، هم بر زبان جارىمىشود، هم در عمل انسان بروز مىكند. اين كه در حديث است پيامبر بهعلىعليه السلام فرمود: «برخى تو را تنها در دل دوست دارند، بعضى دوستدار قلبىو زبانى تواند، برخى هم با دل دوست مىدارند، با زبان كمك مىكنند و باشمشيرشان به يارى تو مىشتابند، پاداش آنان برابر با پاداش اين امتاست.» (9) گوياى اين است كه محبت، جنبه عملى هم دارد و همان ملاكصدق در محبت است. تاكيد ائمه معصومين بر اينكه شيعه، با عملشايسته خود، موجب زينت و آراستگى آنان باشند، نه مايه شرمندگى وعيب و عار، اشاره به همين بعد عملى محبت و موالات با خاندان عصمتاست. امام صادقعليه السلام فرمود:
«معاشر الشيعه! كونوا لنا زينا ولا تكونوا علينا شينا».(10)
اى گروه شيعه! براى ما زينتباشيد، نه موجب ننگ و عيب.
آنچه كه جاذبه مىآفريند، عمل و رفتار شيعه است.
٢- نشانههاى محبت
٢- نشانههاى محبت
گاهى امر، بر خود انسان هم مشتبه مىشود و خود را شيعه يا محباهلبيت مىپندارد، در حالى كه شعار و ادعايى بيش نيست. براى شناخت«محبت اهلبيت»، بايد سراغ نشانههاى آن رفت. نشانههاى عشقراستين نسبتبه اهلبيت، اينهاست:
1 - عمل و تقوا.
در نكته پيشين، به تفصيل در اين باره بحثشد.
2 - عشق به دوستان اهل بيت عليهم السلام.
اگر شيفته اهل بيتيم، بايد دوستان آنان را هم دوستبداريم.محبتهاى طولى و سلسلهاى، نشانه محبتبه محبوب است. اگر كسى رادوست مىداريم، بطور طبيعى بايد از كارها و اشخاصى كه مورد محبتاوست نيز خوشمان آيد. مىتوان اين عشق طولى را چنين ترسيم كرد:
محبتبه خدا محبتبه رسول خدا محبتبه اهل بيت محبتبه شيعيان اهلبيت.
امام علىعليه السلام فرموده است:
«من احب الله احب النبى، ومن احب النبى احبنا، و من احبنااحب شيعتنا».(11)
هركس خدا را دوستبدارد، پيامبر را هم دوست مىدارد. كسى كهدوستدار پيامبر باشد ما (اهلبيت) را هم دوست دارد و هر كه ما رادوستبدارد، پيروان ما را هم دوستخواهد داشت.
امام علىعليه السلام فرمود: هركس خوش دارد كه بداند آيا دوستدار ماستيادشمن ما، قلب و دل خود را بيازمايد (و به دل خود رجوع كند) اگر دوست مارا دوستبدارد، پس دشمن ما نيست و اگر دوست ما را دشمن بدارد، پسدوستدار ما نيست:
«من سره ان يعلم امحب لنا ام مبغض فليمتحن قلبه، فان كانيحب وليا لنا فليس بمبغض لنا و ان كان يبغض ولينا فليسبمحب لنا...».(12)
به فرموده امام صادقعليه السلام: «من تولى محبنا فقد احبنا».(13) هر كه با دوستما دوستى كند، ما را هم دوست داشته است.
3 - بيزارى از دشمنان.
دوستدار اهلبيت، نمىتواند با دشمنان آنان دوستى داشته باشد. دريك دل دو محبت در عرض هم نمىگنجد. با محبت اهلبيت نيز، محبتدشمنانشان سازگار نيست. بحث مهم تولى و تبرى در همينجامطرحمىشود. شيعه و موالى اهلبيت، بىخط و بىموضع نيست و با مخالفاناهل بيت، مودت و طرح دوستى نمىريزد. كفر به طاغوت نيز در كنار ايمانبه خدا بلكه جلوتر از آن مطرح است.
كفر وايمان قرين يكدگرند هر كه را كفر نيست، ايمان نيست
امام باقرعليه السلام، در ذيل آيهاى كه مىفرمايد: خداوند براى هيچ كس دودل در سينهاش قرار نداده است (14) از اميرالمؤمنينعليه السلام روايت كرده كه فرمود:
«لايجتمع حبنا و حب عدونا فى جوف انسان...».(15)
محبت ما و محبت دشمنان ما در دل يك انسان جمع نمىشود، چونخداوند براى انسان دو قلب قرار نداده كه با يكى اين را دوستبدارد بايكى آن را دشمن بدارد. دوستدار ما بايد محبتخود را براى ما خالصسازد، همچنانكه طلا دردلآتش خالص وبىآلايش مىشود. پسهركهمىخواهد محبتما را بشناسد دل خود را امتحان كند، اگر در دل او دركنار محبت ما محبت دشمن ما هم باشد، از ما نيست، ما هم ازاونيستيم.
در حديث ديگر، امام صادقعليه السلام در پاسخ كسى كه گفت: فلانى ولايتشما را دارد ولى نسبتبه برائت از دشمنانتان سست است، فرمود:
«هيهات! كذب من ادعى محبتنا ولم يتبرء من عدونا».(16)
آنكه مدعى ولايت و محبت ماست، ولى از دشمن ما بيزارى نمىجويد، دروغ مىگويد.
4 - آمادگى براى بلا و رنج.
اينكه دوستداران اهل بيتعليهم السلام بايد آماده رنجها و سختيها باشند، نشان ديگرى از اين است كه محبت و ولايت، بدون آمادگى براى تحملسختى لوازم آن، پذيرفته نيست. به فرموده امام علىعليه السلام:
«من احبنا اهل البيت فليستعد عدة للبلاء».(17)
هر كس ما اهلبيت را دوست مىدارد، پس وسايل و مقدمات تحمل بلاو سختى را آماده سازد.
راه عشق و محبت، راه دشوار و پرخطر و بلاخيز است و عاشق صادقهرگز از اين رنجها نمىگريزد، بلكه به استقبال آن مىشتابد و رنج در راهمعشوق برايش لذتبخش است. به گفته حافظ:
نازپرود تنعم نبرد راه به دوست عاشقى شيوه رندان بلاكش باشد
باز به گفته خواجه شيراز:
بحرى استبحر عشق كه هيچش كناره نيست آنجا جز آنكه جان بسپارند، چاره نيست
نيز، خون دل خوردن و تحمل كردن، نشان ديگرى از عشق است.
جام مى و خون دل هر يك به كسى دادند در دايره قسمت، اوضاع چنين باشد
همواره «ولا» با «بلا» و عشق با سختى همراه بوده است: «البلاءللولاء».
هر كه در اين بزم مقربتر است جام بلا بيشترش مىدهند
٣- پرهيز از غلو
٣- پرهيز از غلو
يكى از آفات راه محبت، غلو و زيادهروى در عقيده و اظهار دوستىنسبتبه اهل بيتعليهم السلام است. خود ائمه هم در زمان خود با پديده غلو مواجه بودند و با كسانى كه نسبتبه آنان عقيده خدايى داشتند بشدت برخورد مىكردند و از آنان برائت مىجستند. در اين زمينه هم حديث زياد است، از جمله امام صادق عليه السلام فرمود:
«احذروا على شبابكم الغلاة لا يفسدونهم، فان الغلاة شر خلق الله، يصغرون عظمة الله و يدعون الربوبية لعباد الله».(18)
جوانان خود را از غلات برحذر داريد كه فاسدشان نكنند، غلات بدترينخلق خدايند، عظمتخدا را كوچك مىشمارند و براى بندگان خدا مقامربوبيت ادعا مىكنند.
افراط در ستايش و رساندن پيامبر و ائمه به مقام الوهيت و خدايى«غلو» است. محبت نبايد سر از غلو درآورد كه به هلاكت مىانجامد.علىعليه السلام فرمود:
«هلك فى رجلان: محب غال و مبغض قال».(19)
درباره من دو گروه به هلاكت افتادند: دوستدار غلوكننده و دشمنكينهتوز.
پيامبر و امامان، پيش از آنكه نبى و امام باشند، «عبد» بودند كهپروردگار داشتند. فرمودهاند كه ما را از حد ربوبيت پايين بياوريد آنگاه هرچه مىخواهيد بگوييد. امام علىعليه السلام فرموده است:
«اياكم والغلو فينا، قولوا: انا عبيد مربوبون و قولوا فى فضلناماشئتم».(20)
از غلو درباره ما بپرهيزيد، بگوييد كه ما بندگانى هستيم تحت اراده رب، وهر چه خواستيد در فضيلت ما بگوييد.
پديده غلو در تاريخ اسلام، موجب گمراهى عدهاى شده است. اين غلو، بويژه نسبتبه حضرت علىعليه السلام بيشتر بروز كرده است. آن حضرت دراشاره به اين گمراهى و انحراف فكرى مىفرمايد:
«مثلى فى هذه الامة مثل عيسى بن مريم، احبه قوم فغالوا فىحبه فهلكوا وابغضه قوم فهلكوا...».(21)
مثل من در اين امت، همچون عيسى بن مريم است، گروهى او را دوستداشتند و در محبت، غلو و افراط كردند و به هلاك افتادند، گروهى همدشمنش شدند و هلاك گشتند.
حب افراطى هميشه دوركننده از حق است. علىعليه السلام در سخنى خطاببه خوارج نهروان فرمود:
در مورد من دو گروه به هلاكتخواهند افتاد: يكى دوستداران افراطى كه«حب» آنان را به راه ناحق مىكشاند، يكى هم دشمنان افراطى.(22)
حب افراطى و نسبت دادن مقام و شان الوهيتبراى ائمه، نوعى بدعتو شرك بود كه به وسيله دوستان نادان يا دشمنان عنود، در تاريخ اسلامپديد آمد و براى شيعه و ائمه دردسرهايى داشت و هنوز هم برخى از آناعتقادات و گرايشها، دستاويز دشمنان براى حمله به تشيع مىگردد.دشمنان اهلبيت، خود از كمككاران نشر اينگونه افكار و آثار بوده وهستند، چون از اين رهگذر، مىتوانند چهره شيعه را وارونه نشان دهند.(23)
البته خطر ديگرى از سوى ديگر است. در برخى مناطق و محافل همبه بهانه خوف از خطر غلو، نقل فضايل و مناقب اهل بيت را كه در رواياتقطعى آمده است ترك مىكنند و هر فضيلتى را كه كمى با عقل بشر جورنيايد، به نام غلو، رد مىكنند كه اين هم درست نيست و خواسته دشمناست.
مخالفان شيعه، ما را به غلو نسبت مىدهند.
ما ضمن آنكه بايد از غلو بپرهيزيم و گرفتار انحراف در عقيده نشويم، پاسخى هم براى رد اتهامات آنان داشته باشيم و مرزى ميان «غلو» و«بيان فضايل» بشناسيم تا بتوانيم شبهات آنان را دفع كنيم.
به هر حال، بايد سطح فكر و ظرفيت نوجوانان و كودكان را در نظرگرفت و احاديث و فضايل قابل درك و هضم برايشان گفت.
صرف اينكه سخنى در احاديث آمده است، مجوز نقل آن براى عمومنيست. گاهى عدم تناسب مطلب با كشش فكرى شنوندگان يا خوانندگان، آنان را مسالهدار مىكند و منكر اصل دين و عقايد مىشوند.
پی نوشته ها
--------------------------
1-تحف العقول، ص514.
2-بحارالانوار، ج70، ص15.
3-همان، ج75، ص347.
4-احاديث مربوط به «حب اهل بيتعليهم السلام» را از جمله در (ميزان الحكمه، ج2، ص235) مطالعهكنيد. كتاب «اهل البيت فى الكتاب والسنة» از محمدى رىشهرى نيز منبع خوبى است.
5-اسئلك حبك و حب من يحبك و حب كل عمل يوصلنى الى قربك (مناجات خمس عشره، مناجات نهم، مفاتيح الجنان، ص125).
6-تنبيه الخواطر، ورام، ج2، ص176.
7-ميزان الحكمه، ج5، ص232.
8-احتجاج طبرسى، ج2، ص599.
9-بحارالانوار، ج39، ص288.
10-بحارالانوار، ج 65، ص151.
11-اهل البيت، فى الكتاب و السنة، ص421.
12-همان.
13-بحارالانوار، ج100، ص124 و ج35، ص199.
14-ما جعل الله لرجل من قلبين فى جوفه (احزاب، آيه4).
15-اهل البيت فى الكتاب والسنه، ص423.
16-همان.
17-همان، ص425.
18-امالى طوسى، ص 650.
19-نهج البلاغه، صبحى صالح، حكمت 117.
20-اهل البيت فى الكتاب والسنه، ص531.
21-بحارالانوار، ج35، ص315.
22-همان، ج 33، ص373.
23-اهل تحقيق، در اين زمينه از جمله به بحث مستوفاى «مشكلة الغلاة» در كتاب «الامامالصادق والمذاهب الاربعه»، اسد حيدر، ج4، ص369 مراجعه كنند.
-------------------
جواد محدثی