١ـ عاشورای حسینی
٢ـ وفات حضرت امّ سلمه (سلام الله علیها)
٣ـ هلاكت عبیدالله بن زیاد
٤ـ قیام حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
1ـ عاشورای حسینی
مناجات امام حسین(علیه السلام)
پیشوای شهیدان(علیه السلام) سپیده دم عاشورا با اصحاب وفادارش نماز صبح را اقامه نمودند و پس از آن دستهای مباركشان را به سوی آسمان بلند و اینگونه با پروردگار خود مناجات كردند:
«خداوندا! تو در دشواریها همواره پناه، و در سختی ها امید من هستی؛ در آن چه بر من نازل شود پناه و یاورم هستی؛ پروردگارا! از زخمهای رنج آوری كه قلب را شكسته و چاره را گسسته و دوست را به ناروایی داشته و طعن دشمن را به همراه دارد، به تو شكایت میكنم كه امید داشتن به تو، بی نیازی از دل دادن به دیگری است؛ پس درهای بسته را بگشای و روزنه های امید را بنمای كه همه نعمت ها و تمام خوبیها از آنِ توست، و تو تنها مقصود آرزوهایی».
صف آرایی سپاه امام حسین(علیه السلام)
حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) پس از نماز صبح، پیشاپیش خیمهها، سپاه خویش را كه متشكل از 32 سواره و 40 پیاده بود، آراستند و آن را به سه دسته تقسیم كردند. دسته اول را در طرف راست به فرماندهی «زهیربن قین» و دسته دوم را در جانب چپ به فرماندهی «حبیب بن مظاهر» و دسته سوم را در میان آن دو قرار دادند و خود نیز در وسط دو دسته مستقر شدند و پرچم را به دست برادرشان حضرت ابالفضل العباس(علیه السلام) سپردند.
خطبه امام حسین(علیه السلام)
امام حسین(علیه السلام) برای پیشگیری از نبرد و خونریزی، تلاشهای بسـیار فرمودند؛ سپاه دشمن را چندین بار نصیحت كردند و اندرز دادند تا شاید دل های سخت آنها تكانی بخورد و وجدانهای خفته شان بیدار گردد:
«ای مردم! سخن مرا بشنوید و در جنگ شتاب نكنید تا شما را به چیزی كه انجام دادن آن بر من واجب و حق شما بر من است، موعظه كنم و حقیقت امر را به شما بگویم. اگر انصاف دادید، سعادتمند خواهید شد و اگر نپذیرفتید و از مسیر عدل و انصاف كنار رفتید، تصمیم خود را عملی سازید و با ما بجنگید. خدای بزرگ صاحب اختیار من است؛ همان خدایی كه قرآن را نازل فرمود و اختیار نیكوكاران به دست اوست.
نسب مرا به یاد آرید و ببینید كه كیستم؟ و به خود آیید و خود را ملامت كنید؛ بنگرید كه آیا كشتن و شكستن حرمت من رواست؟! آیا من پسر دختر پیامبر شما و فرزند جانشین و پسر عموی او نیستم؟! همان كسی كه پیش از همه، ایمان آورد و رسول خدا را به آن چه از جانب خدای آورده بود تصدیق كرد؟!آیا حمزه سید الشهداء عموی من نیست؟! و آیا جعفر طيّار كه خداوند دو بال به او كرامت فرمود تا در بهشت به پرواز در آید عموی من نیست؟!آیا نمیدانید كه رسول خدا(صلی الله علیه و اله) درباره من و برادرم فرمود: "این دو سَرورِ جوانان اهل بهشتند؟!"
اگر سخنم را نمیپذیرید و در درستی گفتار من تردید دارید، به خدا سوگند از زمانی كه دانستم خداوند دروغ گویان را دشمن میدارد، هرگز سخنی به دروغ نگفتهام. در میان شما افرادی هستند كه به درستی و راستی مشهورند و گفتار مرا تأیید میكنند. از جابر بن عبدالله انصاری و ابو سعید خدری و سهل بن سعد انصاری و سهل بن سعد ساعدی و زید بن ارقم و انس بن مالك بپرسید تا برای شما آن چه را كه از رسول خدا(صلی الله علیه و اله) شنیدهاند، باز بگویند تا راستی گفتار من برای شما ثابت شود. آیا این گواهیها مانع از ریختن خون من نمیشود؟!»
آغاز نبرد
عمر بن سعد خود را به سپاه امام حسین(علیه السلام) نزدیك كرد و تیر را بر كمان نهاد و به سوی سپاه آن حضرت پرتاب كرد و گفت: «همگی نزد عبیدالله بن زیاد گواه باشید كه من نخستین كسی بودم كه به سوی آنان تیر انداختم!! »
بدین شكل، جنگ رسماً آغاز شد. هر یك از اصحاب امام با دهها تن از نیروهای دشمن به نبرد نابرابر و یا تن به تن پرداختند و هیچ گونه ترس و تردیدی در آنان دیده نمیشد كه این روحیه بالای اعتقادی و رزمی برای دشمن، سنگین و كمرشكن بود؛ میپنداشتند كه سپاه امام حسین(علیه السلام) از همان لحظات نخست جنگ، شكست خواهد خورد؛ ولی پس از شروع نبرد، دریافتند كه با دژهایی استوار از ایمان و عقیده رو به رو شدهاند كه شكست آنها كار آسانی نیست.
یاران امام حسین(علیه السلام) از بامداد روز عاشورا تا عصر، نبرد را ادامه دادند و تا آخرین قطرههای خون خود در دفاع از امام حسین(علیه السلام) جان فشانی كردند كه از جمله آنها میتوان به شهادت حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، حرّ بن یزید ریاحی، زهیر بن قین، نافع بن هلال، بریر بن خضیر، عابس بن ابی شبیب و دهها اسوه ایثار و مردانگی اشاره نمود.
نماز ظهر عاشورا
چون هنگام نماز ظهر فرا رسید، ابوثمامه صیداوی به امام حسین (علیه السلام) عرض كرد: «یا ابا عبدالله! فدایت شوم، این گروه به ما نزدیك شدهاند و به خدا سوگند كه من باید پیش از شما كشته شوم و دوست دارم چون خدا را ملاقات میكنم با شما نماز خوانده باشم!»
آن حضرت سـر به سـوی آسـمان برداشـتند و فرمـودند: «یـاد از نماز كردی، خدا تو را از نمازگزاران قرار دهد». آن گاه امام زهیر بن قیس و سعید ابن عبدالله را دستور داد كه درجلوی آن حضرت بایستند تا ایشان نماز ظهر را بگزارند؛ پس امام(علیه السلام) با نیمی از یارانشان نماز خوف به جای آوردند.
شهادت بنیهاشم
پس از آنكه یاران وفادار امام حسین(علیه السلام) یكایك با مبــارزهای دلیـرانه
و بیمانند به درجه رفیـع شهـادت نایل شدند، اهل بـیت آن حضـرت نیـز برای دفاع از حریم امامت، فداكارانه جان فشانی كردند.
شهادت سقای دشت كربلا، حضرت ابالفضل العباس(علیه السلام)
حضرت عباس بزرگترین فرزند امّ البنین(سلام الله علیها) و پسر چهارم امیرمؤمنان، علی(علیه السلام) بود كه كنیهاش ابوالقاسم و ملقب به سقا و علمدار سپاه امام حسین(علیه السلام) بود. او آن-چنان زیبا و خوش اندام بود كه به او «قمر بنیهاشم» میگفتند و چندان بلند بالا و رشید كه وقتی بر اسب سوار میشد، پای مباركشان به زمین میرسید . عمر پر بركت آن حضرت سی و چهار سال بود كه هم عصر با پنج تن از معصومان بود. امام صادق(علیه السلام)میفرمایند: «عمویم عباس دارای بصیرتی نافذ و ایمانی محكم و استوار بود كه در ركاب امام حسین(علیه السلام) نیكو مبارزه كرد تا به شهادت رسید ».
در تاریخ آوردهاند كه روز عاشورا چون عباس(علیه السلام) تنهایی و مظلومیت امام حسین(علیه السلام) را دید به محضر ایشان رسید و عرض کرد: «آیا به من رخصت میدان رفتن میدهی؟»
امام با شنیدن این سخن، به شدت گریست و فرمود: «ای برادر! تو صاحب پرچم و علمدار من هستی».
عرض كرد: « سینهام تنگ شده و از دنیا خسته شدهام و میخواهم با این منافقان بجنگم.» امام(علیه السلام) فرمود: «حال كه عزم میدان كردهای نخست برای این كودكان كمی آب بیاور».
آن گاه قمر بنیهاشم بر مركب خود سوار شد و مشك و نیزه خود را گرفت و آهنگ فرات كرد. چهار هزار تیرانداز سپاه عمر بن سعد كه بر شط فرات گمارده شده بودند به طرف او تیراندازی كردند. آن اسوه شجاعت و دلاوری همچون شیر خروشان صفوف آنان را شكافت و هشتاد تن از آن كافران را كشت. سپاه دشمن از قدرت و شجاعت عباس(علیه السلام) درمانده شده، از هر طرف پا به فرار گذاشتند. او وارد فرات شد و خواست مقداری آب بنوشد؛ مشتی آب برگرفت ولی تشنگی امام (علیه السلام) و اهل بیت آن حضرت به یادش آمد. آب را روی آب ریخت و مشك را پر كرد و با لبانی تشنه از فرات خارج شد.
لشكریان عمر بن سعد از هر طرف راه را بر او بستند و محاصره كردند؛ ولی عباس(علیه السلام) كه هرگز ترسیدن را فرا نگرفته بود و در بیباكی همانندی نداشت، همچون تندر بر آنان حمله میكرد و مسیر خویش را میپیمود كه ناگاه نوفل ازرق دست چپ او را جدا كرد. مشك را بر دوش چپ نهاد، دوباره آن ملعون به جانب آن حضرت حملهور شد و دست راستش را نیز قطع كرد (به روایتی حكیم بن طفیل ملعون كه در پشت نخلی كمین كرده بود دست راست قمر بنیهاشم(علیه السلام) را قطع كرد).
عباس(علیه السلام) مشك را به سینه چسباند و آن را به دندان محكم گرفت كه ناگاه تیری به مشك خورد و آب آن ریخت. پس از آن تیرهایی نیز به سینه و چشم آن جناب زدند. همچنین به روایتی، ملعونی نیزهای آهنین بر فرق مبارك حضرت زد و او از فراز اسب به زمین افتاد؛ در آن هنگام بود كه برادر را صدا زد. امام شتابان، سوار بر اسب، خود را به حضرت ابالفضل رساند و كنار بدن او كه بر اثر زخمهای زیاد پاره پاره شده بود به شدت گریست و فرمود: «الان كمرم شكست و راه چاره به رویم بسته شد»؛ تا آنكه حضرت عباس (علیه السلام) جان به جان آفرین تسلیم كرد و روح بلندش كه سراسر عشق و معرفت و ایثار بود به سوی جانان پر كشید.
آخرین وداع
پس از آنكه تمامی مردان خاندان و یاران امام حسین(علیه السلام) شهید شدند امام یكه و تنها، در برابر هزاران تن از سپاه عمر بن سعد ندای «هل من ناصر ینصرنی» سر داد تا شاید مسلمانی بیدار دل، در لشكر كفـر بیابد و به یاری او بشتابد؛ اما هیچ یک از آن کوردلان پاسخ ندادند!
امام به جانب خیمهها آمد تا برای آخرین بار با اهل بیت خویش وداع نماید. آنها از خیمهها بیرون دویدند و دور حضرت حلقه زدند. امام آنان را به صبر فرا خواند و فرمود: «خود را برای سختیها آماده كنید؛ بدانید كه خدای متعال حافظ و حامی شماست؛ به زودی شما را از شرّ دشمنان نجات خواهد داد، و عاقبت امر شما را به خیر ختم و دشمنان شما را به انواع بلاها گرفتار خواهد ساخت».
صدای شیون و گریه زنان و دختران بلند شده بود و امام هر كسی را كه تسلی میداد و ساكت مینمود آن دیگری گریه و زاری را آغاز میكرد.
شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام)
امام حسین(علیه السلام) در حالیكه تمامی اهل بیت اصحاب خویش را از دست داده بود، یكّه و تنها در برابر سیلی از سپاه عمر بن سعد قرار گرفت و پس از آنكه آنان را برای آخرین بار نصیحت کرد، خود را آماده شهادت و جان فشانی نمود. ابتدا مبارز طلبید و هر كه در برابر آن فرزند شیر خدا قرار میگرفت، به خاك هلاكت میافتاد تا آنكه بسیاری از دلاوران و جنگاوران سپاه دشمن سرنگون شدند؛ پس از آن دیگر كسی جرأت به میدان آمدن را نداشت.
برخی نوشتهاند: امام حسین(علیه السلام) هزار و نهصد و پنجاه نفر از سپاه دشمن را به قتل رساند تا آن كه عمرسعد فریاد برآورد: «وای بر شما! میدانید با چه كسی مبارزه میكنید؟! این فرزند علی بن ابیطالب كشنده عرب است (هذا ابن قتّال العرب)». سپس دستور داد تا از هر طرف امام را محاصره كنند و به او حملهور شوند .
امام همچون شیر غضبناكی به آنها حمله میكرد و با هر حمله، گروه زیادی از آنان را میكشت. آن حضرت در حالی كه در اثر شدت مبارزه و گرما و تشنگی زیاد كم توان شده بود، لحظهای ایستاد تا استراحت كند كه ناگاه سنگی بر پیشانی مباركش اصابت كرد، لباس خود را گرفت تا خون را از صورت مبارك خود پاك كند. تیری سه شعبه، آهنین و زهرآگین بر سینه مبارك آن حضرت فرود آمد. امام تیر را از پشت در آورد و دست خود را در زیر خونی که از سینه خود جاری بود ، گرفته، به سمت آسمان پاشید كه از آن خون قطرهای به زمین باز نگشت و باز دست مباركش را از آن خون پر كرده، بر محاسنش مالید و فرمود: «همین گونه باشم تا جدم رسول خدا(صلی الله علیه و اله) را ملاقات كنم و بگویم: ای رسول خدا، مرا فلان و فلان كشتند» .
سپس سپاه عمربن سعد از هر طرف به سمت امام تیر و نیزه پرتاب كردند كه گفتهاند: آنقدر تیر بر بدن مبارك آن حضرت اصابت كرد كه زره امام پر از تیر شده بود و تمام این تیرها در قسمت جلو و پیش روی آن حضرت بود . صالح بن وهب مزنی نیزهای به پهلوی مبارك امام زد كه در اثر آن حضرت از اسب بر زمین افتاد و طرف راست صورتش روی زمین قرار گرفت و فرمود: «بسم الله و بالله و علی ملّه رسول الله». برخی نوشتهاند: مدتی نسبتاً طولانی بدن مطهر امام حسین(علیه السلام) بر زمین كربلا بود و آن حضرت به خون خود میغلتید ولی كسی جرأت نزدیك شدن به ایشان را نداشت .
امام در آخرین لحظات خویش چنین با پروردگارش مناجات میكرد: «صبراً علی قضائك یا ربّ لا اله اِلا سواكَ یا غیاث المستغیثین »؛ كه در این لحظه شمر به سپاهیان خود فریاد زد و گفت: «منتـظر چیستید؛ چـرا كار حسین را تمام نمیكنید؟»
غارت خیمهها
سپاهیان عمربن سعد پس از شهادت امام حسـین(علیه السلام) به خیمههای آن حضرت یورش بردند، و در این كار بر یكدیگر سبقت میگرفتند و همه آن چه را كه در خیمههای آنها بود به یغما بردند. حتی حریم اهل بیت(علیهم السلام) را نیز مراعات ننمودند و زیور و لباس و چادر زنان را هم به زور میگرفتند. پس از آن ، خیمهها را به آتش كشیدند كه در این هنگام همه كوكان و زنان از خیمهها بیرون آمده، برای حفظ جان خویش، در آن بیابان سوزان و پر از تیغ، به هر سویی میگریختند... .
دگرگونی عالم پس از شهادت سید الشهداء(علیه السلام)
نقل شده پس از شهادت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) غبار شدیدی كه سیاه و تاریك بود، آسمان را فرا گرفت و باد سرخی در آن تاریكی وزید به گونهای كه چشم، چشم را نمیدید و لشكریان گمان كردند كه عذابی بر آنها نازل شده است . زمین نیز به سختی به خود لرزید و شرق و غرب عالم تاریك شد.
امام صادق (علیه السلام) میفرمایند: «چون حسین بن علی(علیه السلام) شهید شد، آسمان تا یك سال نیلگون گشت؛ آسمان و زمین بر حسین بن علی(علیه السلام) یك سال گریست و بر یحیی بن زكریا نیز گریسته بود، و سرخی آسمان همان گریه آن است».
سیوطی نیز چنین نقل میكند: «چون امام حسین(علیه السلام) به شهادت رسید تا هفت روز خورشید بر دیوارها زرد رنگ بود و بعضی از ستارگان با بعضی دیگر برخورد كردند. روز عاشورا كه آن حضرت شهید شـد، خورشید گرفت و آفاق آسمان تا شش ماه سرخگونه بود».
2ـ وفات حضرت امّ سلمه (سلام الله علیها)
در روز دهم محرم سال 62 هـ . ق. ام سلمه(سلام الله علیها) ، همسر بزرگوار رسول خدا(صلی الله علیه و اله) وفات نمود. نامش هند، و پدرش ابی أميّه و مادرش عاتكه دختر عبدالمطلب بود. شوهر اول او ابوسلمه بن عبدالاسد بن مغیره، پسر خالهاش بود كه چون به شرف اسلام مشرف گردید با همسرش ام سلمه به حبشه، هجرت كرد كه پس از بازگشت از حبشه بر اثر زخمی كه در جنگ احد دید پس از مدتی به شهادت رسید. بعد از اینكه عدّه ام سلمه (سلام الله علیها) در وفات شوهرش سر آمد، ابوبكر و عمر هر كدام جداگانه به خواستگاری او رفتند كه او قبول نكرد. سرانجام در سال چهارم هـ .ق. رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و اله) از او خواستگاری كرد و او پذیرفت .
روی هم رفته امسلمه(سلام الله علیها) زن بسیار با فضیلتی بود كه همواره با دلی پر از ارادت و محبت نسبت به خاندان پیامبر(صلی الله علیه و اله) به حمایت از ساحت مقدس ولایت بر میخاست كه از آن جمله میتوان به موارد ذیل اشاره نمود:
1ـ بارها و بارها عایشه را با ذكر مناقب و فضایل حضرت علی(علیه السلام) نصیحت میكرد تا از علی بن ابی طالب(علیه السلام) پیروی نماید و پرچم طغیان و جنگ با آن حضرت را نیفرازد؛ ولی او هرگز قبول نكرد.
2ـ شهادت داد كه عایشه دشمن امیرمؤمنان(علیه السلام) است.
3ـ حدیثِ «نحن معاشر الانبیاء لا نورّث ...» را كه ابوبكر آن را به دروغ به رسول خدا(صلی الله علیه و اله) نسبت میداد، تكذیب نمود.
4ـ هنگـامی كه امیـرمؤمنان(علیه السلام) بـرای جـنگ جمـل حـركت كردند،
پسرش عمر بن ابی سلمه را برای یاری آن حضرت فرستاد و به آن حضرت پیغام داد: «اگر رسول خدا(صلی الله علیه و اله) همسرانش را به ملازمت خانهها امر نفرموده بود، میآمدم و در یاری شما كوتاهی نمیكردم».
5 ـ بعد از رحلت حضرت خدیجه كبری(سلام الله علیها) به دستور رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مراقبت از حضرت زهرا(سلام الله علیها) را كه با فاطمه بنت اسد(سلام الله علیها) بود، پس از ایشـان بر عهده گرفت.
6 ـ شنید كه یكی از آزاد شدههایش امیرمؤمنان(علیه السلام) را ناسزا گفته است. آن شخص را فراخواند و آنقدر از فضایل و مناقب آن حضرت كه از پیامبر(صلی الله علیه و آله) شنیده بود برای او بازگو نمود، تا او توبه كرد.
7ـ هنگام حركت امام حسین(علیه السلام) از مدینه به مکه آمد و خبر شهادت آن حضرت را كه از پیامبر(صلی الله علیه و آله) شنیده بود با اندوهی فراوان بازگو كرد. امام حسین(علیه السلام) محل شهادت و موضع قبر خود و اصحابشان را به طور معجزه به ایشان نشان دادند و سپس مقداری از خاك زمین كربلا را به ام سلمه دادند كه تا روز عاشورا در نزد ایشان بود. امسّلمه پس از واقعه عاشورا پیامبر(صلی الله علیه و آله) را با حالتی گردآلود و ژولیده در خواب دیدند و عرض كردند: «یا رسول الله! این چه حالتی است كه در شما مشاهده میكنم؟!» پیامبر فرمودند: «ای ام سلمه، حسین مرا كشتند و دیشب برای او و اصحابش قبر میكندم!!» هنگامی كه ام سلمه از خواب بیدار شد دید خاكی كه امام حسین(علیه السلام) به او داده به خون تبدیل شده است .
3ـ هلاكت عبیدالله بن زیاد
در روز دهم محرم سال 67 هـ .ق. شش سال پس از واقعه كربلا، درست همان روزی كه سپاهیان یزید به فرمان عبیدالله بن زیاد فاجعه خونین و مصیبت جانكاه كربلا را در عاشورای سال 61 هـ . ق. به وجود آوردند. لشكریان عبدالملك بن مروان به فرماندهی عبیدالله بن زیاد، و سپاهیان مختار بن ابی عبیده ثقفی به فرماندهی ابراهیم بن مالك اشتر در كنار « نهر خاذر» در چهار فرسخی شهر «موصل» با هم جنگیدند و سرانجام لشكریان شام با از دست دادن هفتاد هزار تن، شكست را پذیرفتند كه در این جنگ عبیدالله بن زیاد با یك ضربت شمشیر ابراهیم بن مالك اشتر از كمر به دو نیم شد و به هلاكت رسید.
نقل شده مختار سر نحس عبیدالله بن زیاد را برای امام سجاد(علیه السلام) فرستاد.در آن هنگام حضرت مشغول غذا خوردن بودند لذا سجده شكر به جای آوردند و فرمودند: «روزی كه ما را بر ابن زیاد وارد كردند غذا میخورد. من از خدا خواستم كه از دنیا نروم تا سر او را در مجلس غذای خود مشاهده كنم، همچنانی كه سر پدر بزرگوارم مقابل او بود و غذا میخورد. خداوند به مختار جزای خیر دهد كه خونخواهی ما را نمود». سپس حضرت به اهل بیت خویش امر فرمودند تا همه شكر خدا را به جای آورند .
به هلاكت رسیدن عبیدالله بن زیاد آنچنان دل محزون و سراسر اندوه بنی هاشم را مرهم نهاد و خوشحال نمود كه امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «بعد از شهادت امام حسین(علیه السلام) یك زن هم از بنیهاشم سرمه در چشم نكشید و حنا نبست و دود از آشپزخانه بنیهاشم برنخاست تا پس از پنج سال كه عبیدالله بن زیاد كشته شد» .
4ـ قیام حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
در روایتی چنین آمده است كه حضرت بقیه الله الاعظم حجه بن الحسن العسـكری ـ ارواحنـا لتـراب مقـدمه الفـداه ـ در روز عاشـورا قـیام خواهند كرد .