مورد ديگرى كه شيخين در مقابل نصّ اجتهاد نمودند، روزى بود كه براى دومين بار، پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - به آنها دستور داد تا اين عنصر مرتد را به قتل برسانند. ولى آنان مانند بار اوّل ، از اجراى فرمان رسول خدا - صلّى اللّه عليه وآله - امتناع ورزيدند.
ابو سعيد خدرى روايت مى كند كه ابوبكر خدمت پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - آمد وگفت : يا رسول اللّه ! من از فلان درّه مى گذشتم ، ديدم مردى وارسته و خوش سيما، نماز مى گزارد.
پيغمبر اكرم - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: برو و او را بكش !
ابوبكر رفت ، ولى چون او را به آن حال ديد، خوش نداشت او را بكشد و نزد پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - باز گشت !
رسول خدا - صلّى اللّه عليه وآله - به عمر فرمود: تو برو و او را به قتل برسان .
وقتى عمر آمد و او را به همان حال كه ابوبكر ديده بود، ديد، حاضر نشد او را بكشد. از اين رو برگشت و گفت : يا رسول اللّه ! چون ديدم با خشوع نماز مى گزارد از كشتن او خوددارى كردم !
پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: يا على ! برو و اين مرد را بكش .
على - عليه السّلام - رفت ولى او را نديد، سپس برگشت و گفت : يا رسول اللّه ! او را نيافتم .
در اينجا رسول خدا - صلّى اللّه عليه وآله - فرمود: اين مرد و همفكران او، قرآن مى خوانند، ولى هنوز صداى تلاوت آن از گلويشان نگذشته ، كه از دين خارج مى شوند؛ مانند تيرى كه از كمان بيرون رود! و ديگر باز گشت به دين نمى كنند، چنانكه تير وقتى رها شد ديگر به جاى خود باز نمى گردد. آنها را بكشيد كه بدترين مردم روى زمين هستند.
11 - سرپيچى مجدد از فرمان پيغمبر - صلّى اللّه عليه وآله
- بازدید: 518