سال 1370ه به مذهب شيعه اماميه تشرف پيدا کرد . مطالعات دقيق و عميق او درفضائل و مناقب ائمه اهل بيت (عليهم السلام) باعث شد با او حقيقت را بفهمد و دريابد کسي که مردم را هدايت مي کند به ( الحق احق ان يتبع)( ) در نتيجه به امامت اهل بيت (عليهم السلام) ايمان آورد و وجوب پيروي و اطاعت از آنان را پذيرفت و به شيعيان و پيروان آنها پيوست و از راه کساني که در حق آنان ظلم کردند منحرف شد و برائت خود را از دشمنانشان اعلام کرد. بعد از آن به عنوان يکي از سخنرانان مشهور و بنام جهان تشيع شناخته شد .
سال 1383ه در شهر سيالکوت پاکستان با وي ملاقات کردم و به سخنان وي گوش فرا دادم . ايمان و عقيده و سخنان او مرا به تعجب وا داشته و به خود علاقه مند ساخت . وي دانشمندي ارجمند، سخنراني برجسته و نجيب، محقق، مدقق، و حافظي بود که اخلاقي نيکو و ايماني حقيقي داشت . خانه او خانه علم و فضيلت و پرهيزگاري بود اما تمام خانواده اش از راه اهل بيت (عليهم السلام) منحرف بودند و از دشمنان و مخالفان آنان پيروي مي کردند و هيچ کس از خانواده او به دين راستين و راه مستقيم هدايت نشد مگر سخنران و خطيب بزرگوار ما و برادر او طلحه ( ) .
سخنران ما (سيف الله) از خانداني بنام (أرائين) متولد شد که اصالتا از فارس هستند، اما در زمان حجاج بن يوسف ثقفي به همراه محمد بن قاسم فاتح سند به هند مهاجرت کردند .
در تاريخ 7/1/1383 پيش از اينکه ايشان را ملاقات کنم نامه اي را از او دريافت کردم که نامه را از (نوشهره ورکان) يکي از مناطق استان گجرانواله پاکستان برايم مي فرستاد:
پيش از اينکه به مذهب شيعه روي آورم، در فروع دين حنفي مذهب بوده و از نعمان بن ثابت ( ) تقليد مي کردم و در اصول هم سني افراطي بودم که تحت تأثير ابن تيميه( ) و امثال او قرار گرفته بودم و بر اين عقيده بودم که هر کس خلافتت شيخين را منکر شود کافر شده است حتي اگر موحد باشد و بر اساس تمامي فرق شيعه را تکفير مي کردم کاري که پدرانم و اساتيدم انجام مي دادند و به آن عقيده داشتند . و از نام هيچ يک از ائمه اهل بيت (عليهم السلام) اطلاعي نداشتم و علارغم اينکه يکي از علماي اهل تسنن و سخنرانان و ائمه جمعه و جماعت آنان بودم اما از فضيلتهاي ايشان (عليهم السلام) چيزي نمي دانستم.
انگيزه هاي من در پذيرش مذهب شيعه اماميه:
سخنراني بودم در ميان اهل سنت ( ) وامام جمعه مسجدي در شهر نوشهره ورکان که در خطبه هاي هر جمعه فضايل سه خليفه ( ) را بيان مي کردم و به مخالفت با عقايد و کردار شيعه مي پرداختم تا اينکه ماه محرم الحرام فرا رسيد، مشاهده کردم که برخي از اهل تسنن به مجالس شيعيان مي روند با فضائل آل محمد (صل الله عليه و آله) و مصيبتهاي آنان را بشنوند، با خود گفتم: علماي اهل تسنن به ذکر فضائل خاندان پيامبر (صل الله عليه و آله) و مصيبتهاي آنان نمي پردازند و تمام فرق اسلامي به شنيدن اين مطالب اشتياق دارند (علاقه) و به مجالس پند و نصيحت شيعه مي روند (حاضر مي شوند) که در نتيجه تحت تأثير گفته ها و موعظه هاي آنان قرار گرفته و به مذهب شيعه رويي مي آورند . به همين خاطر من نيز خواستم در خطبه جمعه فضائل خاندان پاک پيامبر (صل الله عليه و آله) و مصيبتهاي آنان را ذکر کنم با ديگر اهل تسن در مجالس شيعيان حاضر نشوند، لذا در خطبه جمعه اعلام کردم
که: شنيدن مجالس شيعه حرام است و بر ما روا نيست، پس نبايد به آنجا برويد و اگر مي خواهيد به فضائل آل محمد (صل الله عليه و آله) و مصائب آنان گوش فرا دهيد من آماده ام که آنها را در خطبه هاي جمعه برايتان بگويم و تمام آنها در کتابهاي اهل تسنن موجود مي باشد .
بعد از آن هر جمعه، فضائل خاندان بيت نبوت را که در کتب اهل تسنن بود براي مردم بيان مي کردم . هنگاميکه مشغول تبيين و توضيح آنها شدم، با تعجب ديدم (مشاهده کردم) که فضئل آنان بقدري زياد تود که غير قابل شمارش بودند و بر هر کدام از آنها تأمل کردم(و در فکر فرو رفتم) و دو ماه بعد محبت آل محمد (صل الله عليه و آله) در دل و جان من نشست . پس با خود گفتم: اي ملعون او مردم را از شنيدن مجالس و روضه هاي شيعيان منع مي کني در حاليکه گناه آنها اين است که مي گويند: آل محمد والاترين مردم در هر زمان و حجت روي زمين و داناترين هر عصر بعد از رسول خدا (صل الله عليه و آله) هستند و هر کس که به دشمني آنان بپردازد ظالم و ستمکار است و اين در حالي است که تمام عقايد آنها بر حق است و هيچ شکي در اين نيست زيرا احاديث نقل شده از پيامبر در کتابهاي اهل تسنن مؤيد اين عقايد است . سپس در حديث ثقلين( ) و حديث سفينه ( ) و حديث منزلت ( ) و حديث مدينة العلم ( ) و ديگر احاديث انديشه کردم و يقين کردم که امامان و پيشوايان راستين بعد از پيامبر اکرم (ص) همانا اهل بيتند و ايشان حجت در ميان است پيامبرند و از هر لحاظ برترند و لذا اين مطلب را در خطبه جمعه اعلام کردم و گفتم: اي مردم، خاندان پيامبر از سه خليفه ( ) برترند و در مسائل اختلافي حق با اهل بيت است، زيرا پيامبر (ص) فرمودند: " علي مع الحق و الحق مع علي" ( ) و نيز فرمود: "اللهم أدر الحق معه حيث دار" ( ) پس از اتمام نماز جمعه شنيدم بعضيها به هم مي گفتند:
" خطيب و امام ما سيف الله شيعه شده است. به آنها رو کردم و گفتم: دوستي اهل بيت بر هر مسلماني واجب است...."
من مي خواستم که مردم در مجالس شيعه حاضر نشوند و لکن به برکت فضائل آل رسول اکنون من در زمره آنانم. و هنگاميکه مطمئن شدم اهل بيت نبوت واقعا از همه برترند، به اين انديشيدم که چرا مردم آنها را در همه کارها دور نگه داشتيد و حتي دشمن آنها شدند. سپس در جريان خلافت و فدک و .... تأمل کردم، و پس از مطالعه فراوان کتابهاي تاريخي و حديثي، در يافتم که در تمام پيش آمدها حق با اهل بيت است ( ) و هر کس که با آنان مخالفت کند متدين(عالم دين) نيست، بلکه لباس دين را بر تن کرده تا با آنها مخالفت کند. وقتي فهميدم که پاره تن رسول خدا (ص) ( ) خواستار حق خود شد ولي نه تنها چيزي به او ندادند بلکه حتي در راستي سخن او و شاهداني که آورده بود شک کردند ولي با اين حال او در تمام عمر خويش بر خواسته خود اصرار کرد و حتي به شدت از مخالفين خود خشمناک شد، ( ) وقتي تمام اينها را فهميدم با خود گفتم : اگر با تکذيب فاطمه زهرا و خويشانش دين از بين نرود بدون شک با تکذيب ابن ابي قحافه و دوستانش از بين نخواهد رفت.
خطيب مشهور سيف الله حنفي پاکستاني
- بازدید: 4579