وی پس از اینکه از پاسخ دادن به سؤالات امام جعفر الصادق ششمین پیشوا از پیشوایان اهل بیت پس از اینکه مجذوب شخصیت امام و هیبت و ویژگیهای خلافت ایشان شد به تشیع دوازده امامی گروید.
از عمر بن یزید روایت شده است که هشام بن الحکم پیرو مذهب جهمی بود فردی خبیث أما فهیم بود. روزی بر امام جعفر صادق وارد شد امام از وی مسئله سؤال نمودند که هشام در جواب دادن متحیر شد و از امام خواست تا او را مهلت دهد. برای دست یابی به جواب روزها سپری کرد ولی به فایده دست نیافت. به طرف امام جعفر صادق برگشت امام پاسخ مسئله را به او دادند.
امام سؤال دیگری از او نمودند که متضمن باطل بودن مذهب جهمی بودهشام ناراحت و متحیر از محضر امام صادق بیرون رفت. هشام می گوید: روزها بود که حیرت مرا رها نمی کرد, از امام اجازه ی دیدار خواستم امام فرمودند که منتظرم باش در نقطه بنام حیرت. هشام از این امر خوشحال شده و زودتر از حضرت به آن مکان رفت.
او می گوید: امام در آن مکان به طرفم آمد در حالی که سوار بر مرکب خویش بود هنگامی که به من نزدیک شدند منظور حضرت مرا مرعوب کرد, و دیگر نمی توانستم حرفی بگویم زبانم از حرکت باز ایستاده بود. و بدون حرکت ایستادم منتظر ایشان جز حیرت بر من چیز دیگری نمی افزود. هنگامی که متوجه این امر شدند بر مرکب خویش زد و از کنارم رفت فهمیدم آنچه به من دست داد چیزی جز امر خداوندی نمی تواند باشد.
عمر بن یزید می گوید: هشام پس از آن به طرف امام صادق می رود و مذهب جهمی را ترک وی کند و به دین اسلام می پیوندد( ).
مناظره ای میان هشام و عمر بن عبید المعتزلی در خصوص منصوب نمودن امام.
هشام می گوید وارد بصره شدم روز جمعه بود به مسجد رفتم دیدم عده ای دور هم جمع شده و عمر بن عبید میان آنها بود. مردم از وی سؤال می کردند از افراد نشسته در جمع مکانی برای نشستن خواستم تا بنشینم به من جایی دادند. به او گفتم ای دانشمند من فرد غریبی هستم آیا اجازه می دهید تا سؤال بکنم؟ پساخ داد: بله.
به او گفتم: آیا چشم داری: پاسخ داد: فرزندم این چه سؤالی است خودت می بینی که چشم دارم چرا سؤال می کنی؟
گفتم: سؤالم اینچنین سؤالی است. پاسخ داد, سؤال کن ولو اینکه سؤالت سؤال احمقی باشد.
گفتم: از شما سؤال می کنم که آیا چشم داری؟ گفت: آری.
گفتم: با آن چکار می کنی. گفت: با آن رنگها و افراد را می بینم. گفتم بینی داری؟ پاسخ داد: بله, گفتم: با آن چکار می کنی گفت: با آن بو می کشم. گفتم: دهان داری؟ گفت: بله, گفتم: با آن چه کار می کنی؟ گفت: طعم غذارا با آن می چشم, گفتم: گوش داری؟ گفت: بله, گفتم: با آن چکار می کنی؟ گفت: با آن می شنوم.
گفتم: دل داری؟ گفت: بله, گفتم: با آن چه کار انجام می دهی؟ گفت: بوسیله آن هر چیزی که بر جوارحم و حواسم عارض می شود آن را با واسطه او مشخص و تمیز می دهم.
گفتم: آیا این جوارح و حواس جای دل را پر نمی کنند؟
گفت: نه خیر.
گفتم: چگونه و حال اینکه آنها سالم و صحیح هستند؟
گفت فرزندم: اگر جوارح و حواس خبری را حس کردن و در امر آن شک نمودند آن را به قلب ارجاع می دهند تا یقین حاصل گردد و شک زایل شود.
گفتم: براستی پس خداوند دل را برای جوارح و حواس قرار داده؟
گفت: بله.
گفتم: پس ناچاراً دل باید باشد والا جوارح و حواس به یقین نمی رسند.
گفت: آری.
گفتم: ابا سراوان پس اینچنین است خداوند جوارح و حواس خودت را بدون دل تنها نمی گذارد, دل را قرار داده تا شک آنها را بر طرف و اشتباه آنها را تصیح کند.
پس آیا خداوند ممکن است که این خلق را بدون فرستادن و منصوب کردن امام در حیرت و شک و اختلاف وارهاند و پیشوایی برای آنها قرار ندهد که شک و حیرت آنها را برطرف سازد؟
هشام می گوید: عمر مرا در آغوش گرفت و در مکان خود نشاند و چیزی نگفت تا از مکان بلند شدم( ).
[گوشه ای از زندگی و سیره ی هشام بن الحکم]
هشام سال 199هـ در شهر کوفه چشم به جهان گشود و پس از گذراندن عمری در آن به شهر بغداد منتقل شد ابن شهر آشوب می گوید:
او یکی از پیشگامان و سازندگان بحث کلامی در مذهب تشیع 12 امامی است. وی بعدی نظری بر مذهب افزود امام صادق او را در مجالس بزرگان می نشاند در حالی که او جوانی کم سن و سال بیش نبود.
[فرمایشات امام صادق در شخصیت هشام]
هشام ابن الحکم رهبری کننده ی حق و حقانیت متعلق به ماست.
او سوق دهنده ی گفتار ماست. او تأیید کننده سخن درست ماست. او دفع کننده باطل دشمنان ماست. هر کس پیرو او و روشش باشد از ما پیروی کرده است. و هر کس با او مخالفت کند با ما دشمنی کرده است. آثار و تألیفات علمی هشام بن الحکم:
1 ـ الرد علی من قال بامامه المفضول 2 ـ الرد علی الزنادفه 3 ـ الرد علی ارسطاطالیس فی التوحید 4 ـ الرد علی المعتزله وطلحه والزبیر 5 ـ الرد علی شیطان الطاق 6 ـ الرد علی الصحاب الأذین 7 ـ الرد علی هشام الجوالیقی 8 ـ الرد علی اصحاب الطبایع 9 ـ الوصیه والرد علی منکریها 10 ـ اختلاف الناس فی الامامه 11 ـ المجالس فی الامامه 12 ـ الدلاله علی حدوث لاجسام (الاشیاء) 13 ـ الحکمین 14 ـ علل التحریم 15 ـ الفرائض 16 ـ الامامه 17 ـ التوحید 18 ـ الجبر 19 ـ القرد 20 ـ الاستطاعه 21 ـ الالفاظ 22 ـ المعرفه 23 ـ المیزان 24 ـ التدبیر 25 ـ التمیز واثبات الحجج علی من خالف الشیعه 26 ـ تفسیر مایلزم العباد الاقرار به( ).
فقیه متکلم هشام بن الحکم شیبانی جهمی کوفی
- بازدید: 1925