و بعضى نزديك به همين عبارت تعريف كرده اند كه در اين حديث واقع شده است كه: ياد كردن مؤمن است در حال غيبت او به نحوى كه اگر او بشنود خوشش نيايد و آزرده شود. و اكثر، تعريف غيبت چنين كرده اند كه: تنبيه كردن14 است در حال غيبت انسان معين، يا آن كه در حكم معين باشد، بر امرى كه او كراهت داشته باشد كه آن امر را به او نسبت دهند، و آن امر در او باشد، و آن امر را به حسب عرف، نقص و عيب شمارند. خواه اين تنبيه به گفتن باشد، و خواه به اشاره كردن باشد، و خواه به كنايه باشد و خواه به صريح و خواه به نوشتن. و قيد كرديم به انسان معين از براى آن كه اگر معين نباشد غيبت نيست. مثل آن كه گويد كه: يكى از اهل اين شهر چنين عيبى دارد. اين حرام نيست مگر آن كه به نحوى گويد كه به قرينه، سامع15 بيابد. كه آن غيبت است هرچند نام نبرد. و در حكم معين آن است كه گويد كه: زيد و عمرو - يكى از ايشان - فلان عيب را دارد. و بعضى اين قسم سخن را غيبت آن هر دو شخص مى دانند زيرا كه هر يك را در معرض اين احتمال در آوردن نقص شأن اوست و اگر بشنود آزرده مى شود. و اينكه گفتيم: آن امر در او باشد براى اين است كه بهتان به در رود. زيرا كه مشهور اين است كه غيبت و بهتان غير يكديگرند هر چند بهتان بدتر است. و غيبت آن است كه بيان عيبى كنند كه در او باشد. و بهتان آن است كه عيبى از براى او اثبات كنند كه در او نباشد. چنانچه به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه: از جمله غيبت آن است كه در شأن برادر خود بگويى چيزى را كه خدا بر او پوشيده است. و از جمله بهتان آن است كه در حق برادر مؤمن خود چيزى را بگويى كه در او نباشد.
و گاه هست كه غيبت را بر معنيى اطلاق مى كنند كه شامل بهتان نيز هست. چنانچه به سند معتبر از داوود بن سرحان16 منقول است كه: از حضرت صادق عليه السلام پرسيدم از غيبت. فرمود كه: آن است كه به برادر مؤمن بديى را نسبت دهى كه او نكرده باشد، يا آن كه بدى را از او فاش كنى كه خدا بر او پوشانيده باشد و به گواه ثابت نشده باشد نزد حاكم شرع كه حدى بر او لازم شود. و قيد كرديم كه آن امر به حسب عرف عيب باشد براى آن كه اگر ما كمالى از براى كسى اثبات كنيم و او بدش آيد غيبت نيست. مثل آن كه مى گوييم كه: فلان شخص نماز شب مى كند و او بدش مى آيد. اما اگر عيب باشد، هر قسم عيبى كه باشد كه ذكرش باعث آزردگى او شود، غيبت است، خواه در خلقت بدنش و خواه در اخلاقش و خواه در اعمالش و خواه در نسبش. مثل آن كه گويند كه: دنى زاده است. يا: جولاهزاده است. مگر عيوب ظاهره كه بعد از اين بيان خواهد شد. و از تعريف ظاهر شد كه غيبت مخصوص گفتن صريح نيست. پس اگر به كنايه گويد هم غيبت است. مثل آن كه حرف كسى مذكور شود، بگويد كه: الحمدلله كه ما به محبت رياست مبتلا نيستيم، و غرضش كنايه به آن شخص باشد كه او مبتلاست. يا آن كه گويد كه: خدا ما و او را از محبت دنيا نجات
_________________________________________________
شروع پاورقي
1- علقمه: علقمه بن محمد بن ابى بكر الحضرمى الكوفى از اصحاب امامان باقر (ع) و صادق (ع). وى راوى زيارت معروف به زيارت عاشوراست.
2- بر فطرت اسلام: مسلمان متولد شده - به دنيا آمده از پدرى مسلمان.
3- ستر: پوشش - پارسايى.
4- عصمت ايمانى: رابطهاى احترام آميز و با رعايت حريمها و حرمتها كه ميان دو مؤمن برقرار است و مايه آن مى شود كه مؤمنى به احترام مؤمن ديگر و به خاطر اين رابطه متقابل، از عذاب جهنم محفوظ ماند.
5- گو: گودال.
6- اشاره به بخشى از آيه 64 سوره اسراء (17) كه در آن از شريك شدن شيطان در برخى فرزندان آدميان سخن به ميان آمده است.
7- مروت: نيروى مردانگى - آبروى جوانمردانه.
8- طينت خبال: گِل مخلوط با زردابه چركينى كه از بدن خارج مى شود.
9- صاحب تجبر: آن كه خود را بزرگ نشان مى دهد - آن كه نيرو و قدرت خود را به رخ ديگران مى كشد
10- خيلا: خودبينى - تكبر.
11- واويلاه: اى واى! - اى افسوس !- اى دريغ!
12- واثبوراه: اى واى از عذاب! اى واى از هلاكت! - اى واى از خسران و زيان.
13- امعا: جمع مَعى و مِعى - معده و رودهها.
14- تنبيه كردن: آگاهى دادن - آگاه ساختن - اطلاع دادن.
15- سامع: شنونده.
16- داوود بن سرحان: داوود بن سرحان العطار الكوفى از اصحاب امامان صادق (ع) و كاظم (ع) و از راويان موثق احاديث آنان.
پايان پاورقي
______________________________________________
دهد، و غرضش اثبات اين عيب باشد براى او، و خود را براى رفع مَظنه 1 شريك كند. و امثال اين سخنان از تلبيساتى 2 كه در باب غيبت شايع گرديده است كه در ضمن حمد و ثناى الهى و اظهار شكستگى و فروتنى خود و ناصح مردم بودن، بر وجه اتم3 و اكمل4 عيوب مردم را فاش مى كنند. و همچنين ظاهر شد كه مخصوص گفتن نيست، بلكه اگر مذمت شخصى را به ديگرى بنويسند داخل است در غيبت. و همچنين اگر عيب كسى را به اشاره چشم و ابرو و يا دست اظهار كنند، يا در حرف، يا در راه رفتن، يا غير آن از اشارات و حركات، اظهار نقص شخصى كنند و تقليد او نمايند، غيبت است.
فصل دويم: در بيان معنى غيبت است
- بازدید: 1272