قيام امام حسين عليه‏ السلام براى حفظ شجره طيبه لا اله الا اللّه‏ بود

(زمان خواندن: 10 - 20 دقیقه)

ولى خود آن حضرت مى‏ دانست كه وسيله غلبه ظاهرى فراهم نمى‏ شود، لذا حركت آن حضرت با 84 زن و بچه، براى يك نتيجه نهايى اساسى بود؛ چون كه امام مى ‏ديد شجره طيبه لا اله الا اللّه‏ را كه جد بزرگ‏وارش خاتم‏ الانبياء صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله با خون جگرها غرس و آبيارى او را با خون‏ هاى شهداى بدر و احد و حنين نموده و به دست باغبانى مانند على بن ابى‏ طالب عليه‏ السلام سپرد كه از او نگه‏دارى نمايد، ولى به واسطه خارج نمودن باغبان عالم دانا را با ظلم و تعدى و تهديد به شمشير و قتل و آتش و كوتاه نمودن دست او را از آبيارى شجره طيبه، اساس و بنيان باغ توحيد و نبوت رو به نابودى مى‏ رفت. ولو آن كه گاه گاهى به توجه باغبان اصلى تقويتى مى‏ شد، ولى نه تقويت كامل حقيقى؛ تا آن كه زمام باغ به كلى به دست باغبانان جهول و عنود لجوج (يعنى بنى ‏اميه) افتاد.
از زمان خلافت خليفه سوم عثمان بن عفان كه دست بنى‏اميه باز شد و زمام‏دار امور شدند و ابوسفيان لعين كه در آن موقع كور شده بود، دستش را گرفتند به مجلس آوردند، با صداى بلند گفت: يا بنى ‏اميه تداولو الخلافة فانه لاجنة ولا نار.(1)
و نيز گفت: يا بنى ‏اميه تلقفّوها تلقّف الكرة فو الذى يحلف به ابوسفيان مازلت ارجوها لكم ولتصيرنّ الى صبيانكم وراثة.(2)
به كلى آن قوم رسواى بى‏ عقيده، تمام طرق را مسدود نمودند و دست باغبانان معنوى و حقيقى را بالكلّ از تصرف در باغ كوتاه نمودند و مانع از ظهور آب حيات شدند [و] كم‏ كم شجره طيبه رو به ضعف گذارد تا در دوره خلافت يزيد پليد چيزى از عمر درخت شريعت باقى نمانده، نزديك بود شجره طيبه لا اله الا اللّه‏ به كلى خشك شود و نام خدا از ميان برود و حقيقت دين محو گردد.
بديهى است هر باغبان عالمى وقتى فهميد از هر طرف آفات به باغبانش روى كرده، فورى بايد در مقام علاج برآيد والا به كلى ثمرات باغش از ميان خواهد رفت.
در آن موقع هم كه باغبانى باغ توحيد و رسالت به باغبان عالم دين، حضرت ابا عبداللّه ‏الحسين عليه‏ السلام سپرده شده بود، متوجه شد كه لجاج و عناد و الحاد بنى ‏اميه، كار را به جايى رسانيده كه نزديك است درخت توحيد خشك شود، بلكه قصد دارند شجره طيبه لا اله الا اللّه‏ را از ريشه بكنند و دور بيندازند، قد مردانگى علم كرد فقط و فقط صرفا براى آبيارى باغ رسالت و تقويت شجره طيبه لا اله الا اللّه‏ به سمت كربلا حركت كرد، ولى به خوبى مى‏ دانست بى‏ آبى به ريشه درخت اثر كرده و ديگر آب‏ هاى معمولى اثرى ندارد [و] احتياج به تقويت قوى دارد.
چنان‏چه در علم عملى فلاحت [=كشاورزى]، رسم است وقتى فلاحان و باغبانان دانش‏مند ديدند درختى به كلى بى‏ قوت شده [و] تقويت قوى لازم دارد، علاج او را به قربانى مى ‏كنند، يعنى گوسفندى يا موجود جان‏دارى را كنار آن درخت ذبح مى ‏كنند و با پوست و گوشت و خون در پاى درخت دفن مى ‏نمايند تا درخت از نو قوت و قدرت جديد بگيرد.
حضرت سيدالشهدا ريحانه ‏رسول ‏اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله هم كه باغبانى عالِم بود، ديد اين شجره طيبه را به قدرى بى ‏آبى داده ‏اند (به خصوص در سنوات اخيره و زمام‏دارى بنى ‏اميه) كه به آب ‏هاى معمولى و مبانى علمى، حيات پيدا نخواهد كرد [بلكه] فداكارى لازم است [و] قطعا آبيارى شجره طيبه و درخت شريعت بايستى با خونابه‏ هاى قومى قوى شود، لذا دست بهترين جوانان و اصحاب و اطفال صغير خود را گرفت براى قربانى و آبيارى شجره طيبه لا اله الا اللّه‏ به سمت كربلا حركت كرد.
بعضى كوته‏ نظران گويند: چرا از مدينه خارج شد؛ همان‏ جا مى‏ ماند و كوس مخالفت مى‏ كوبيد و قربانى ‏ها را مى‏ داد؛ ولى نمى ‏دانند كه اگر آن بزرگ‏وار در مدينه مى‏ ماند، امر او بر مردمان فهيم عالم پوشيده مى‏ ماند و نمى‏ دانستند كه مخالفت آن حضرت براى چه بوده. مانند هزاران حاميان دين كه در شهرى قيام به حق نمودند و كشته شدند و كسى نفهميد هدف و مقصد قائم چه بوده و براى چه كشته گرديده و دشمنان هم وارو [برعكس] نشان مى ‏دادند.
ولى آن يگانه رادمرد بينا، براى ظهور حق و حقيقت، در ماه رجب موقعى كه مردمان براى عمره به مكه حاضر بودند، تشريف‏ فرماى مكه شد تا روز عرفه در مقابل صدها هزار جمعيت كه در خانه خدا جمع بودند، خطبه‏ ها خواند و خطابه‏ ها كرد. نداى حق و حقيقت را به سمع تمام عالميان رسانيد كه يزيد پليد تيشه برداشته، به ريشه شجره طيبه لا اله الا اللّه‏ مى ‏زند. گوشزد عامه مسلمين نمود كه بدانند يزيدى كه دعوى خلافت اسلام دارد، عملاً اساس دين را از ميان مى‏ برد؛ شراب مى‏ خورد؛ قمار مى ‏بازد؛ با سگ و ميمون بازى مى‏ كند؛ احكام دين را زير پا مى‏ گذارد؛ زحمات جدم پيغمبر را بر باد مى‏ دهد؛ من نمى‏ گذارم دين جدم از ميان برود؛ بر من واجب است فداكارى نمايم، جان مى‏ دهم و دين را حفظ مى‏ كنم.
پس قيام آن حضرت و خروج از مدينه به مكه و از مكه به سمت كوفه و عراق، براى حفظ شعاير دين و اعلام نمودن به جامعه بشريت، اطوار و رفتار و مفاسد اخلاق و عقايد خراب و عمليات جبران‏ ناپذير آن پليد عنيد بى‏ دين بوده است. لذا [وقتى] برادران و بنى ‏اعمام و دوستان علاقه ‏مند كه براى ممانعت مى ‏آمدند، عرض مى‏ كردند اهل كوفه كه از شما استقبال نموده‏ اند و دعوت نامه ‏ها فرستادند، به بى‏ وفايى معروفند. و علاوه با قدرت بنى ‏اميه و سلطنت يزيد پليد كه سال‏ هاست در اين مملكت ريشه دوانيده ‏اند، نمى‏ توانى مقابله نمايى؛ چون اهل حق كمند. مردم عبد و عبيد دنيا هستند و دنياى آنها نزد بنى‏ اميه اصلاح مى‏ شود. لذا اطراف آنها جمعند [درنتيجه] نفع و غلبه با شما نخواهد بود. پس از اين سفر صرف‏ نظر نما و اگر هم مايل نيستى به ماندن و توقف در حجاز، پس برو به يمن كه علاقه‏ مندان به شما در آن‏جا بسيارند. مردمان غيورى هستند [كه] شما را تنها نمى‏ گذارند. مى‏ توانى عمرى را در آن صفحات به راحتى بگذارنى.
حضرت نمى ‏توانست براى همه كاملاً پرده‏ بردارى نمايد، لذا هر يك را به جواب‏ هاى مختصرى ساكت مى‏ نمود. ولى به بعض از اصحاب سر و اقارب محرم مانند برادرش محمد بن الحنفيه و ابن ‏عم گرامش عبداللّه‏ بن عباس مى‏ فرمود: «راست مى‏ گوييد. من هم مى‏ دانم غلبه ظاهرى با من نخواهد بود. من هم براى فتح و غلبه ظاهرى نمى‏ روم، بلكه براى كشته شدن مى‏ روم، يعنى مى‏ خواهم به نيروى مظلوميت، ريشه ظلم و فساد را بر كنم.»
براى قوت قلب بعضى، حقيقت را آشكار نموده مى‏ فرمود: «جدم رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله را در خواب ديدم به من فرمود: اخرج الى العراق فان اللّه‏ شاء ان يريك قتيلا.» (3)
محمد بن الحنفيه و ابن‏ عباس عرض كردند: «اگر امر چنين است زن ‏ها را چرا مى ‏بريد؟» فرمود: «جدم فرمود: ان اللّه‏ قد شاء ان يراهنّ سبايا.» (4) به امررسول‏ اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله آنها را براى اسيرى مى ‏برم (يعنى نكات و اسرارى در شهادت من و اسيرى اهل ‏بيت من است كه متمم شهادت من، اسارت زنان است كه علم و پرچم مظلوميت را بر دوش بگيرند [و] بروند شام در مركز خلافت و قدرت يزيد، ريشه آنها را بكنند و پرچم ظلم و كفرشان را سرنگون نمايند؛ چنان‏چه عملى كردند. خطبه و خطابه بى ‏بى ‏عقليه بنى ‏هاشم صديقه صغرا زينب كبرى عليهاالسلام در مجلس قدرت و جشن پيروزى يزيد در مقابل صدها نفر از اشراف قوم و بزرگان بنى ‏اميه و سفراى بيگانه و رجال از يهود و نصارا و خطبه و خطابه معروف سيدالساجدين امام چهارم زين‏ العابدين على‏ بن‏ الحسين عليهماالسلام در مسجد اموى شام بالاى منبر در مقابل يزيد، نيروى قدرت او را شكست و پرچم عظمت بنى‏ اميه را سرنگون و مردم را بيدار نمود.
پس از حمد و ثناى خداوند متعال فرمود: ايها الناس اعطينا ستا وفضلنا بسبع؛ اعطينا العلم والحلم والسماحة والفصاحة والشجاعة والمحبة فى قلوب المؤمنين ـ وفضلنا بأن منا النبى المختار محمد صلى اللّه‏ عليه و آله ومنا الصديق ومنا الطيار و منا اسد اللّه‏ واسد رسوله ومنا سبطا هذه الامة ومنا مهدى هذه الامة.(5)
آن‏گاه شروع به معرفى از خود نمود [و] فرمود: «هركس مرا مى ‏شناسد كه مى‏ شناسد و آن كس كه مرا نمى ‏شناسد، اينك حسب و نسب خودم را به آنها مى‏ رسانم. منم فرزند صاحب صفات و فضايل مخصوصه (كه با كلمات طولانى آن صفات را بيان مى ‏نمايد كه وقت مجلس اجازه نقل تمام را نمى‏ دهد) خاتم‏ الانبياء محمد بن عبداللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله.
پس از آن، روى همان منبرى كه سال‏ ها شب و روز از زمان معاويه عليه‏ الهاويه علنى و برملا مولانا و مولى الموحدين اميرالمؤمنين على عليه‏ السلام را لعن و سب مى‏ نمودند و هزاران نسبت‏ هاى ناروا به آن حضرت داده بودند، در حضور خود يزيد و رجال بنى ‏اميه و دشمن‏ ها فضايل و مناقب جد بزرگ‏وارش اميرالمؤمنين را (كه نگذارده بودند به گوش مردم شامى برسد) بيان نمود و فرمود:
انا ابن من ضرب خراطيم الخلق حتى قالوا لا اله الا اللّه‏. انا ابن من ضرب بين يدى رسول ‏اللّه‏ صلى اللّه‏ عليه و آله بسيفين و طعن برمحين و هاجر الهجرتين و بايع البيعتين و قاتل ببدر وحنين ولم يكفر باللّه‏ طرفة عين. انا ابن صالح المؤمنين ووارث النبيين وقامع الملحدين ويعسوب المسلمين ونور المجاهدين وزين العابدين وتاج البكائين واصبر الصابرين وافضل القائمين من آل يس رسول رب العالمين. انا ابن المؤيد بجبرئيل المنصور بميكائيل. انا ابن المحامى عن حرم المسلمين و قاتل المارقين والناكثين والقاسطين والمجاهد اعدائه الناصبين وافخر من مشى من قريش اجمعين واول من اجاب واستجاب للّه‏ ولرسوله من المؤمنين واول السابقين و قاصم المعتدين ومبيد المشركين وسهم من مرامى اللّه‏ على المنافقين ولسان حكمة رب العالمين وناصر دين اللّه‏ وولى امر اللّه‏ وبستان حكمة اللّه‏ وعيبة علمه، سمخ، سخى، بهلول، زكى، ابطحى، رضى، مقدام، همام، صابر، مهذب، قوام، قاطع ‏الاصلاب ومفرق الاحزاب، اربطهم عنانا واثبتهم جنانا وامضاهم عزيمة واشدهم شكيمة اسد باسل يطحنهم فى الحروب اذا ازدلفت الاسنة وقربت الاعنة طحن الرحى ويذروهم فيها ذرو الريح الهشيم، ليث الحجاز وكبش العراق، مكى، مدنى، حنفى، عقبى، بدرى، احدى، شجرى، مهاجرى من العرب سيدها و من الوغى ليثها وارث المشعرين وابوالسبطين الحسن والحسين ذاك جدى على بن ابى‏ طالب عليه‏ السلام.(6)
آن‏گاه فرمود: انا ابن خديجة الكبرى، انا ابن فاطمة الزهراء، انا ابن المذبوح من القفا، انا بن العطشان حتى قضى، انا ابن من منعوه من الماء واحلوه على سائر الورى، انا بن من لايغسل له ولا كفن يرى، انا ابن من رفع راسه على القنا، انا ابن من هتك حريمه بارض كربلا، انا ابن من جسمه بارض و راسه باخرى، انا ابن من سبيت حريمه الى الشام تهدى. ثم انه صلوات ‏اللّه‏ عليه انتحب وبكى، فلم يزل يقول انا انا حتى ضجّ الناس بالبكاء والنحيب.(7)
اول مجلس نقل مصائب كه بعد از شهادت حضرت امام حسين عليه‏ السلام منعقد گرديد، در همين مسجد جامع اموى شام بود كه حضرت سيد الساجدين امام زين ‏العابدين عليه‏ السلام بعد از نقل فضايل و مناقب جد بزرگ‏وارش اميرالمؤمنين در محضر دشمنان، آن‏قدر مصائب پدر عزيزش را فرمود كه با حضور يزيد پليد صداى ضجه و شيون مردم شام برخاست به قسمى كه يزيد را خوف برداشت و نتوانست بنشيند، از روى ترس و واهمه از مسجد خارج گرديد.
از همان مسجد و اثر خطبه و خطابه آن حضرت، مقدمات نهضت ضد اموى شروع شد (كه يزيد ناچار شد از روى سياست، اظهار ندامت نمود و عبيداللّه‏ بن مرجانه لعنه ‏اللّه‏ را لعن نمود كه چنين عمل فجيعى نموده) تا عاقبت كاخ كفر و ظلم و الحاد بنى ‏اميه سرنگون گرديد كه الى ‏الحال در شام و پايتخت ظالمانه آن قوم فاسد، قبرى از بنى ‏اميه وجود ندارد، ولى قبرستان بنى‏ هاشم مورد توجه شاميان و قبور بسيارى از عترت و اهل‏ بيت رسول ‏اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله مزار هر عارف و عامى از شيعه و سنى مى ‏باشد.

ولى خود آن حضرت مى‏ دانست كه وسيله غلبه ظاهرى فراهم نمى‏ شود، لذا حركت آن حضرت با 84 زن و بچه، براى يك نتيجه نهايى اساسى بود؛ چون كه امام مى ‏ديد شجره طيبه لا اله الا اللّه‏ را كه جد بزرگ‏وارش خاتم‏ الانبياء صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله با خون جگرها غرس و آبيارى او را با خون‏ هاى شهداى بدر و احد و حنين نموده و به دست باغبانى مانند على بن ابى‏ طالب عليه‏ السلام سپرد كه از او نگه‏دارى نمايد، ولى به واسطه خارج نمودن باغبان عالم دانا را با ظلم و تعدى و تهديد به شمشير و قتل و آتش و كوتاه نمودن دست او را از آبيارى شجره طيبه، اساس و بنيان باغ توحيد و نبوت رو به نابودى مى‏ رفت. ولو آن كه گاه گاهى به توجه باغبان اصلى تقويتى مى‏ شد، ولى نه تقويت كامل حقيقى؛ تا آن كه زمام باغ به كلى به دست باغبانان جهول و عنود لجوج (يعنى بنى ‏اميه) افتاد.
از زمان خلافت خليفه سوم عثمان بن عفان كه دست بنى‏اميه باز شد و زمام‏دار امور شدند و ابوسفيان لعين كه در آن موقع كور شده بود، دستش را گرفتند به مجلس آوردند، با صداى بلند گفت: يا بنى ‏اميه تداولو الخلافة فانه لاجنة ولا نار.(1)
و نيز گفت: يا بنى ‏اميه تلقفّوها تلقّف الكرة فو الذى يحلف به ابوسفيان مازلت ارجوها لكم ولتصيرنّ الى صبيانكم وراثة.(2)
به كلى آن قوم رسواى بى‏ عقيده، تمام طرق را مسدود نمودند و دست باغبانان معنوى و حقيقى را بالكلّ از تصرف در باغ كوتاه نمودند و مانع از ظهور آب حيات شدند [و] كم‏ كم شجره طيبه رو به ضعف گذارد تا در دوره خلافت يزيد پليد چيزى از عمر درخت شريعت باقى نمانده، نزديك بود شجره طيبه لا اله الا اللّه‏ به كلى خشك شود و نام خدا از ميان برود و حقيقت دين محو گردد.
بديهى است هر باغبان عالمى وقتى فهميد از هر طرف آفات به باغبانش روى كرده، فورى بايد در مقام علاج برآيد والا به كلى ثمرات باغش از ميان خواهد رفت.
در آن موقع هم كه باغبانى باغ توحيد و رسالت به باغبان عالم دين، حضرت ابا عبداللّه ‏الحسين عليه‏ السلام سپرده شده بود، متوجه شد كه لجاج و عناد و الحاد بنى ‏اميه، كار را به جايى رسانيده كه نزديك است درخت توحيد خشك شود، بلكه قصد دارند شجره طيبه لا اله الا اللّه‏ را از ريشه بكنند و دور بيندازند، قد مردانگى علم كرد فقط و فقط صرفا براى آبيارى باغ رسالت و تقويت شجره طيبه لا اله الا اللّه‏ به سمت كربلا حركت كرد، ولى به خوبى مى‏ دانست بى‏ آبى به ريشه درخت اثر كرده و ديگر آب‏ هاى معمولى اثرى ندارد [و] احتياج به تقويت قوى دارد.
چنان‏چه در علم عملى فلاحت [=كشاورزى]، رسم است وقتى فلاحان و باغبانان دانش‏مند ديدند درختى به كلى بى‏ قوت شده [و] تقويت قوى لازم دارد، علاج او را به قربانى مى ‏كنند، يعنى گوسفندى يا موجود جان‏دارى را كنار آن درخت ذبح مى ‏كنند و با پوست و گوشت و خون در پاى درخت دفن مى ‏نمايند تا درخت از نو قوت و قدرت جديد بگيرد.
حضرت سيدالشهدا ريحانه ‏رسول ‏اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله هم كه باغبانى عالِم بود، ديد اين شجره طيبه را به قدرى بى ‏آبى داده ‏اند (به خصوص در سنوات اخيره و زمام‏دارى بنى ‏اميه) كه به آب ‏هاى معمولى و مبانى علمى، حيات پيدا نخواهد كرد [بلكه] فداكارى لازم است [و] قطعا آبيارى شجره طيبه و درخت شريعت بايستى با خونابه‏ هاى قومى قوى شود، لذا دست بهترين جوانان و اصحاب و اطفال صغير خود را گرفت براى قربانى و آبيارى شجره طيبه لا اله الا اللّه‏ به سمت كربلا حركت كرد.
بعضى كوته‏ نظران گويند: چرا از مدينه خارج شد؛ همان‏ جا مى‏ ماند و كوس مخالفت مى‏ كوبيد و قربانى ‏ها را مى‏ داد؛ ولى نمى ‏دانند كه اگر آن بزرگ‏وار در مدينه مى‏ ماند، امر او بر مردمان فهيم عالم پوشيده مى‏ ماند و نمى‏ دانستند كه مخالفت آن حضرت براى چه بوده. مانند هزاران حاميان دين كه در شهرى قيام به حق نمودند و كشته شدند و كسى نفهميد هدف و مقصد قائم چه بوده و براى چه كشته گرديده و دشمنان هم وارو [برعكس] نشان مى ‏دادند.
ولى آن يگانه رادمرد بينا، براى ظهور حق و حقيقت، در ماه رجب موقعى كه مردمان براى عمره به مكه حاضر بودند، تشريف‏ فرماى مكه شد تا روز عرفه در مقابل صدها هزار جمعيت كه در خانه خدا جمع بودند، خطبه‏ ها خواند و خطابه‏ ها كرد. نداى حق و حقيقت را به سمع تمام عالميان رسانيد كه يزيد پليد تيشه برداشته، به ريشه شجره طيبه لا اله الا اللّه‏ مى ‏زند. گوشزد عامه مسلمين نمود كه بدانند يزيدى كه دعوى خلافت اسلام دارد، عملاً اساس دين را از ميان مى‏ برد؛ شراب مى‏ خورد؛ قمار مى ‏بازد؛ با سگ و ميمون بازى مى‏ كند؛ احكام دين را زير پا مى‏ گذارد؛ زحمات جدم پيغمبر را بر باد مى‏ دهد؛ من نمى‏ گذارم دين جدم از ميان برود؛ بر من واجب است فداكارى نمايم، جان مى‏ دهم و دين را حفظ مى‏ كنم.
پس قيام آن حضرت و خروج از مدينه به مكه و از مكه به سمت كوفه و عراق، براى حفظ شعاير دين و اعلام نمودن به جامعه بشريت، اطوار و رفتار و مفاسد اخلاق و عقايد خراب و عمليات جبران‏ ناپذير آن پليد عنيد بى‏ دين بوده است. لذا [وقتى] برادران و بنى ‏اعمام و دوستان علاقه ‏مند كه براى ممانعت مى ‏آمدند، عرض مى‏ كردند اهل كوفه كه از شما استقبال نموده‏ اند و دعوت نامه ‏ها فرستادند، به بى‏ وفايى معروفند. و علاوه با قدرت بنى ‏اميه و سلطنت يزيد پليد كه سال‏ هاست در اين مملكت ريشه دوانيده ‏اند، نمى‏ توانى مقابله نمايى؛ چون اهل حق كمند. مردم عبد و عبيد دنيا هستند و دنياى آنها نزد بنى‏ اميه اصلاح مى‏ شود. لذا اطراف آنها جمعند [درنتيجه] نفع و غلبه با شما نخواهد بود. پس از اين سفر صرف‏ نظر نما و اگر هم مايل نيستى به ماندن و توقف در حجاز، پس برو به يمن كه علاقه‏ مندان به شما در آن‏جا بسيارند. مردمان غيورى هستند [كه] شما را تنها نمى‏ گذارند. مى‏ توانى عمرى را در آن صفحات به راحتى بگذارنى.
حضرت نمى ‏توانست براى همه كاملاً پرده‏ بردارى نمايد، لذا هر يك را به جواب‏ هاى مختصرى ساكت مى‏ نمود. ولى به بعض از اصحاب سر و اقارب محرم مانند برادرش محمد بن الحنفيه و ابن ‏عم گرامش عبداللّه‏ بن عباس مى‏ فرمود: «راست مى‏ گوييد. من هم مى‏ دانم غلبه ظاهرى با من نخواهد بود. من هم براى فتح و غلبه ظاهرى نمى‏ روم، بلكه براى كشته شدن مى‏ روم، يعنى مى‏ خواهم به نيروى مظلوميت، ريشه ظلم و فساد را بر كنم.»
براى قوت قلب بعضى، حقيقت را آشكار نموده مى‏ فرمود: «جدم رسول خدا صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله را در خواب ديدم به من فرمود: اخرج الى العراق فان اللّه‏ شاء ان يريك قتيلا.» (3)
محمد بن الحنفيه و ابن‏ عباس عرض كردند: «اگر امر چنين است زن ‏ها را چرا مى ‏بريد؟» فرمود: «جدم فرمود: ان اللّه‏ قد شاء ان يراهنّ سبايا.» (4) به امررسول‏ اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله آنها را براى اسيرى مى ‏برم (يعنى نكات و اسرارى در شهادت من و اسيرى اهل ‏بيت من است كه متمم شهادت من، اسارت زنان است كه علم و پرچم مظلوميت را بر دوش بگيرند [و] بروند شام در مركز خلافت و قدرت يزيد، ريشه آنها را بكنند و پرچم ظلم و كفرشان را سرنگون نمايند؛ چنان‏چه عملى كردند. خطبه و خطابه بى ‏بى ‏عقليه بنى ‏هاشم صديقه صغرا زينب كبرى عليهاالسلام در مجلس قدرت و جشن پيروزى يزيد در مقابل صدها نفر از اشراف قوم و بزرگان بنى ‏اميه و سفراى بيگانه و رجال از يهود و نصارا و خطبه و خطابه معروف سيدالساجدين امام چهارم زين‏ العابدين على‏ بن‏ الحسين عليهماالسلام در مسجد اموى شام بالاى منبر در مقابل يزيد، نيروى قدرت او را شكست و پرچم عظمت بنى‏ اميه را سرنگون و مردم را بيدار نمود.
پس از حمد و ثناى خداوند متعال فرمود: ايها الناس اعطينا ستا وفضلنا بسبع؛ اعطينا العلم والحلم والسماحة والفصاحة والشجاعة والمحبة فى قلوب المؤمنين ـ وفضلنا بأن منا النبى المختار محمد صلى اللّه‏ عليه و آله ومنا الصديق ومنا الطيار و منا اسد اللّه‏ واسد رسوله ومنا سبطا هذه الامة ومنا مهدى هذه الامة.(5)
آن‏گاه شروع به معرفى از خود نمود [و] فرمود: «هركس مرا مى ‏شناسد كه مى‏ شناسد و آن كس كه مرا نمى ‏شناسد، اينك حسب و نسب خودم را به آنها مى‏ رسانم. منم فرزند صاحب صفات و فضايل مخصوصه (كه با كلمات طولانى آن صفات را بيان مى ‏نمايد كه وقت مجلس اجازه نقل تمام را نمى‏ دهد) خاتم‏ الانبياء محمد بن عبداللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله.
پس از آن، روى همان منبرى كه سال‏ ها شب و روز از زمان معاويه عليه‏ الهاويه علنى و برملا مولانا و مولى الموحدين اميرالمؤمنين على عليه‏ السلام را لعن و سب مى‏ نمودند و هزاران نسبت‏ هاى ناروا به آن حضرت داده بودند، در حضور خود يزيد و رجال بنى ‏اميه و دشمن‏ ها فضايل و مناقب جد بزرگ‏وارش اميرالمؤمنين را (كه نگذارده بودند به گوش مردم شامى برسد) بيان نمود و فرمود:
انا ابن من ضرب خراطيم الخلق حتى قالوا لا اله الا اللّه‏. انا ابن من ضرب بين يدى رسول ‏اللّه‏ صلى اللّه‏ عليه و آله بسيفين و طعن برمحين و هاجر الهجرتين و بايع البيعتين و قاتل ببدر وحنين ولم يكفر باللّه‏ طرفة عين. انا ابن صالح المؤمنين ووارث النبيين وقامع الملحدين ويعسوب المسلمين ونور المجاهدين وزين العابدين وتاج البكائين واصبر الصابرين وافضل القائمين من آل يس رسول رب العالمين. انا ابن المؤيد بجبرئيل المنصور بميكائيل. انا ابن المحامى عن حرم المسلمين و قاتل المارقين والناكثين والقاسطين والمجاهد اعدائه الناصبين وافخر من مشى من قريش اجمعين واول من اجاب واستجاب للّه‏ ولرسوله من المؤمنين واول السابقين و قاصم المعتدين ومبيد المشركين وسهم من مرامى اللّه‏ على المنافقين ولسان حكمة رب العالمين وناصر دين اللّه‏ وولى امر اللّه‏ وبستان حكمة اللّه‏ وعيبة علمه، سمخ، سخى، بهلول، زكى، ابطحى، رضى، مقدام، همام، صابر، مهذب، قوام، قاطع ‏الاصلاب ومفرق الاحزاب، اربطهم عنانا واثبتهم جنانا وامضاهم عزيمة واشدهم شكيمة اسد باسل يطحنهم فى الحروب اذا ازدلفت الاسنة وقربت الاعنة طحن الرحى ويذروهم فيها ذرو الريح الهشيم، ليث الحجاز وكبش العراق، مكى، مدنى، حنفى، عقبى، بدرى، احدى، شجرى، مهاجرى من العرب سيدها و من الوغى ليثها وارث المشعرين وابوالسبطين الحسن والحسين ذاك جدى على بن ابى‏ طالب عليه‏ السلام.(6)
آن‏گاه فرمود: انا ابن خديجة الكبرى، انا ابن فاطمة الزهراء، انا ابن المذبوح من القفا، انا بن العطشان حتى قضى، انا ابن من منعوه من الماء واحلوه على سائر الورى، انا بن من لايغسل له ولا كفن يرى، انا ابن من رفع راسه على القنا، انا ابن من هتك حريمه بارض كربلا، انا ابن من جسمه بارض و راسه باخرى، انا ابن من سبيت حريمه الى الشام تهدى. ثم انه صلوات ‏اللّه‏ عليه انتحب وبكى، فلم يزل يقول انا انا حتى ضجّ الناس بالبكاء والنحيب.(7)
اول مجلس نقل مصائب كه بعد از شهادت حضرت امام حسين عليه‏ السلام منعقد گرديد، در همين مسجد جامع اموى شام بود كه حضرت سيد الساجدين امام زين ‏العابدين عليه‏ السلام بعد از نقل فضايل و مناقب جد بزرگ‏وارش اميرالمؤمنين در محضر دشمنان، آن‏قدر مصائب پدر عزيزش را فرمود كه با حضور يزيد پليد صداى ضجه و شيون مردم شام برخاست به قسمى كه يزيد را خوف برداشت و نتوانست بنشيند، از روى ترس و واهمه از مسجد خارج گرديد.
از همان مسجد و اثر خطبه و خطابه آن حضرت، مقدمات نهضت ضد اموى شروع شد (كه يزيد ناچار شد از روى سياست، اظهار ندامت نمود و عبيداللّه‏ بن مرجانه لعنه ‏اللّه‏ را لعن نمود كه چنين عمل فجيعى نموده) تا عاقبت كاخ كفر و ظلم و الحاد بنى ‏اميه سرنگون گرديد كه الى ‏الحال در شام و پايتخت ظالمانه آن قوم فاسد، قبرى از بنى ‏اميه وجود ندارد، ولى قبرستان بنى‏ هاشم مورد توجه شاميان و قبور بسيارى از عترت و اهل‏ بيت رسول ‏اللّه‏ صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله مزار هر عارف و عامى از شيعه و سنى مى ‏باشد.

ادامه مطلب

خلاصه تمام ارباب مقاتل و تواريخ نوشته ‏اند كه آن حضرت از مدينه تا به مكه و كربلا، پيوسته كنايتا و صراحتا خبر شهادت خود را مى ‏داد و به مردم مى‏ فهماند كه براى كشته شدن مى ‏رود.
از جمله خطبه مفصلى است كه در روز ترويه در مكه معظمه مقابل جامعه مسلمين خواند و ضمن خطبه، خبر شهادت خود را علنى داد كه بعد از حمد پروردگار متعال و درود بر خاتم ‏الانبياء صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله فرمود: خط الموت على ولد آدم مخط القلادة على جيد الفتاة وما اولهنى الى اسلافى اشتياق يعقوب الى يوسف وخيّرلى مصرع انا لاقيه كانى باوصالى يتقطعها عسلان الفلوات بين النواويس وكربلا.(8)
با اين قبيل جملات، به مردم مى‏ فهماند كه من به كوفه و مقر خلافت نخواهم رسيد، بلكه بين نواويس و كربلا كشته خواهم شد، به دست گرگ‏ هاى خون ‏آشام؛ مراد از گرگ‏ ها اشاره ‏اى است كه به قتله خود از بنى ‏اميه و غير مى ‏نمايد كه مانند گرگ‏ هاى خون‏خوار ما را قطعه‏ قطعه نموده، به قتل مى‏ رسانند.
بالاخره اين قبيل اخبار و گفتار، مى ‏رساند كه امام حسين عليه‏ السلام به قصد شهادت حركت فرمودند، نه به قصد رياست و خلافت. در تمام راه به طرق مختلفه خبر مرگ خود را مى‏ داد و در هر منزل اصحاب و احفاد خود را جمع مى ‏كرد و پيوسته مى‏ فرمود: «از پستى و بى ‏قدرى دنيا همين قدر بس كه سر يحيى را بريدند [و] براى زن زناكارى به هديه بردند. عن ‏قريب سر من مظلوم را هم از بدن جدا [مى‏ كنند] و براى يزيد شراب‏ خوار مى‏ برند.»
آقايان! فكر كنيد موقعى كه در ده فرسخى كوفه، حر بن يزيد رياحى با هزار سوار سر راه حضرت را گرفت و عرض كرد: «امر عبيداللّه‏ است شما را نگاه دارم و نگذارم به كوفه برويد و با شما باشم تا امر امير برسد»، چرا حضرت تسليم شد و فرود آمد و خود را در اختيار حر گذارد. قطعا اگر حضرت خيال امارت و خلافت در سر داشت، تسليم لشكر حر نمى ‏شد، در حالتى كه با حر بيش از هزار نفر نبودند و با آن حضرت 1300 سوار و پياده بودند كه در ميان آنها جوانانى از بنى ‏هاشم بودند مانند جناب عباس قمر بنى‏ هاشم و على ‏اكبر كه هريك خود يك تنه براى پراكندگى هزار نفر كافى بودند و تا كوفه هم ده فرسنگ بيشتر نبود، على ‏القاعده مى ‏بايستى آنها را پراكنده و خود را به مركز حكومت (كوفه) مى‏ رساندند، مردم هم كه منتظر بودند، تشكيلات و تجهيزات خود را محكم [مى ‏كردند] و مشغول مبارزه مى ‏شدند، تا آن كه غالب آيند، نه آن كه در مقابل گفتار حر تسليم گرديده و فورى فرود آيند و خود را ميان بيابان در حصار دشمن قرار دهند كه بعد از چهار روز كمك به دشمنان برسد و كار بر پسر پيغمبر سخت نمايند.
آقايان اگر به قراين مطلب خوب دقت كنيد، جواب خود را به خوبى به دست مى ‏آوريد و مى‏ دانيد كه آن حضرت به قصد ديگرى طى مسافات نمود؛ زيرا اگر خيال رياست داشت، در موقعى كه محاصره دشمن در منتها درجه شدت رسيده و فرسنگ ‏ها اطراف او را قواى قويه دشمن گرفته، وسايلى فراهم نمى ‏كرد كه جمعيت قليل و نفرات آماده خود را متفرق نمايد.
خطبه و خطابه آن حضرت در شب عاشورا، بزرگ‏ترين دليل بر اثبات مدعاى ماست. تا شب عاشورا 1300 سواره و پياده آماده جنگ در خدمت آن حضرت بودند. ولى در آن شب بعد از نماز مغرب و عشا، حضرت به روى كرسى قرار گرفت، خطبه مفصلى ادا نمود [و] ضمن خطبه، صريحا كلماتى فرمود كه آن لشكر و مردم جاه طلب را خوف گرفته كه تمام ارباب مقاتل نوشتند [كه] حضرت فرمود: «كسانى كه به خيال رياست و حكومت دنيوى آمده‏ اند، بدانند كه فردا هر كس در اين زمين باشد، كشته خواهد شد و اين مردم جز من، احدى را نمى ‏خواهند. من بيعتم را از گردن شما برداشتم. تا شب است برخيزيد و برويد.»
هنوز فرمايشات آقا تمام نشده بود كه تمام آن جمعيت رفتند [و] براى آن حضرت باقى نماند مگر 42 نفر؛ هيجده نفر بنى‏ هاشم، 24 نفر اصحاب. بعد از نصف شب سى نفر از شجاعان لشكر دشمن به قصد شبيخون آمدند، وقتى صداى تلاوت قرآن آن حضرت را شنيدند، مجذوب وار به اردوى توحيدى حسينى ملحق شدند كه مجموعا بنابر اشهر، 72 نفر قربانى‏ هاى حق گرديدند كه اكثر آنها زهاد و عباد و قاريان قرآن بودند.
اين ها تمام دلايل و قراين واضحى است كه مى‏ رساند كه حضرت به قصد انقلاب و حب جاه و رياست و رسيدن به مقام خلافت حركت نفرموده، بلكه صرفا هدفش ترويج دين و مقصدش حمايت و دفاع از حريم اسلام بوده. آن هم طريقى كه جان بدهد و با جان‏بازى نمودن، پرچم لا اله الا اللّه‏ را بلند و پرچم كفر و فساد را سرنگون نمايد؛ زيرا نصرت و يارى دين، گاهى به كشتن است و زمانى به كشته شدن. فلذا آن حضرت دامن همت بر كمر زد و مردانه قيام كرد، با نيروى مظلوميت و دادن قربانى ‏هاى بسيار، مخصوصا اطفال صغار [و] ريشه ظلم و فساد بنى ‏اميه را كند، به قسمى كه خدمات بزرگ آن حضرت در اعلا كلمه طيبه لا اله الا اللّه‏ و آبيارى شجره مقدسه اصلها ثابت در نظر دوست و دشمن مورد تصديق و تقدير است، حتى بيگانگان از دين، روى برهان و دليل، اقرار به اين معنا دارند.
*************************
1-ابوسفيان تشجيع [و تشويق] مى‏ كند فاميل خود را به اين كه دولت بى ‏پايان خلافت را دست به ‏دست دهيد؛ زيرا بهشت و دوزخى در كار نيست يعنى دروغ است!
2-اى بنى ‏اميه، بكوشيد و خلافت را مانند گوى به چنگ آوريد. سوگند به آن چيزى كه قسم مى‏ خورم به آن مراد بت‏ ها است كه هميشه به آنها قسم مى ‏خوردند! پيوسته طالب و شايق يك همچو سلطنت و پادشاهى براى شما بوده ‏ام؛ شما هم آن را نگهبان باشيد تا به اولاد خود به ارث برسانيد. (شرح نهج‏ البلاغه، ج 2، ص 45).
3-بيرون برو به سوى عراق، پس به درستى كه خداى تعالى مى ‏خواهد تو را كشته ببيند.
4-به درستى كه خداى تعالى خواسته است كه ايشان را اسير ببيند. (ينابيع‏ المودة، ج 3، ص 60).
5-اى مردمان! عطا كرده شده‏ ايم ما آل محمد از جانب خداى تعالى شش خصلت را و ترجيح داده شديم بر ساير خلق به هفت فضيلت: عطا كرده شده‏ ايم به علم و بردبارى و جوان‏مردى و خوش‏رويى و فصاحت و شجاعت و محبت در دل‏ هاى مؤمنان.
و ترجيح و زيادتى داده شده ‏ايم (بر مردم) به اين كه از ماست پيغمبر برگزيده (حضرت محمد مصطفى صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله) و از ماست صديق (اميرالمؤمنين على بن ابى‏ طالب عليه‏ السلام) و از ماست جعفر طيار و از ماست (حمزه) شير خدا و رسول صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله و از ماست دو سبط اين امت (حسن و حسين) و از ماست مهدى اين امت (حجت بن ‏الحسن ـ عجل‏ اللّه‏ تعالى‏ فرجه ـ).
6-منم فرزند كسى كه شمشير زد بر بينى‏ هاى مردم تا گفتند لا اله الا اللّه‏؛ منم فرزند كسى كه شمشير زد پيش روى رسول ‏اللّه‏ به دو شمشير يعنى مدتى به شمشير و مدتى به ذوالفقار و نيزه زد به دو نيزه و هجرت نمود به دو هجرت و بيعت نمود به دو بيعت و با كافران مقاتله نمود در جنگ بدر و حنين و كافر نگشت به خدا چشم بر هم زدنى؛ منم فرزند صالح مؤمنان و وارث پيغمبران و براندازنده ملحدان و پادشاه مسلمانان و نور جهادكنندگان و زينت عابدان و تاج گريه‏ كنندگان (از خوف خدا) و صبركننده ‏ترين صبركنندگان و بهترين نمازگزارندگان از آل يس رسول رب ‏العالمين؛ منم فرزند مؤيد به جبرئيل و منصور به ميكائيل؛ منم فرزند حمايت‏ كننده از حرم مسلمانان و كشنده برگشته ‏گان از دين (يعنى اهل جنگ صفين) و جهادكننده با دشمنان خود ناصبى‏ ها و فخركننده ‏ترين همه كسانى كه راه رفتند از طايفه قريش (يعنى افخر از همه قريش) و اول كسى كه اجابت دعوت خدا و رسول او را نمود از مؤمنان و اول سبقت ‏كنندگان به سوى ايمان و شكننده ظالمان و هلاك ‏كننده مشركان و تيرى از تيرهاى خداى تعالى بر منافقان و لسان حكمت پرورگار عالميان و يارى‏ كننده دين خدا و ولى امر خدا و گلستان حكمت خدا و صندوق علم او جوان‏مرد با سخاوت گشاده ‏رو و جامع جميع خيرات اجتماعى پسنديده بطحا [سرزمين مكر] كه اختيارا در جنگ ‏ها پيش ‏قدم بوده، پادشاه صبركننده پاكيزه ‏اخلاق، كثيرالقيام، قطع‏ كننده پشت ها و متفرق‏ كننده احزاب فاسد؛ كسى كه با ثبات قدم، عنان اختيار نفس خود را در دست داشته و دلش از همه كس قوى‏ تر و ثابت‏تر و عزمش از همه راسخ‏تر و شكيمه ‏اش از همه‏ كس محكم‏تر (يعنى مهم‏ترين افراد بشر بود در احقاق حق مظلومان)؛ شير ژيان بود در ميدان نبرد؛ خرد مى‏ كرد دشمنان را در جنگ‏ ها وقتى كه به او نزديك مى ‏شدند (سواره و پياده) با نيزه‏ هاى خود و خرد و متفرق مى‏ ساخت آنها را هم‏چنان كه طوفان شن‏ ها و خار و خاشاك خشك را پراكنده مى‏ كند؛ شجاع‏ ترين اهل حجاز و دليرترين اهل عراق، مكى و مدنى و پاكيزه‏ ترين افراد مسلمين در دين، بيعت ‏كننده در عقبه، شهسوار بدر و احد و رادمرد بيعت شجره و يگانه فداكار مهاجرت و سيد عرب و شير ميدان‏ هاى جنگ و وارث مشعرين و پدر دو سبط (پيغمبر صلى ‏الله‏ عليه ‏و ‏آله) حسن و حسين عليهماالسلام اين است فضايل جد من على بن ابى‏ طالب عليه‏ السلام.
7-منم فرزند خديجه كبرى‏ ا؛ منم فرزند فاطمه زهرا عليهاالسلام؛ منم فرزند سر بريده از قفا؛ منم فرزند آن كسى كه با لب تشنه از دنيا رفت؛ منم فرزند آن كه آب را از او منع كردند و حلال و مباح داشتند بر ساير خلق؛ منم فرزند آن كه او را غسل ندادند و كفن نكردند؛ منم فرزند آن كه سر مطهر او را بر نيزه بلند نمودند؛ منم فرزند آن كه حرم او را در زمين كربلا هتك حرمت نموده، اسير نمودند؛ منم فرزند آن كه بدن مقدسش در جايى و سر مطهرش در جايى ديگر [است]؛ منم فرزند آن كه حرم او را اسير نموده، به شام آوردند.
پس از آن امام عليه‏ السلام با صداى بلند گريست و پيوسته انا انا فرمود. يعنى آن‏ قدر از مفاخر و مدايح اجداد خود فرمود و مصائب پدر بزرگ‏وار و اهل ‏بيت خود را بيان كرد تا آن كه خروش از مردم برخاست [و] همگى به گريه و ناله و فرياد مشغول شدند. (بحارالانوار، ج 45، ص 138 ـ 139).
8-مرگ بر فرزندان آدم چنان بسته است كه قلاده به گردن دختر جوان و چقدر آرزومندم به صحبت [و هم‏نشينى با] گذشتگان خود، چنان كه يعقوب مشتاق يوسف بود و براى من برگزيده و پسنديده گشت زمينى كه پيكر من در آن افكنده شود. بايد بدان زمين برسم و گويى مى ‏بينم بندبند مرا گرگان بيابان‏ ها از يك‏ديگر جدا مى‏ كنند، ميان نواويس و كربلا. كشف‏ الغمة، ج 2، ص 239 ـ بحارالانوار، ج 44، ص 366.

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 محرّم الحرام

 ١ محرّم الحرام ١ ـ آغاز ايّام حزن آل محمد(علیهم السلام)٢ ـ حادثه شعب ابیطالب٣ ـ اولین جمع...


ادامه ...

2 محرّم الحرام

٢ محرّم الحرام ورود كاروان حسینی به كربلابنا بر مشهور در روز دوم محرم سال 61 هـ .ق....


ادامه ...

3 محرّم الحرام

 ٣ محرّم الحرام ١ـ دعوت جهانی اسلام توسط پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله)٢ـ نامه‌ امام حسین (علیه...


ادامه ...

4 محرّم الحرام

٤ محرّم الحرام سخنرانی عبید الله بن زیاد در مسجد كوفهعبید الله بن زیاد حاكم كوفه برای این...


ادامه ...

6 محرّم الحرام

١ـ یاری خواستن حبیب بن مظاهر از بنی اسد٢ـ اولین محاصره آب فرات1ـ یاری خواستن حبیب بن...


ادامه ...

7 محرّم الحرام

 ٧ محرّم الحرام ممنوعیت استفاده از آب فرات برای كاروان امام حسین(علیه السلام)بعد از آنكه عبیدالله بن زیاد،...


ادامه ...

8 محرّم الحرام

ملاقات امام حسین(علیه السلام) با عمر بن سعد در كربلاامام حسین(علیه السلام) به هیچ وجه راضی به...


ادامه ...

9 محرّم الحرام

١ ـ محاصره خیمه‌های امام حسین(علیه السلام) در كربلا٢ ـ رد امان نامه شمر توسط حضرت ابوالفضل...


ادامه ...

10 محرّم الحرام

١ـ عاشورای حسینی٢ـ وفات حضرت امّ سلمه (سلام الله علیها)٣ـ هلاكت عبیدالله بن زیاد٤ـ قیام حضرت مهدی...


ادامه ...

11 محرّم الحرام

١ـ حركت كاروان اسیران از كربلا٢ـ برگزاری مجلس ابن زیاد ملعون1ـ حركت كاروان اسیران از كربلاعمربن سعد...


ادامه ...

12 محرّم الحرام

١ـ دفن شهدای كربلا٢ـ ورود کاروان اسرای کربلا به كوفه٣ـ شهادت امام سجاد‌(علیه السلام)1ـ دفن شهدای كربلاروز...


ادامه ...

13 محرّم الحرام

١ـ اسرای اهل بیت‌(علیهم السلام) در مجلس ابن زیاد٢ـ نامه عبیدالله بن زیاد به یزید٣ـ شهادت عبدالله...


ادامه ...

15 محرّم الحرام

 ورود نمایندگان طایفه «نَخَع» به مدینه و پذیرش دین اسلامرسول گرامی اسلام‌(صلی الله علیه و آله) در...


ادامه ...

19 محرّم الحرام

حركت كاروان اسیران كربلا از كوفه به طرف شام یزید ملعون در جواب نامه عبیدالله بن زیاد به...


ادامه ...

20 محرّم الحرام

مراسم عروسی حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)بنا بر قول مشهور شب بیست و یكم محرم سال...


ادامه ...

25 محرّم الحرام

١ـ شهادت سيّد الساجدین علی بن الحسین‌(علیهما السلام)٢ـ قتل «محمد امین» به دستور برادرش «مأمون»1ـ شهادت سيّد...


ادامه ...

26 محرّم الحرام

١ـ شهادت علی بن الحسن المثلث‌٢ـ محاصره شهر مكه و سنگ باران كعبه توسط سپاه یزید1ـ شهادت...


ادامه ...

28 محرّم الحرام

١ـ رحلت حذیفه بن یمان٢ـ ورود كاروان اسرای اهل بیت‌(علیهم السلام) به بعلبك٣ـ تبعید امام جواد‌(علیه السلام)...


ادامه ...
01234567891011121314151617

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page