از همه اينها گذشته، بنى هاشم و عترت و اهل بيت پيغمبر هم كه اجماع ايشان حتما حجت بوده است، به اعتبار حديث مسلم بين الفريقين كه در ليالى ماضيه با اسناد عرض نمودم كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: انى تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه وعترتى اهل بيتى. ان تمسكتم بهما فقد نجوتم (و فى نسخة) لن تضلوا بعدها ابدا،(1) حاضر در سقيفه نبوده و موافقت با خلافت ابى بكر ننمودند (يعنى آنها را خبر نكردند كه به آنجا حاضر شوند تا حقيقت اجماع حاصل شود!)
و نيز در حديث مشهور ديگر كه معروف به حديث سفينه است و در ليالى ماضيه با اسناد آن را ذكر نموديم كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرموده: مثل اهل بيتى كمثل سفينة نوح من توسل بهم نجى ومن تخلف عنهم هلك،(2) مى رساند كه همان قسمى كه در طوفان و بلاياى وارده، نجات امت نوح به توسل سفينه بوده، امت من هم در حوادث و گرفتارى ها بايستى متوسل و متمسك به اهل من گردند تا نجات پيدا كنند. هركس از آنها تخلف و روى گردان شود، هلاك خواهد شد.
و نيز ابن حجر در صواعق ذيل آيه چهارم، از ابن سعد دو حديث نقل مى كند در لزوم توجه به اهل بيت رسالت و عترت طاهره يكى آن كه پيغمبر صلى الله عليه و آله فرمود: انا و اهل بيتى شجرة فى الجنة واغصانها فى الدنيا فمن شاء ان يتخذ الى ربه سبيلا فليتمسك بها.(3)
حديث دوم آن كه فرمود: فى كل خلف من امتى عدول من اهل بيتى ينفون عن هذا الدين تحريف الضالين وانتحال المبطلين وتأويل الجاهلين الا وان ائمتكم وفد كم الى اللّه عزوجل فانظروا من توفدون.(4)
خلاصه اين قبيل احاديث كه در كتب معتبره خودتان بسيار رسيده، اين است كه مى رساند به امت، اگر از اهل بيت من دورى نموديد، دشمنان بر شما غالب و گمراهتان مى نمايند [و] بدعت ها و رأى و قياس ها به ميان مى آيد، باز نجات شما به وسيله اهل بيت من خواهد بود، آنها را از خود دور و خودتان از آنها دور نگرديد كه هلاك خواهيد شد.
بالاخره تمام آن اشخاصى كه حضورشان در اجماع و بيعت و تعيين خليفه مؤثر بوده جزء متخلفين در بيعت بودند، پس اين چگونه اجماعى بوده كه صحابه كبار و عقلاى قوم و عترت و اهل بيت رسالت حاضر در مدينه در آن شركت نداشتند؟!
جاى ترديد نيست كه اجماعى واقع نشد، بلكه اكثريت هم وقوع پيدا ننمود؛ چنانچه ابن عبدالبر قرطبى كه از بزرگان علماى خودتان است، در استيعاب (5) و ابن حجر در اصابه (6) و ديگران گويند: سعد بن عباده انصارى كه مدعى مقام خلافت بود، با ابى بكر و عمر ابدا بيعت نكرد و آنها هم متعرض او نشدند، چون صاحب قبيله بود از ترس آن كه مبادا توليد فساد شود، لذا سعد به شام رفت به روايت روضه الصفا به تحريك يكى از عظما و بزرگان (كه عندالعقلا معلوم است چه كس بوده كه حكمش نافذ بوده) شبانه تيرى بر او زدند و كشته شد و نسبتش را به اجنه دادند (ولى به روايت مورخين، زننده تير خالد بن وليد بود كه بعد از كشتن مالك بن نويره و تصرف عيال او در اول خلافت ابى بكر، مغضوب غضب خليفه ثانى عمر بود تا در دوره خلافت او خواست خود را نزد خليفه پاك كند، چنان كه كرد، لذا شبانه با تير او را زد، معروف شد اجنه او را كشتند).
شما را به خدا آقايان عادت و تعصب را كنار بگذاريد و قدرى فكر كنيد! اين چگونه اجماعى بوده كه على بن ابى طالب عليه السلام و عباس عم اكرم رسول اللّه صلى الله عليه و آله و ابن عباس و تمام بنى هاشم، عترت و اهل پيغمبر، و بنى اميه و انصار در او داخل نبودند.
حافظ : چون احتمال فساد مى رفت و به تمام امت هم دسترسى نداشتند، ناچار با عجله و شتاب به همان عده حاضر در سقيفه اكتفا نموده بيعت، نمودند [و] بعدها امت تسليم شدند.
داعى : بر رجال و بزرگان صحابى و عقلاى قوم خارج از مدينه دست نداشتند. شما را به خدا انصاف دهيد! اگر دسيسه اى در كار نبوده، چرا حاضرين مدينه را خبر نكردند در مجلس شور حاضر گردند؟! آيا نظر و رأى عباس (شيخ القبيله) عم اكرم رسول اللّه صلى الله عليه و آله و على بن ابى طالب عليه السلام داماد آن حضرت، و بنى هاشم و كبار صحابه حاضر در مدينه لازم نبود؛ فقط رأى و نظر عمر و ابوعبيده جراح كفايت از حال عموم مى نمود. «فَاعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ».
پس دليل اجماع شما عموما و خصوصا كه عقلا و كبار از صحابه از مهاجر و انصار در او شركت نكردند، بلكه مخالفت هم كردند، به كلى عاطل و باطل و از درجه اعتبار عندالعقلاء ساقط است؛ چون اجماع عرض كردم، آن را گويند كه احدى از آن تخلف ننمايند و در اين اجماع ساختگى شما به اقرار علما و مورخين خودتان عموما و به تصديق خودتان جماعت عقلا و علما عموما شركت در رأى دادن ننمودند؛ چنانچه امام فخر رازى در نهايه الاصول صريحا گويد: «در خلافت ابى بكر و عمر ابدا اجماع واقع نشد تا بعد از كشته شدن سعد بن عباده آن گاه اجماع منعقد شد.»
نمى دانم چگونه شما چنين اجماع معدومى را دليل بر حقانيت گرفتيد، پس جواب دليل اولتان با همين مختصر بيان به اقتضاى وقت مجلس داده شده.
*************************
1-من دو چيز بزرگوار در ميان شما مى گذارم كه اگر به اين دو چنگ زده و متمسك شديد، هرگز گمراه نگرديد و قطعا نجات مى يابيد و اين دو يكى قرآن كتاب آسمانى و ديگرى عترت و اهل بيت منند).
2-مثل اهل بيت من مثل كشتى نوح است؛ كسى كه توسل به آنها جست، نجات مى يابد و كسى كه تخلف و دورى از آنها بنمايد، هلاك خواهد شد.
3-من و اهل بيت من درختى هستيم در بهشت كه شاخه هاى آن در دنياست؛ پس كسى كه بخواهد راهى به سوى خدا پيدا كند، بايد تمسك بجويد به آنها. (صواعق، ص 150).
4-در هر دوره براى امت من عدولى هستند از اهل بيت من كه زايل و دور مى كنند از اين دين تحريف گمراهان و انتحال مبطلين يعنى ادعاى مدعيان باطل و تأويل جاهلين را. بدانيد به درستى كه امامان شما پيشوايان شما هستند كه واردكننده هستند [و راهنمايى مى كنند] شما را به سوى خداى تعالى، پس نظر كنيد چه كس را پيشوا مى نماييد. (صواعق، ص 148).
5-استيعاب، ج 2، ص 599.
6-الاصابة، ج 3، ص 56.
در حديث ثقلين و سفينه
- بازدید: 4526