داعى : موضوع اتحاد بين الاثنين به معناى حقيقت محال و ممتنع و بديهى البطلان است و استحاله آن در مقام خود مبرهن آمده، بلكه امتناع او از بديهيات اوليه است. پس دعوى اتحاد نيست مگر از جهت مجاز و مبالغه در كلام؛ زيرا دو نفر كه با هم شدت محبت را دارند يا در جهتى از جهات مشابهت دارند، غالبا دعوى اتحاد مى نمايند.
و در كلمات بزرگان از ادبا و شعراى عرب و عجم اين نوع از مبالغه بسيار است. حتى در كلمات اولياى حق هم ظاهر و بارز است كه از جمله در ديوان منسوب به مولانا اميرالمؤمنين على عليه السلام است كه مى فرمايد:
هموم رجال فى امور كثيرة
يكون كروح بين جسمين قسمت
در حالالت مجنون عامرى معروف است زمانى كه خواستند فصدش كنند، التماس مى كرد مرا فصد نكنيد، مى ترسم نيشتر به ليلى من برسد كه ليلى در عروق و اعصاب من جاى گرفته، فلذا ادبا همين معنا را به نظم آورده اند:
گفت مجنون من نمى ترسم ز نيش
ليك از ليلى وجود من پر است
داند آن عقلى كه آن دل روشنى است
ترسم از فصاد چون فصدم كنى
من كى ام ليلى و ليلى كيست من
روحه روحى و روحى روحه
و اگر كتب ارباب ادب را مطالعه كنيد، من حيث المبالغة، از اين قبيل تعبيرات مجازا بسيار خواهيد ديد؛ چنانچه شاعر شيرين بيان و اديب لبيب سروده:
انا من اهوى و من اهوى انا
فاذا ابصرتنى ابصرته
*************************
1-همت عالى مردان عالم در امور بسيارى است و تنها همت من، دوست مساعدى است كه آن دوست مانند روحى باشد در دو بدن كه در آينه حقيقت از ما دو جسم و يك روح منعكس گردد. (نهج السعادة، ج 7، ص 254).
2-روح او روح من است و روح من روح او مى باشد. كه ديده است دو روح در يك بدن زندگانى كنند؟ يعنى فى الحقيقة يك روح است [كه] در دو بدن قرار گرفته.
3-خلاصه معنا آن كه من و معشوق داراى دو روح هستيم كه در هر دو بدن ما حلول نموده اند، فلذا اگر مرا بينى، او را ديده اى و اگر او را ببينى، عينا من هستم.