داعى : در بسيارى از ميدان هاى جنگ كه اهم از همه آنها واقعه مهمه غزوه خيبر است كه آقايان شكست خوردند، چون على عليه السلام چشم هاى مباركش درد مى كرد. روز اول رسول اكرم صلى الله عليه و آله علم و پرچم مسلمين را به ابى بكر دادند و به سردارى مسلمين با لشكر رفتند مقابل يهود [كه] مختصر جنگى نموده، شكست خورده برگشتند. روز دوم علم را به عمر دادند ولى هنوز در مقابل يهود نرسيده، ترسيده فرار نمودند.
حافظ : اين بيانات شما ساخته هاى شما شيعيان است و الا آنها مردمانى قوى دل و شجاع بودند.
داعى : مكرر عرض كردم شيعيان پيروان ائمه از اهل بيتند كه صادق و مصدق بودند [و] هرگز دروغ نگفته و نمى گويند؛ چون دروغ را از گناهان كبيره مى دانند و ابدا احتياجى به جعل حديث ندارند. غزوه خيبر از وقايع مهمه تاريخى دوره زندگانى خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله مى باشد كه جميع علما و مورخين فريقين نوشته اند. آنچه الحال در نظر دارم، به عرضتان مى رسانم:
حافظ ابونعيم اصفهانى متوفاى سال 430 در حليه الاولياء (1) و محمد بن طلحه شافعى در مطالب السؤول (2) از سيره ابن هشام و محمد بن يوسف گنجى شافعى در باب 14 كفايه الطالب (3) و ديگران از اكابر علما و مورخين خودتان كه وقت مجلس اقتضاى نقل اقوال تمام آنها را ندارد، ولى براى شما اهم از همه آن اقوال، تصديق دو عالم بزرگ و محل وثوق و اطمينان خودتان محمد بن اسماعيل بخارى در صحيح (4) و مسلم بن حجاج در صحيح (5) [است] صريحا نوشته اند: فرجع ايضا منهزما؛ يعنى (خليفه عمر) دو مرتبه از ميدان جنگ فرارا برگشت.
و از جمله دلايل واضحه بر اين معنا اشعار صريحى است كه ابن ابى الحديد معتزلى ضمن قصايد هفت گانه معروفه خود كه به نام علويات سبع ناميده شده كه در فضايل مولانا اميرالمؤمنين على عليه السلام سروده به نام قصيده بائيّه در باب خيبر گفته است:
الم تخبر الاخبار فى فتح خيبر
و ما انس لا انس اللذين تتقدما
و للراية العظمى وقد ذهبا بها
يشلهما من آل موسى شمردل
يمج منونا سيفه و سنانه
احضرهما ام حضرا خرج خاضب
عذل تكما ان الحمام لمبغض
ليكره طعم الموت الموت طالب
پس تصديق نماييد كه ما قصد اهانت نداشتيم، بلكه فقط نقل وقايع تاريخى نموديم كه معلوم شود در ميدان هاى جنگ، شدت و غلظت و شجاعتى شخصا براى خليفه نبوده تا مشمول «أَشِدّاءُ عَلَى الْكُفّارِ» واقع شود، بلكه در مقابل دشمن قوى، جا خالى نموده از معركه بركنار مى شدند.
و اگر خوب با نظر دقت و انصاف بنگريد، خواهيد تصديق نمود كه واجد اين صفت بزرگ هم على عليه السلام بوده كه در تمام ميدان هاى جنگ، شديدالغضب بر كفار و غالب بر آنها مى آمده؛ چنانچه در آيه 54 سوره 5 (مائده) خداى تعالى تصديق اين معنا را نموده كه مى فرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ».(7)
حافظ : عجب است شما مى خواهيد با حسن بيان و اجبار اين آيه اى كه در شأن تمام مؤمنين است كه واجد اين صفات و محبوب خدا و مشمول الطاف الهى بودند، در شأن على ـ كرم اللّه وجهه ـ جارى نماييد!
داعى : مكرر ديده و تجربه كرده ايد كه داعى آنچه گفتم بى دليل نبوده، چنانچه پيوسته ايراد نموديد و جواب شنيديد، معذلك باز هم اعتراض مى نماييد خوب است به نحو سؤال بفرماييد: آيا چه دليل بر اين گفتار هست، تا جواب عرض نمايم. اينك جواب فرموده شما را به عرض مى رسانم.
اولاً اگر اين آيه مخصوص تمام مؤمنين نازل شده و تمام آنها مشمول اين آيه بودند، هرگز از ميدان هاى جنگ فرار نمى كردند.
حافظ : آيا انصاف است [كه] مؤمنين و صحابه رسول اللّه صلى الله عليه و آله را كه آن همه جنگ ها و فتوحات نمودند شما با لسان اهانت فرّار بخوانيد.
داعى : اولاً داعى لسان اهانت نداشتم، بلكه وصف حال آنها را نمودم.
ثانيا داعى آنها را فرّار نخوانده ام، بلكه تاريخ اين طور نشان مى دهد. گويا آقايان فراموش نموده ايد فرار مؤمنين و صحابه را در غزوه احد و حنين كه عموما حتى كبار صحابه رفتند و پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله را در مقابل كفار تنها گذاردند؛ چنانچه طبرى و ديگران از مورخين بزرگ خودتان نوشته اند.
چگونه ممكن است كسانى كه پشت به ميدان جنگ نموده و از جهاد روى گردانيدند و رسول خدا را تنها در مقابل دشمن گذاردند، محبوب خدا و رسول او باشند؟
ثالثا در نزول اين آيه در شأن على عليه السلام، داعى نگفتم، بلكه اكابر علماى خودتان مانند ابواسحاق امام احمد ثعلبى كه خود تصديق داريد امام اصحاب حديث است، در تفسير كشف البيان (8) خود گويد: «اين آيه شريفه در شأن على بن ابى طالب شرف نزول يافته؛ چه آن كه واجد تمام صفات مذكوره در آيه جز آن حضرت ديگرى نبوده.»
و در تمام 36 غزوه اى كه براى رسول اكرم صلى الله عليه و آله پيش آمد، هيچ مورخى از خودى و بيگانه ننوشته اند، ولو يك مرتبه على عليه السلام از ميدان جنگ و جهاد فى سبيل اللّه روى گردانده باشد.
حتى در جنگ احد كه جميع اصحاب فرار نمودند، فقط يگانه كسى كه بعد از جنگ سخت مغلوبه و حمله پنج هزار سواره و پياده دشمن بر مسلمانان و شهادت جناب حمزه (سيدالشهدا) عمّ بزرگوار پيغمبر صلى الله عليه و آله استقامت ورزيد و تا پايان فتح و پيروزى ثابت قدم ماند، مولانا اميرالمؤمنين على عليه السلام بود؛ با آن كه قريب نود زخم بر بدن مباركش وارد آمده و در اثر رفتن خون بسيار، سستى تمام اعضايش را گرفته و چندين مرتبه به رو بر زمين آمد، معذلك با ثبات قدم، حفاظت از رسول خدا صلى الله عليه و آله نمود تا جنگ را به نفع مسلمين تمام كرد.
حافظ : آيا خجالت ندارد كه شما نسبت فرار به صحابه كبار بدهيد و حال آن كه صحابه عموما و دو خليفه بر حق ابى بكر و عمر ـ رضى اللّه عنهما ـ پروانه وار، در اطراف رسول خدا مى گشتند و آن حضرت را حفظ مى نمودند.
داعى : مثل اين كه آقا تاريخ نخوانده ايد كه چنين بيانى مى نماييد. عموم مورخين نوشته اند كه در جنگ احد و حنين و خيبر تمام صحابه فرار نمودند. راجع به خيبر كه عرض نمودم و اما در حنين مسلم است كه همه فرار نمودند؛
چنانچه حميدى در جمع بين الصحيحين (9) و حلبى در سيره الحلبيه (10) گويد: «تمام اصحاب فرار نمودند، الا چهار نفر: على عليه السلام و عباس جلو روى پيغمبر و ابوسفيان بن حارث عنان مركب آن حضرت را گرفته و عبداللّه بن مسعود در طرف چپ آن حضرت ايستاده بود.»
و اما فرار مسلمين عموما در احد مورد انكار احدى نبوده خوب است سير در تواريخ بنماييد تا كشف حقيقت بر شما بشود؛ مخصوصا ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه (11) ضمن رد هزليات جاحظ ناصبى گويد: فر المسلمون باجمعهم الا اربعة علىّ عليه السلام والزبير و طلحة و ابودجانة؛ يعنى روز احد تمام مسلمين فرار نمودند، مگر اين چهار نفر. پس وقتى از ميان تمام مسلمانان چهار نفر را استثنا نمودند، معلوم است كه ابى بكر و عمر و عثمان هم جزو فرارى ها بودند؛ فلذا جبرئيل ندا در داد: لا سيف الا ذوالفقار ولا فتى الا علىّ.
چنانچه اكابر علما و مورخين بزرگ خودتان از قبيل ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه (12) و نورالدين مالكى در فصول المهمه (13) و ديگران ضبط نمودند كه قبلاً عرض نمودم كه در آن روز صداى منادى بلند شد و هاتفى ندا در داد: لا فتى الا علىّ لاسيف الا ذوالفقار.(14)
در تمام جنگ ها آن حضرت «مؤيد من جانب اللّه» بود و ملائكه بر نصرت و نگاهبانى او آماده و مهيا بودند.
چنانچه محمد بن يوسف گنجى شافعى در باب 27 كفايه الطالب به اسناد خود نقل مى نمايد از عبداللّه بن مسعود كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: ما بعث على فى سرية الا رايت جبرئيل عن يمينه وميكائيل عن يساره والسحابة تظله حتى يرزقه اللّه الظفر.(15)
و امام ابوعبدالرحمن نسائى در حديث 202 خصائص العلوى (16) نقل مى نمايد كه امام حسن عليه السلام با عمامه سياه در مقابل مردم آمد و ضمن نقل اوصاف پدرش گفت: «در غزوه خيبر، وقتى على عليه السلام رفت رو به قلعه، يقاتل جبرئيل عن يمينه و ميكائيل عن يساره.» (17)
فلذا در تمام غزوات، نصرت و ظفر زير سايه شمشير آن حضرت بود كه با شدت و غلظت تمام، مقابل دشمنان ايستادگى مى نمود تا فاتح مى شد و درك مقام محبوبيت را نزد خدا و رسول مى نمود و جبرئيل و ميكائيل، دو ملك مقرب، افتخار حضور داشتند كه در دو طرف او جنگ مى نمودند. تا آنجا كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: «اسلام قوت نگرفت مگر به شمشير على عليه السلام.»
*************************
1-حليه الاولياء، ج 4، ص 356.
2-مطالب السؤول، ج 1، ص 310.
3-كفايه الطالب، ص 98 ـ 106.
4-صحيح بخارى، ج 2، ص 100.
5-صحيح مسلم، ج 2، ص 324.
6-ماحصل معنا آن كه آيا داستان فتح خيبر را مورد مطالعه قرار نداده ايد كه با نكات و رموز عجيبى آميخته كه موجب بهت و حيرت خردمند است؟ چون آن دو ابى بكر و عمر انس و عادت با علمدارى نداشته و رموز پرچمدارى را ندانسته و لذا لباس هاى ذلت و خوارى را بر آن (پرچم بزرگ) پوشانيدند و فرار [را] بر قرار اختيار نمودند، با آن كه مى دانستند فرار از جنگ، گناهى است كفرآميز؛ چه آن كه جوانى شجاع از سران يهود بلندقامت سوار بر اسبى كوه پيكر با شمشير برهنه مانند شترمرغ نر پرشهوتى كه هوا و سبزه بهار او را قوى نموده، به ايشان حمله ور گرديد كه گويا رو به دو خوش صورت حنا بسته مى رود و امواج آتش مرگ از برق شمشير و نيزه او باعث ترس ايشان گرديد. آنگاه ابن ابى الحديد گويد به جاى شما (اى دو خليفه بزرگوار) عذرخواهى مى كنم (از شكست و فرار نمودن از ميان يهود بى قابليت)؛ زيرا مرگ در نزد هر فردى مبغوض و ادامه زندگانى محبوب است. شما هم (مانند همه) از چشيدن طعم مرگ بيزار بوديد و حال آن كه مرگ به دنبال هركس هست. پس چگونه با اختيار خود موت را بخواهيد و مرگ را بچشيد؟
7-اى گروهى كه ايمان آورده ايد! هركه از شما از دين خود مرتد شود، به زودى خدا قومى را مى آورد كه دوست دارد آنها را و آنها هم خدا را دوست دارند و نسبت به مؤمنان سرافكنده و فروتن و به كافران سرافراز و مقتدرند مانند على عليه السلام و پيروانش. به نصرت اسلام، بر مى انگيزد كه در راه خدا جهاد كنند و در راه دين از نكوهش و ملامت احدى باك ندارند. اين است فضل خدا؛ هركه را بخواهد عطا كند و رحمت خدا وسعت دارد و به احوال هركه استحقاق آن را دارد، دانا مى باشد.
8-تفسير كشف البيان، ج 4، ص 75.
9-جمع بين الصحيحين، ج 2، ص 137.
10-سيره الحلبيه، ج 2، ص 736.
11-شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 278.
12-شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 29.
13-فصول المهمه، ج 1، ص 327.
14-نيست جوانمردى مگر على و نيست شمشيرى مگر ذوالفقار (كه شمشير على عليه السلام بود).
15-به هيچ جنگى على تنها فرستاده نشد، مگر ديدم جبرئيل از راست و ميكائيل از چپ او و ابرى سايه براو افكنده تا آن كه فتح و ظفر نصيب او مى گرديد. (كفايه الطالب، ص 135، باب 28).
16-خصائص العلوى، ص 129.
17-يعنى [جبرئيل از سمت راست حضرتش و ميكائيل از سمت چپ مقاتله مى كردند.]