داعى : تنها من نسبت به ابوهريره بى لطفى ننمودم؛ بلكه اول كسى كه اين نوع بى لطفى را نسبت به او عنايت نموده، خليفه ثانى، عمر بن الخطاب بود كه ارباب تاريخ مانند ابن اثير در حوادث سال 23 و ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه (1) و ديگران نقل نموده اند كه چون خليفه عمر در سال 21 ابوهريره را والى بحرين نمود، به او خبر دادند مال بسيارى جمع نموده و اسب هاى زيادى خريده، و لذا در سال 23 هجرى قمرى او را معزول نموده. همين كه خدمت خليفه رسيد گفت: يا عدو اللّه و عدوّ كتابه اسرقت مال اللّه؛ يعنى اى دشمن خدا و دشمن كتاب خدا، آيا دزدى نمودى مال خدا را گفت: «هرگز دزدى نكردم بلكه عطايايى مردم به من دادند.»
و نيز ابن سعد در طبقات (2) و ابن حجر عسقلانى در اصابه (3) و ابن عبدربه در عقدالفريد (4) مى نويسد [كه] خليفه گفت: «اى دشمن خدا، وقتى تو را والى بحرين نمودم، كفش و نعلينى به پا نداشتى، اينك شنيده ام اسب هايى به 1600 دينار خريدارى نمودى، از كجا آوردى؟» گفت: «عطاياى مردم است كه نتايج آن بسيار گرديده!» خليفه متغير گرديد؛ از جا برخاست [و] آن قدر تازيانه بر پشت او زد تا خون آلود شد. آن گاه امر كرد [تا] ده هزار دينار كه در بحرين ذخيره نموده بود، از او گرفته و تحويل بيت المال دادند. نه تنها در زمان خلافت او را زد بلكه مسلم در صحيح (5) مى نويسد كه در زمان رسول خدا عمر بن الخطاب ابوهريره را آن قدر زد تا به پشت بر زمين خورد. ابن ابى الحديد در اوايل شرح نهج البلاغه (6) گويد: قال ابو جعفر (الاسكافى) و ابوهريرة مدخول عند شيوخنا غير مرضىّ الرواية ضربه عمر بالدرّة و قال قد اكثرت من الرواية احرى بك ان تكون كاذبا على رسولاللّه صلى اللّه عليه و آله.(7)
ابن عساكر در تاريخ كبير (8) و متقى در كنزالعمال (9) نقل مى نمايند: خليفه عمر او را با تازيانه زد و زجرش نمود و منع از نقل حديث از رسول اللّه نمود و گفت: «چون روايت زياد نقل مى نمايى از پيغمبر و تو سزاوارترى از اين كه دروغ بگويى از طرف آن حضرت (يعنى مثل تو ناجنسى بايد از قول آن حضرت دروغ بگويد)، لذا بايد ترك كنى نقل حديث را از قول آن حضرت و الا تو را مى فرستم به زمين دووس (كه قبيله اى است در يمن كه ابوهريره از آنجا بوده) و يا به زمين بوزينگان؛ يعنى كوهستانى كه بوزينگان در آنجا زياد هستند.»
و نيز ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه (10) از استاد خود امام ابوجعفر اسكافى نقل نموده كه حضرت مولى الموحدين اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: الا انّ اكذب الناس او قال اكذب الاحياء على رسول اللّه صلى الله عليه و آله ابوهريرة الدوسيى.(11)
ابن قتيبه در تأويل مختلف الحديث (12) و حاكم در مستدرك (13) و ذهبى در تلخيص المستدرك (14) و مسلم در صحيح (15) در فضايل ابوهريره همگى نقل مى نمايند كه مكرر عايشه او را رد نموده و مى گفت: «ابوهريره كذاب است و از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله بسيار جعل حديث مى نمايد.»
بالاخره ابوهريره را ما تنها مردود نخوانده ايم، بلكه در نزد خليفه عمر و مولانا اميرالمؤمنين و ام المؤمنين عايشه و صحابه و تابعين مردود بوده است؛ چنانچه شيوخ معتزله و علماى آنها و حنفى ها عموما احاديث ابوهريره را مردود مى دانند و هر حكمى كه سندش منتهى به ابوهريره مى شود، باطل مى دانند؛ چنانچه نووى در شرح صحيح مسلم مخصوصا جلد چهارم مبسوطا متعرض است.
و امام اعظم ابوحنيفه، پيشواى بزرگ جماعت شما مى گفت: «صحابه رسول اللّه عموما ثقه و عادل بودند. من از هر كدام و به هر سند باشد حديث مى گيرم، مگر حديثى كه سندش منتهى گردد به ابوهريره و انس بن مالك و سمرة بن جندب كه از آن ها نمى پذيرم.»
پس آقايان به ما اعتراض ننماييد كه چرا ابوهريره صحابى را انتقاد مى نماييد. ما آن ابوهريره اى را انتقاد مى نماييم كه خليفه ثانى، عمر او را تازيانه زده و سارق بيت المال و كذابش خوانده؛ ما آن ابوهريره اى را انتقاد مى نماييم كه ام المؤمنين عايشه و امام اعظم ابوحنيفه و كبار از صحابه و تابعين و اكابر از شيوخ و علماى معتزله و حنفى ها او را انتقاد نموده و مردود خوانده اند؛ خلاصه، ما آن ابوهريره اى را انتقاد مى نماييم كه مولانا و مولى الموحدين اميرالمؤمنين و ائمه طاهرين از عترت رسول اللّه صلى الله عليه و آله كه عديل القرآنند او را كذاب و مردود خوانده اند؛ ما آن ابوهريره اى را انتقاد مى نماييم كه شكم پرست بوده و با علم به افضليت اميرالمؤمنين، از آن حضرت صرف نظر نموده [و] حاشيه نشين سفره چرب و نرم معاويه ملعون گرديده كه با تقويت جعل احاديث او، امام المتقين و خليفه المسلمين را (كه خود شما قبول دارى يكى از خلفاى راشدين است) سب و لعن نمايد.
بس است؛ بيش از اين وقت مجلس را نگيرم. خيلى هم معذرت مى خواهم كه قدرى وقت شما را گرفتم، چون فرموديد ما بى لطفى مى نماييم، خواستم ثابت كنم كه ما تنها نيستيم، بلكه خلفا و صحابه و اكابر علماى خودتان مقرّ و معترف به مردوديت او مى باشند.
پس وقتى چنين افراد جعال و وضاعى، براى رسيدن به جاه و مقام و معمور شدن دنياى آنها از قول رسول خدا صلى الله عليه و آله جعل حديث كرده و با احاديث صحيحه مخلوط نمودند، به هر حديثى نتوان اعتماد نمود، به همين جهت آن حضرت فرمود: كلّما حدثتم بحديث منى فاعرضوه على كتاب اللّه.(16)
(چون در موضوع مهمى سرگرم بحث بوديم، از موقع نماز آقايان قدرى گذشت. صحبت كه به اين جا رسيد، برخاستند براى نماز. بعد از اداى نماز عشا و صرف چاى مجلس رسميت پيدا نمود)
داعى : نظر به بيانات قبل، اينك ما و شما ناچاريم به هر حديثى از احاديث منقوله از رسول اكرم صلى الله عليه و آله برخورديم اول رجوع به قرآن مجيد نماييم، اگر مطابقت با اصل در قرآن نمود، بپذيريم والا رد نماييم.
*************************
1-شرح نهج البلاغة، ج 4، ص 286.
2-طبقات، ج 4، ص 335.
3-اصابه، ج 1، ص 75.
4-عقدالفريد، ج 1، ص 34.
5-صحيح مسلم، ج 1، ص 60.
6-شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 286.
7-ابوجعفر اسكافى شيخ معتزله گفته است: «ابوهريره در نزد شيوخ ما مدخول است (يعنى از حيث عقل) و روايت او مورد رضا و قبول ما نمى باشد و عمر او را تازيانه زد و گفت: زياده روى در روايت نموده اى و تو سزاوارترى از آن كه دروغ نسبت بدهى به رسول خدا صلى الله عليه و آله.»
8-تاريخ كبير، ج 50، ص 172.
9-كنزالعمال، ج 2، ص 383.
10-شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 286.
11-«بدانيد كه دروغگوترين مردم ـ يا فرمود: ـ دروغگوترين زندگان به رسول خدا صلى الله عليه و آله ابوهريره دوسى مى باشد.» دوس قبيله اى است در يمن.
12-تأويل مختلف الحديث، ص 28.
13-مستدرك، ج 2، ص 229.
14-تخليص المستدرك، ج 3، ص 509.
15-صحيح مسلم، ج 4، ص 1939، ح 159.
16-كشف الخفاء، ج 1، ص 86. [در هر وقت از من حديثى به شما گفتند، پس او را عرض كنيد به قرآن مجيد، (يعنى اگر مطابقت با قرآن نمود بپذيريد والا رد نماييد.]
مردود بودن ابوهريره و تازيانه زدن عمر او را
- بازدید: 4671