همچنين بعد از وفات رسول اللّه صلى الله عليه و آله همان مردمى كه مكرر از آن حضرت صراحتا و كنايتا شنيده بودند؛
على عليه السلام خليفه من مى باشد، همان قسمى كه جناب هارون خليفه موسى بود»، على را رها نموده، روى هواى نفس و حب جاه و بعضى روى عداوت با بنى هاشم و جمعى از جهت حقد و كينه و حسد و بغضى كه نسبت به شخص على عليه السلام داشتند، تشكيلات مخصوصى دادند؛ چنانچه امام غزالى در اول مقاله چهارم سرالعالمين اشاره به اين معنا نموده و صريحا مى نويسد: «حق را پشت سر انداخته برگشتند به جهالت اوليه.» (1)
به همين جهت شباهت تام بين هارون و اميرالمؤمنين بود كه محققين از علما و مورخين خودتان مانند ابومحمد عبداللّه بن مسلم بن قتيبه باهلى دينورى، قاضى معروف دينور در الامامة والسياسة (2) قضيه سقيفه را مفصلاً مى نويسد تا آنجا كه گويد:
وقتى كه آتش بردند در خانه على و به تهديد و فشار آن حضرت را به مسجد آوردند و گفتند: بيعت كن والا گردنت را مى زنيم. خود را به قبر پيغمبر رسانيد و گفت همان كلماتى كه خداوند در قرآن از قول هارون به موسى نقل نموده كه: «إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي».
كانّه يك جهت آن كه پيغمبر صلى الله عليه و آله على عليه السلام را در اين حديث، شبيه به هارون مى نمايد آن است كه برساند به امت كه همان معامله اى كه بنى اسرائيل در غياب موسى با جناب، هارون نمودند، بعد از وفات من با على عليه السلام مى نمايند.
لذا على عليه السلام هم براى اثبات اين معنا، وقتى فشار امت و سياست بازى بازیگران را ديد كه تا پاى قتل او ايستاده اند، خطاب به قبر مبارك پيغمبر همان آيه اى را قرائت نمود كه خداوند از درد دل هارون به موسى خبر داده.
(اهل مجلس سرها به زير انداخته با حالت بهت، دقايقى با سكوت گذشت)
نواب : قبله صاحب! اگر خلافت على بن ابى طالب ـ كرم اللّه وجهه ـ ثابت بوده، چرا پيغمبر با اين الفاظ و اشارات و كنايات مى فرموده و صريحا به نام خلافت، آن جناب را معرفى ننموده كه بفرمايد على خليفه من است تا راه عذرى نماند؟
داعى : عرض كردم كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله به هر دو جهت بيان حقيقت نموده، والا احاديث صريحه به خلافت در كتب معتبره خودتان هم بسيار ثبت است ولكن اين نوع از كنايات، لطافتش از صراحت، بيشتر است و اهل ادب مى دانند كه الكناية ابلغ من التصريح، آن هم اين قسم از كنايه كه يك عالم معنا در او مستتر است.
نواب : ممكن است از احاديث مصرحه اى كه مى فرماييد در كتب علماى ما مى باشد راجع به امر خلافت، اگر حاضر داريد ما را مستفيض فرماييد تا كشف حقيقت شود؛ زيرا مكرر به ما گفته اند ابدا حديثى كه صراحت برخلافت آن جناب داشته باشد، وجود ندارد.
داعى : احاديث مصرحه به نام خلافت مولانا اميرالمؤمنين در كتب معتبره شما بسيار است، ولى به اقتضاى وقت مجلس به بعضی از آنها كه در حافظه خود حاضر دارم، اشاره مى نمايم.
*************************
1-رجوع شود به جلسه نهم همين كتاب عين عبارت غزالى در ضمن حديث غدير خم نقل گرديده. سر العالمين، مقاله چهارم.
2-الامامة و السياسة، ج 1، ص 14 ـ 15.
مطابقه حالات اميرالمؤمنين عليه السلام با هارون عليه السلام
- بازدید: 4568