ناچارم براى روشن شدن مطلب و زيادتى بصيرت حاضرين و غايبين مجلس ما، به بعض اسناد اين حديث شريف از كتب معتبره خودتان به مقدارى كه حافظه داعى كمك مى نمايد، اشاره نمايم تا بدانيد خبر واحد نيست، بلكه فحول از علماى خودتان مانند سيوطى و حاكم نيشابورى و ديگران، با تعدد طرق و تكثير سند و تواترا، اثبات مرام نموده اند.
1. ابوعبداللّه بخارى در كتاب مغازى در باب غزوه تبوك و در كتاب بدأ الخلق صحيح (1) خود، در مناقب على عليه السلام، 2. مسلم بن حجاج در صحيح (2) خود چاپ مصر سال 1290 و در كتاب فضل الصحابه باب فضايل على عليه السلام، 3. امام احمد بن حنبل در مسند (3) در وجه تسميه حسنين و در همان كتاب، 4. ابوعبدالرحمن نسائى از خصائص العلويه (4) هيجده حديث نقل نموده؛ 5. محمد بن سورة ترمذى در جامع (5) خود، 6. حافظ ابن حجر عسقلانى در اصابه (6)؛ 7. ابن حجر مكى در صواعق محرقه (7) باب 9؛ 8. حاكم ابوعبداللّه محمد بن عبداللّه نيشابورى در مستدرك (8)؛ 9. جلال الدين سيوطى در تاريخ الخلفاء (9)؛ 10. ابن عبدربه در عقدالفريد (10)؛ 11. ابن عبدالبرّ در استيعاب (11)؛ 12.محمد بن سعد كاتب الواقدى در طبقات الكبرى (12)؛ 13. امام فخر رازى در تفسير مفاتيح الغيب (13)؛ 14. محمد بن جرير طبرى در تفسير (14) و تاريخ (15) خود؛ 15. سيد مؤمن شبلنجى در نورالابصار (16)؛ 16. كمال الدين ابوسالم محمد بن طلحه شافعى در مطالب السؤول (17)؛ 17. ميرسيد على بن شهاب الدين همدانى در اخر مودة هفتم از موده القربى (18)؛ 18. نورالدين على بن محمد مالكى مكى معروف به ابن صباغ در فصول المهمه (19)؛ 19. على بن برهان الدين شافعى در سيره الحلبيه (20)؛ 20. على بن الحسين مسعودى در مروج الذهب (21)؛ 21. شيخ سليمان بلخى حنفى در باب 9 و 17 ينابيع المودة (22) و مخصوصا در باب 6، هيجده خبر از بخارى و مسلم و احمد و ترمذى و ابن ماجه و ابن مغازلى و خوارزمى و حموينى نقل نموده است؛ 22. مولى على متقى در كنزالعمال (23)؛ 23. احمد بن على خطيب در تاريخ بغداد (24)؛ 24. ابن مغازلى شافعى در مناقب (25)؛ 25. موفّق بن احمد خوارزمى در مناقب (26)؛ 26. ابن اثير جزرى على بن محمد در اسدالغابه (27)؛ 27. ابن كثير دمشقى در تاريخ (28) خود، 28. علاءالدوله احمد بن محمد در عروه الوثقى؛ 29. ابن اثير مبارك بن محمد شيبانى در جامع الاصول فى احاديث الرسول (29)؛ 30. ابن حجر عسقلانى در تهذيب التهذيب (30)؛ 31. ابوالقاسم حسين بن محمد (راغب اصفهانى) در محاضرات الادباء (31) و ديگران از محققين اعلام شما اين حديث شريف را با الفاظ مختلفه از جمع كثيرى از اصحاب رسول اللّه صلى الله عليه و آله نقل نموده اند از قبيل 1. خليفه عمر بن الخطاب؛ 2. سعد بن ابى وقاص؛ 3. عبداللّه بن عباس (حبر امت)؛ 4. عبداللّه بن مسعود؛ 5. جابر بن عبداللّه انصارى؛ 6. ابوهريره؛ 7. ابوسعيد خدرى؛ 8. جابر بن سمره؛ 9. مالك بن حويرث؛ 10. براء بن عازب؛ 11. زيد بن ارقم؛ 12. ابورافع؛ 13. عبداللّه بن ابى اوفى؛ 14. ابى سريحه؛ 15. حذيفة بن اسيد؛ 16. انس بن مالك؛ 17. ابو بريد اسلمى؛ 18. ابوايوب انصارى؛ 19. سعيد بن مسيب؛ 20. حبيب بن ابى ثابت؛ 21. شرحبيل بن سعد؛ 22. ام سلمه (زوجه النبى صلى الله عليه و آله)؛ 23. اسماء بنت عميس (زوجه ابى بكر)؛ 24. عقيل بن ابى طالب؛ 25. معاوية بن ابى سفيان و جماعتى ديگر از اصحاب كه وقت مجلس و حافظه داعى اجازه شماره نام هاى همه آنها را نمى دهد. خلاصه همگى از خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله به مختصر تفاوتى در الفاظ و موارد مختلفه روايت نموده اند كه فرمود: يا على انت منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبى بعدى.(32)
آيا اين همه از اعيان علماى شما كه قليلى از كثير آنها را ذكر نمودم، اين حديث شريف را با اسناد مرتّبه، از كثيرى از اصحاب پيغمبر نقل نموده اند، اثبات يقين و تواتر براى شما نمى نمايند؟! آيا تصديق مى نماييد كه اشتباه فرموده، خبر واحد نيست، بلكه از متواترات اخبار است، چنانچه محققين از علماى خودتان دعوى تواتر نموده اند؟! مانند جلال الدين سيوطى در رساله الازهار المتناثرة فى الاحاديث المتواترة اين حديث شريف را داخل در تواترات ضبط نموده و در ازاله الخفاء (33) و قره العينين (34) هم تصديق تواتر نموده.
چون شما روى عادت، تشكيك در صحت سند اين حديث شريف مى نماييد، خوب است مراجعه و مطالعه نماييد به باب 7 كفايه الطالب فى مناقب على ابن ابى طالب عليه السلام تأليف محمد بن يوسف گنجى شافعى كه از فحول اعلام شماست كه بعد از ذكر شش حديث مسندا توأم با مفاخر ديگر براى آن حضرت، اظهارنظر نموده و حقايق را بيان مى نمايد كه اگر شما قول ما را قبول نداريد، بيان اين عالم شافعى (خالى از تعصب) حجت را بر شما تمام مى كند كه مى نويسد: هذا حديث متفق على صحته رواه الائمة الحفاظ كابى عبداللّه البخارى فى صحيحه و مسلم بن الحجاج فى صحيحه و ابى داوود فى سننه و ابى عيسى الترمذى فى جامعه و ابى عبدالرحمن النسائى فى سننه و ابن ماجة القزوينى فى سننه و اتفق الجميع على صحته حتى صار ذلك اجماعا منهم ـ قال الحاكم النيشابورى هذا حديث دخل فى حد التواتر.(35)
گمان مى كنم ابهامى در كار و احتياجى به ذكر دلايل بيشترى بر صحت و تواتر اين حديث نباشد.
حافظ : حقير، آدم بى ايمان و لجوجى نيستم كه در مقابل دلايل و براهين شما كه در غايت اعتبار است ايستادگى كنم، ولى قدرى تأمل كنيد در گفتار عالم فقيه ابوالحسن آمدى كه از متكلمين و متبحرين علما مى باشد كه اين حديث را با دلايلى رد نموده است.
داعى : خيلى تعجب مى نمايم از مثل شما عالم دقيق [و] منصف كه با نقل اقوال اين همه از اكابر علماى خودتان كه همگى ثقه و مورد اطمينان عموم شما مى باشند، توجه مى نماييد به قول آمدى كه مردى شرير و بى عقيده و تارك الصلوة بوده.
شيخ : بشر در اظهار عقيده آزاد است و اگر كسى اظهار عقيده اى نمود، نبايد او را متهم به بدى نمود و از مثل شما شخص شريفى كه مجسمه اخلاق هستيد، خيلى قبيح بود كه عوض جواب منطقى، با لسان سوء، عالم فقيهى را متهم سازيد.
داعى : اشتباه فرموديد! دعاگو، لسان سوء نسبت به احدى ندارم و در زمان آمُدى هم نبوده ام ولى عقايد سوء او را علماى بزرگ خودتان نقل نموده اند.
شيخ : علماى ما در كجا او را به بدى و سوءعقيده ياد نموده اند.
*************************
1-صحيح بخارى، كتاب مغازى، ج 5، ص 129.
2-صحيح مسلم، كتاب بدأ الخلق، ج 4، ص 208.
3-مسند احمد، ج 1، ص 170 ـ 185؛ ج 3؛ ج 3، ص 32 و 338؛ ج 6، ص 369 و 438.
4-خصائص اميرالمؤمنين، ص 48 ـ 89.
5-جامع ترمذى، ج 4، ص 331.
6-الاصابه، ج 4، ص 467.
7-صواعق محرقه، ص 121.
8- مستدرك نيشابورى، ج 3، ص 120.
9-تاريخ الخلفاء، ص 144.
10-عقدالفريد، ابن عبد ربه ج 3، ص 194.
11-استيعاب، ج 3، ص 1097.
12-طبقات الكبرى، ج 3، ص 24 و 25.
13-تفسير مفاتيح الغيب، ج 16، ص 76.
14-تفسير طبرى، ج 3، ص 212.
15-تاريخ طبرى، ج 3، ص 104.
16-نورالابصار، ص 157.
17-مطالب السؤول، ص 100، 101، 113، 138.
18-موده القربى، ص 19.
19-فصول المهمة، ج 1، ص 220، 227.
20-سيره الحلبية، ج 3، ص 104.
21-مروج الذهب، ج 2، ص 419.
22-ينابيع المودة، ج 1، ص 137، 158.
23-كنزالعمال، ج 5، ص 724.
24-تاريخ بغداد، ج 1، ص 324؛ ج 4، ص 176؛ ج 5، ص 147؛ ج 8، ص 52.
25-مناقب ابن مغازلى، ص 111.
26-مناقب خوارزمى، ص 39.
27-اسدالغابة، ج 4، ص 27؛ ج 5، ص 8.
28-تاريخ ابن كثير، ج 4، ص 12.
29-جامع الاصول، ج 8، ص 649.
30-تهذيب التهذيب، ج 2، ص 209؛ ج 5، ص 160.
31-محاضرات الادباء، ج 4، ص 463.
32-«يا على تو از من به منزله هارونى از موسى الا آن كه بعد از من پيغمبرى نخواهد بود.»
33-ازاله الخلافة، ج 2، ص 260.
34-قره العينين، ص 207.
35-اين حديثى است كه اتفاق نموده اند بر صحت آن روات ائمه از علماى اعلام و حفاظ مانند ابى عبداللّه بخارى در صحيح خود و مسلم بن حجاج در صحيح خود و ابى داوود در سنن و ابوعيسى ترمذى در جامع و ابوعبدالرحمن نسائى در سنن و ابن ماجه قزوينى در سنن اتفاق نموده اند عموما بر صحت اين حديث و اين امر مورد اجماع آنها مى باشد، و حاكم نيشابورى گفته است: «اين حديثى است كه داخل شده در حد تواتر.» كفايه الطالب، ص 283، باب 70.
اسناد حديث منزلت از طرق عامه
- بازدید: 3641