داعى : امام شافعى گويد: ما ولد فى الاسلام اشأم من ابى حنيفة.(1) و نيز گفته: نظرت فى كتب اصحاب ابى حنيفة فاذا فيها مائة و ثلثون ورقة خلاف الكتاب والسنة.(2)
و ابوحامد غزالى، در كتاب منخول فى علم الاصول گويد: فأما ابوحنيفة فقد قلب الشريعة ظهر البطن و شوّش مسلكها و غير نظامها و اردف جميع قواعد الشرع باصل هدم به شرع محمدالمصطفى و من فعل شيئا من هذا مستحلا كفر و من فعله غير مستحل فسق.(3)
و آنگاه در اين باب كلام بسيارى در طعن و رد و تفسيق او نوشته كه داعى از بيانش خوددارى مى نمايم.
و جاراللّه زمخشرى، صاحب تفسير كشاف كه از ثقات علما شماست در ربيع الابرار نوشته است: قال يوسف بن اسباط رد ابوحنيفة على رسول اللّه اربع مائة حديث او اكثر.(4)
و نيز گويد يوسف كه ابوحنيفه مى گفت: لو ادركنى رسول اللّه لاخذ بكثير من قولى.(5)
از اين قبيل مطاعن، از علماى شما بسيار است. در باب ابوحنيفه و ساير ائمه اربعه كه از مراجعه به كتاب منخول غزالى و كتاب نكت الشريفه شافعى و ربيع الابرار زمخشرى و منتظم ابن جوزى و ديگران معلوم مى آيد تا آنجا كه امام غزالى در منخول گويد: ان اباحنيفة النعمان بن ثابت الكوفى يلحن فى الكلام ولايعرف اللغة والنحو ولايعرف الاحاديث.(6)
و نيز مى نويسد: «چون عارف به علم حديث (كه بعد از قرآن پايه و اساس دين است) نبوده، لذا فقط به قياس عمل مى نموده، و حال آن كه اول من قاس ابليس»؛ يعنى اول كسى كه عمل به قياس نمود ابليس بود (پس هر كس به قياس عمل نمايد با ابليس محشور خواهد شد).
و ابن جوزى در منتظم گويد: اتفق الكل على الطعن فيه يعنى همگى علما متفقند در طعن بر ابوحنيفه، منتها طعن كنندگان بر سه قسم تقسيم شده اند؛ دسته اى او را مورد طعن قرار داده اند كه در اصول عقايد متزلزل بوده، و گروهى ديگر گفتند: قوه حافظه و ضبط در روايات نداشته، و قومى ديگر او را طعن مى زنند به اين كه صاحب رأى و قياس بوده و رأى او پيوسته مخالفت با احاديث صحاح داشته.
پس، از اين قبيل گفتار و مطاعن از علماى خودتان درباره امامانتان بسيار است كه اينك وقت گفتارش نيست، چه آن كه داعى در مقام انتقاد نبودم؛ شما رشته سخن را به اينجا آورديد كه فرموديد: مطاعن منقوله از طرف علماى شيعه است و هرچه بر زبان داعى مى آيد مى گويم. خواستم بگويم شما انتقاد بى جا مى كنيد و فرارا دفاع بلامنطق مى نماييد والا مطلب اين قسم نيست. آنچه بر زبان داعى جارى مى شود مطابق علم و عقل و منطق و خالى از تعصب مى باشد و علماى شيعه درباره ائمه اربعه شما غير از آنچه علماى خودتان نوشته اند، نسبت نداده اند و توهين هم نمى نمايند.
ولى برخلاف علماى شما در ميان علماى شيعه اماميه نسبت به مقامات مقدسه ائمه اثناعشر ما هيچ نوع ايرادى وجود ندارد؛ چون ما ائمه طاهرين عليهم السلام را شاگردان يك مدرسه مى دانيم كه افاضات فيض الهى بر آنها يكسان بوده است و آنها عموما ـ من اولهم الى آخرهم؛ [از اولين نفر، تا آخرين نفر] ـ مطابق دساتير الهيه كه به وسيله خاتم النبيين صلى الله عليه و آله به آنها ابلاغ شد، عمل مى نمودند. به رأى و قياس و ابتكار فكر خود نظرى نداشتند؛ هرچه داشتند از پيغمبر داشتند. فلذا اختلافى بين دوازده امام نبوده (مانند اختلافات ائمه اربعه شما در جميع عقايد و احكام)؛ چه آن كه آنها امام بودند، ولى نه امام لغوى كه به معناى پيشوا باشد.
*************************
1-متولد نگرديده در اسلام مشئوم تر از ابوحنيفه. تاريخ الصغير، ج 2، ص 93.
2-«تاريخ نظر كردم در كتب اصحاب ابى حنيفه پس در آنهاست 130 ورقه خلاف كتاب خدا و سنت رسول خدا صلى الله عليه و آله.» تاريخ بغداد، ج 13، ص 412.
3-«پس به تحقيق ابوحنيفه شريعت را واژگون گردانيد و مشوش نموده راه او را و تغيير داد نظام او را و هريك از قوانين شرع را با اصلى مقرون ساخت كه با آن اصل، شرع پيغمبر را ويران نمود. هركس اين عمل را عمدا بنمايد و آن را حلال بداند، كافر است و هركس بدون تعمد بنمايد، فاسق است پس قطعا ابوحنيفه به گفتار اين عالم بزرگ يا كافر است يا فاسق.» (المنخول فى علم الاصول، ص 613).
4-«يوسف بن اسباط گفته است: رد نموده ابوحنيفه بر رسول خدا صلى الله عليه و آله [يعنى از گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله را] چهارصد حديث يا بيشتر.» (ربيع الابرار، ج 3، ص 197 ـ تاريخ بغداد، ج 13، ص 390).
5-«اگر پيامبر مرا درك مى نمود، بيشتر از اقوال و گفته هاى مرا مى گرفت (يعنى پيروى از گفتار من مى نمود).» (الكاشف فى معرفة من له الرواية، ج 1، ص 169 ـ الكامل، ج 7، ص 8).
6-«در گفتار ابوحنيفه نعمان بن ثابت كوفى غلط هاى بسيارى بوده و معرفت به علم لغت و نحو و احاديث نداشته.» المنخول، ص 581.
7-منتظم، ج 8، ص 131 ـ 136.
رد نمودن امامان و علماى اهل تسنن ابوحنيفه را
- بازدید: 4214