خيلى مضحك و خنده آور است كه چند شب قبل شما مذهب شيعه را سياسى به حساب آورديد و گفتيد؛ چون در دوره رسول اللّه نبوده و در خلافت عثمان به وجود آمده، پيروى از آن جايز نيست و حال آن كه با دلايل عقليه و نقليه، پريشب ثابت نموديم كه ريشه مذهب تشيع در زمان رسول اللّه صلى الله عليه و آله و به دستور مبارك خود آن حضرت به كار رفته و رئيس شيعيان، اميرالمؤمنين على بن ابى طالب عليه السلام از طفوليت در دامن نبوت رسول اكرم صلى الله عليه و آله تربيت شده و معالم دين را از آن حضرت آموخته [است،] مطابق اخبارى كه در كتب معتبره خودتان رسيده، پيغمبر آن حضرت را باب علم خود خوانده (1) و صريحا فرموده: (اطاعت على اطاعت من است و مخالفت او مخالفت من است) و در حضور هفتاد هزار جمعيت او را به امارت و خلافت منصوب نموده و عموم مسلمين حتى عمر و ابى بكر را امر فرمود [تا] با او بيعت نمودند.(2)
ولى مذاهب اربعه شما (حنفى، مالكى، شافعى [و] حنبلى) روى چه پايه اى قرار گرفته [است؟] كداميك از آن چهار امام شما رسول خدا را ملاقات نمودند يا دستور و نصى از آن حضرت درباره آنها رسيده كه مسلمانان مجبور باشند كوركورانه تبعيت از آنها بنمايند؟ چه آن كه شما هم بى دليل تبعيت از اسلاف خود نموده و پيروى مى نماييد چهار امامى را كه هيچ دليلى بر امامت مطلقه آنها نداريد، مگر آنچه كه فرموديد: فقيه، عالم، مجتهد، زاهد [و] با تقوا بودند كه اهل هر زمان در حيات آنها به فتاواى آن علما مى بايستى عمل نموده باشند نه آن كه مسلمين جهان تا روز قيامت اجبار داشته باشند كه پيروى از آنها بنمايند.
علاوه بر اين ها اگر اين صفات به اضعاف مضاعف توأم با نصوص وارده از رسول اكرم صلى الله عليه و آله در عترت طاهره آن حضرت جمع شد، تبعيت و پيروى از آنها اولاست يا تبعيت و پيروى از كسانى كه ابدا از رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره آنها دستور و نصى نرسيده؟
آيا مذاهبى كه در زمان پيغمبر اثرى از آنها نبوده و هيچ يك از ائمه اربعه در زمان آن حضرت نبودند و دستورى از آن حضرت درباره آنها نرسيده و بعد از قرنى در دنيا پديد آمدند من درآوردى و سياسى مى باشند يا مذهبى كه ريشه گذار آن رسول خدا و پيشواى آن تربيت شده آن حضرت بوده و همچنين ساير امامان يازده گانه كه درباره تمام آنها و به نام فردفرد آنها دستور رسيده و آنها را عديل قرآن، قرار داده و صريحا در حديث ثقلين فرموده: من تمسك بهما فقد نجى و من تخلف عنهما فقد هلك (3) و در حديث سفينه (4) فرموده و من تخلف عنهم فقد هلك؟
و ابن حجر در صواعق (5) باب وصية النبى، از آن حضرت نقل مى نمايد كه فرمود: «قرآن و عترت من در ميان شما وديعه من هستند كه اگر به هر دو آنها معا و توأماً تمسك جستيد، هرگز گمراه نخواهيد شد.» آنگاه ابن حجر گويد: «مؤيد اين قول، حديث ديگرى است كه آن حضرت درباره قرآن و عترت فرموده است: فلا تقدموهما فتهلكوا ولاتقصروا عنهما فتهلكوا ولاتعلموهم فانهم اعلم منكم.» (6)
آنگاه ابن حجر اظهارنظر نموده كه اين حديث شريف، دلالت دارد بر اين كه عترت و اهل بيت آن حضرت در مراتب علميه و وظايف دينيه، حق تقدم بر ديگران دارند.
عجبا با اذعان او به اين كه عترت از اهل بيت بايستى مقدم بر ديگران باشند بدون هيچ دليل و برهان در اصول ابوالحسن اشعرى و در فروع فقهاى اربعه را مقدم بر آن خاندان جليل مى دارند! اين نيست مگر از روى تعصب و عناد و لجاج و چنانچه فرموده شما صحت دارد و امامان فقهاى شما از جهت علم و ورع و تقوا و عدالت مطاع بوده اند، پس چرا بعضی از آنها بعضی ديگر را تفسيق و تكفير نموده اند؟
حافظ : خيلى بى لطفى مى نماييد كه هر چه به زبانتان مى آيد مى گوييد تا به اين حد كه تهمت مى زنيد به فقها و امامان ما كه آنها در مقام رد و تضعيف و يا تفسيق و تكفير يكديگر برآمده اند، اين بيان شما قطعا كذب محض است! اگر ردى و يا نقدى درباره آنها گفته شده از طرف علماى شيعه بوده والا از طرف علماى ما جز تعظيم و تجليل كه شايسته مقام آنها بوده، قلمى روى كاغذ نرفته.
داعى : معلوم مى شود جنابعالى توجهى به مندرجات كتب معتبره علماى خود نداريد يا عمدا سهو مى نماييد؛ يعنى مى دانيد ولى غلط اندازى مى كنيد والا اكابر از علماى خودتان، كتاب ها بر رد آن ها نوشته اند، حتى خود ائمه اربعه، يكديگر را تفسيق و تكفير نموده اند.
حافظ : بفرماييد آن علما كيانند و مندرجات كتب آنها چيست؟ اگر در نظر داريد بيان نماييد.
داعى : اصحاب ابى حنيفه و ابن حزم (7) و غيرهما پيوسته در مقام طعن به امام مالك و محمد بن ادريس شافعى و همچنين اصحاب شافعى مانند امام الحرمين و امام غزالى و غير آنها طعن مى زنند به ابوحنيفه و مالك؛ به علاوه از جنابعالى سؤال مى نمايم بفرماييد امام شافعى و ابوحامد محمد بن محمد غزالى و جاراللّه زمخشرى چگونه اشخاصى هستند؟
حافظ : از فحول فقها و علما و ثقه و امام جماعتند.
*************************
1-المعجم الكبير، ج 11، ص 55 ـ الاستيعاب، ج 3، ص 1102 ـ نظم درر السمطين، ص 113 ـ كنزالعمال، ج 11، ص 600.
2-الدرالمنثور، ج 3، ص 19 ـ فرائدالسمطين، ج 1، ص 77 ـ كنزالعمال، ج 11، ص 609 ـ الاستيعاب، ج 3، ص 1099، رقم 1855.
3-[هركس تمسك به آن دو بنمايد، پس به تحقيق نجات يافته است و هركس از آن دو دورى نمايد، پس به تحقيق هلاك شده است.] (در (جلسه سوم) همين كتاب به اصل و اسناد آن اشاره شد).
4-در جلسه سوم همين كتاب به اسناد آن اشاره شد.
5-صواعق المحرقه، ص 228.
6-بر قرآن و عترت من تقدم نجوييد و تقصير از خدمت آنها ننماييد كه هلاك خواهيد شد و به عترت من تعليم ندهيد؛ زيرا كه آن ها اعلم از شما مى باشند. المعجم الكبير، ج 3، ص 66، ح 2681 ـ كنزالعمال، ج 1، ص 188، ح 957 ـ مجمع الزوائد، ج 9، ص 164.
7-على بن احمد اندلسى متوفاى سال 456 قمرى.
امر عجيبى است قابل تأمل عقلاى با انصاف
- بازدید: 3323