در اثر مباحثات و مناظراتى كه در حضور شخص پادشاه در دربار شاهنشاهى بين جمال الملة و الدين علامه كبير حسن بن يوسف بن على بن مطهر حلى كه از نوابغ دهر و مفاخر علماى شيعه در آن عصر بوده است، با خواجه نظام الدين عبدالملك مراغى قاضى القضاة شافعى كه افضل و اعلم علماى اهل سنت در آن زمان بوده، واقع گرديد و در آن محضر، مبحث امامت مورد گفتگو قرار گرفت و جناب علامه با دلايل ساطعه و براهين قاطعه، اثبات امامت و خلافت بلافصل اميرالمؤمنين على عليه السلام و ابطال دعوى ديگران را به وجهى ظاهر نمود كه راه تشكيك براى احدى از حاضران نماند، تا جايى كه خواجه نظام الدين گفت: «ادله جناب علامه بسيار ظاهر و قوى است، ولى چون گذشتگان ما راهى را رفته اند ما هم بايد براى اسكات عوام و جلوگيرى از تفرقه كلمه اسلام آن راه را برويم و پرده درى ننماييم.»
در آن ميانه چون شاهنشاه، تعصبى نداشت و با گوش عقلانى دلايل طرفين را استماع مى نمود، بعد از خاتمه مباحثات، حقيقت تشيع بر او ظاهر و هويدا گرديد؛ لذا مذهب حق اماميه را اختيار و اعلان آزادى مذهب شيعه را به تمام بلاد ايران صادر نمود.
و از همان مجلس به تمام حكّام و فرمانداران ولايات اعلام نمود كه در تمام مساجد و مجامع خطبه به نام اميرالمؤمنين و ائمه طاهرين ـ سلام اللّه عليهم اجمعين ـ بخوانند و امر داد روى دنانير مسكوكه كلمه طيبه لا اله إلاّ اللّه محمد رسول اللّه على ولى اللّه در سه سطر متوازى نقش كردند.
و جناب علامه حلى را كه از حله براى حل مسأله محلل احضار نموده بود (و به همين جهت در آن مجلس باب مناظره باز و حقيقت تشيع ظاهر گرديد) در نزد خود نگاه داشت و براى او مدرسه سياره تهيه [كرد] و طلاب علوم اطراف آن جناب را گرفتند. در اثر تبليغات بسيار كه بى پرده، علنى و برملا حقايق را بيان مى نمودند، بى خبران هم پى به حقيقت طريقه حقه اماميه برده، خورشيد درخشنده ولايت از زير ابر تقيه بيرون آمد. از همان زمان مذهب حق تشيع خورشيدوار از زير ابر جهل و نادانى ظاهر و هويدا گرديد و بعد از هفتصد سال، تقريبا به تقويت سلاطين با اقتدار صفويه و تبليغات كامله آن زمان، ابرهاى تيره و تار به كلى پراكنده و خورشيد ولايت و امامت، جهان تاب شد.
پس اگر روزى ايرانيان مجوسى و معتقد به دو مبدأ «يزدان» و «اهريمن» بودند، لكن به محض آن كه دلايل و براهين منطقى اسلاميان را شنيدند، به جان و دل پذيرفتند و الى الحال با صميميت كامله بر عقيده اسلامى خود ثابتند.
و اگر افرادى در ميان ايرانيان پيدا شوند كه مجوسى [بوده] يا پاىبند به جايى نباشند يا [شوند] در سلسله غلات وارد و على عليه السلام را از مقام خودش ترقى داده، در مرتبه الوهيت وارد كنند و او را خالق و رازق عبّاد بدانند يا معتقد به حلول و اتحاد و وحدت وجود باشند، ربطى به اصل جامعه و جمعيت ايرانيان پاكدل ندارد. در هر قوم و ملتى اين نوع مردمان بى علاقه يا بى فكر و خرد پيدا مى شوند، ولى اكثريت ملت نجيب و دانشمند ايرانى، داراى عقيده و ايمان ثابت به وحدانيت حق تعالى ـ جلت عظمته ـ و نبوت خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله و پيروان اميرالمؤمنين و يازده فرزندان آن حضرت حسب الامر رسول اللّه صلى الله عليه و آله مى باشند.
حافظ : عجب است از جناب عالى حجازى مكى و مدنى، براى ايامى چند كه در ايران توقف نموديد، آن قدر طرفدارى از ايرانيان مى نماييد و آنها را پيرو على ـ كرم اللّه وجهه ـ مى دانيد، در حالتى كه على خود بنده و مطيع و فرمانبردار پروردگار متعال بوده، ولى شيعيان ايرانى همگى على عليه السلام را خدا مى دانند و از خدا جدا نمى دانند و در اشعار خود على را نازل منزله حق، بلكه عين حق مى دانند؛ چنان چه در ديوان ها و دفترچه هاى آن ها اين نوع كفريات ظاهر است، مگر نه اين قبيل اشعار از عرفاى شيعه ايرانى وارد است كه از قول على ـ كرم اللّه وجهه ـ مى گويند (و قطعا على از چنين عقيده اى بيزار است):
من طلسم غيب و كنز لاستم
يعنى از للّه و لا بالاستم
مظهر كل عجايب كيست من
صاحب عون نوائب كيست من
ديگرى گفته:
در مذهب عارفان آگاه (گمراه)
داعى : عجب از شماست كه بدون تحقيق تمام شيعيان ايرانى را غالى و على پرست مى دانيد و به همين كلمات امر را بر برادران سنى بى خبر ما مشتبه مى كنيد [و] برادركشى را باب مى نماييد كه در افغانستان و هندوستان و ازبكستان و تاجيكستان و غيره به قدرى از مسلمانان شيعه كشتند كه خون ها جارى نمودند!
مسلمانان ازبكستان و تركستان در اثر تحريكات علماى خود كه می گفتند: شيعيان على پرست و مشرك و كافر و قتلشان واجب است، آن همه خون ها از مسلمانان ايرانى ريختند كه اوراق تاريخ را لكه دار نمودند!! عوام بيچاره اهل تسنن به رهبرى امثال شما آقايان علما با نظر كينه، بلكه كفر و شرك و ارتداد به مسلمانان ايرانى مى نگرند!!
در ازمنه سالفه، تركمن ها در راه خراسان سر راه قوافل ايرانى را مى گرفتند و به قتل و غارت مشغول [مى شدند] و مى گفتند: هركس هفت نفر رافضى (شيعه) را بكشد، بهشت بر او واجب مى شود!!
قطع بدانيد كه مسئوليت اين اعمال و قتل عام ها بر عهده امثال شما آقايان است كه [كه] به گوش آنها مى رسانيد شيعيان على پرست و مشرك و كافرند. سنى هاى عوام بى خبر خوش باور هم قبول مى كنند، فلذا به قصد ثواب پيرامون چنين اعمالى مى گردند.