داعى: به قصد شيراز از حجاز حركت ننمودند، بلكه در آخر قرن دوم هجرى كه حضرت امام على بن موسى الرضا عليه السلام را مأمون الرشيد خليفه عباسى جبراً ولى عهد خود نمود و به توس (مركز خلافت) برد، مدتى بين اخوان با آن حضرت جدايى افتاد و شوق زيارت آن حضرت، اخوان بزرگوارش را تحريك نمود، به وسيله نامه از حضور مقدس حضرت رضا عليه السلام و خليفه مأمون الرشيد استيذان نمودند براى حركت به سمت توس. خليفه (مكار و حيال) حسن استقبال نموده، همگى آنها را احضار نمود.
جناب سيد امير احمد (شاه چراغ) به اتفاق جناب سيد امير محمد عابد (جد اعلاى ما) و جناب سيد علاءالدين حسين برادران معظم و جمع كثيرى از برادرزادگان و بنى اعمام و اقارب و دوستان به قصد زيارت حضرت رضا عليه السلام از حجاز به سمت توس حركت نمودند (طريق مسافرت به توس در آن زمان غالبا از راه كويت و بصره و اهواز و بوشهر و شيراز بوده). در بين راه نيز جمع كثيرى از شيعيان و علاقه مندان به خاندان رسالت به سادات معظم ملحق [مى شدند] و به اتفاق حركت مى نمودند.
مى نويسند، به نزديك شيراز كه رسيدند، تقريبا يك قافله پانزده هزار نفرى رجالاً و نسائا تشكيل شده بود. مأمورين و حكام شهرها خبر حركت چنين قافله بزرگى را به مأمون دادند. مأمون ترسيد كه اگر چنين جمعيتى از بنى هاشم و دوستداران و فدايى هاى آنها به توس برسند، اسباب تزلزل مقام خلافت گردد. لذا امريه اى صادر نمود به تمام حكام بلاد كه در هر كجا قافله بنى هاشم رسيدند، مانع از حركت شويد و آنها را به سمت مدينه برگردانيد. به هر كجا اين حكم رسيد قافله حركت كرده بود مگر شيراز كه قبل از رسيدن قافله حكم به حكومت وقت رسيد.
قتلغ خان حاكم شيراز، مردى بود بسيار جدى و مقتدر؛ فورى با چهل هزار لشكر جرّار در (خان زنيان) هشت فرسخى شيراز اردو زدند. همين كه قافله بنى هاشم رسيدند، پيغام داد براى امامزادگان معظم، كه حسب الامر خليفه، آقايان از همين جا بايد برگرديد. حضرت سيد امير احمد فرمودند: «اولاً ما قصدى از اين مسافرت نداريم، جز ديدار برادر بزرگوارمان حضرت رضا عليه السلام؛ ثانيا ما بى اجازه نيامديم؛ از شخص خليفه استيذان نموديم و به دستور خود او حركت نموديم.»
قتلغ خان گفت: «امر است كه ما ممانعت از حركت نماييم. ممكن است به اقتضاى وقت امر ثانوى صادر شده و بايد اجرا گردد. آقايان ناچاريد از همين جا مراجعت نماييد.»
جناب سيد امير احمد با اخوان و ساير بنى هاشم و دوستان و همراهان شور نمودند، هيچ يك حاضر به مراجعت نشدند. صبح كه قافله خواست حركت نمايد، احتياطاً زنان را عقب قافله قرار دادند. همين كه كوس رحيل (بانگ كوچ) نواخته شد، لشكر قتلغ خان سر راه را بستند [و] عاقبت كار از حرف به عمل كشيد [و] جنگ شديد خونينى شروع شد. لشكر قتلغ خان در اثر فشار و شجاعت بنى هاشم پراكنده [گشت] و شكست بر آنها وارد آمد. در اين بين سران لشكر شكست خورده تدبيرى كردند. (راست يا دروغ) عده اى بالاى بلندى ها فرياد زدند: «آقايان اگر به پشت گرمى على بن موسى ولى عهد خليفه جنگ مى كنيد، الان خبر رسيد كه ولى عهد وفات كرد.» يك مرتبه اين خبر مانند برق، اركان وجود شيعيان و مردمان سست عنصر را تكان داده، از اطراف امامزادگان متفرق شدند. لذا جناب سيد امير احمد شبانه با اخوان و اقارب از بى راهه به شيراز رهسپار گرديدند. جناب احمد فرمودند:« چون دشمن در تعقيب ماست، خوب است با لباس مبدل پراكنده شويد تا گرفتار نشويد.» امامزادگان همان شبانه به اطراف پراكنده شدند (كه گويند غالب امامزادگان در ايران متفرق شدگان همان نهضت هستند). ولى جناب امير احمد، و سيد امير محمد عابد و سيد علاءالدين حسين به شيراز وارد و هر يك با لباس ناشناس از هم جدا شدند و در گوشه اى تنها به عبادت مشغول شدند.
حركت قافله سادات هاشمى از مدينه و جنگ با قتلغ خان
- بازدید: 4917