مانند دكتر محمد حسين هيكل مؤلف كتابّ حيات محمد صلى الله عليه و آله صفحه نوزده از (كه غرضرانى يا بى اطلاعى خود را... در نوشتن آن كتاب ظاهر نموده!! چون على القاعده رسم است كسى كه زندگانى فردى از رجال روحانى يا سياسى را مى نويسد، بايد از حين ولادت تا دم مرگ، تمام وقايع زندگانى او را ضبط نمايد، و الا اگر نقصانى در آن تاريخ باشد، نويسنده را يا بى اطلاع و يا مغرض مى خوانند و بزرگترين نقص براى مورخ آن است كه در نوشتن تاريخ اعمال غرض نمايد.
در تاريخ زندگانى رسول اكرم يك روز مهم بوده و آن هجدهم ذيحجه الحرام سال دهم هجرت است كه پيغمبر از سفر مكه (حجةالوداع) برگشته و در صحراى بزرگى به نام غدير خم كه منزلگاه نبوده، هفتاد هزار جمعيت حاج يا به عقيده بعض از اكابر علماى عامه مانند امام ثعلبى در تفسير و سبط ابن جوزى در تذكره و ديگران يكصد و بيست هزار جمعيت را در آن صحرا سه روز نگاه داشته، وقت ظهرى بعد از نماز منبر رفته، خطبه اى خوانده، عهد و پيمانى با مردم بسته و امت را امر به بيعت با على بن ابى طالب عليه السلام نموده و آن سه روز از روزهاى مهم تاريخى زندگانى رسول اللّه صلى الله عليه و آله بوده است.
نمى دانم چرا آقاى دكتر هيكل در كتاب تاريخ زندگانى رسول اكرم صلى الله عليه و آله وقايع تاريخى آن روز بزرگ را ذكر ننموده (يا به قول بعضى در چاپ اول نقل نموده و در چاپ دوم محو نموده)؟!
اگر بگويند: در تاريخ زندگانى رسول اللّه صلى الله عليه و آله همچو روزى نبوده، قطعا خلاف فرموده اند. براى آن كه علماى بزرگ سنى عموما و كسانى كه مراتب علمى آنها به مراتب از آقاى دكتر هيكل بالاتر بوده، در كتب معتبره خود ثبت و ضبط نموده اند.
براى كشف حقيقت و پى بردن به اسناد حديث غدير و اين روز مهم تاريخى از كتب اكابر علماى عامه مراجعه كنيد به همين كتاب در (جلسه هشتم) تا بدانيد چنين روزى وجود داشته و بسيار مهم هم بوده است.
پس چرا ايشان ننوشتند، قطعا نمى توانم بگويم بى اطلاع از تاريخ بوده اند؛ زيرا كسى كه به مقام استادى و وزارت فرهنگ مى رسد، اين اندازه بى اطلاع از تاريخ نخواهد بود، آن هم تاريخ اسلام؛ پس حتما غرض ورزى گرديده و تحت تأثير عادت قرار گرفتند و خيال نمودند با ننوشتن ايشان يا امثال ايشان، حق از ميان مى رود و حال آن كه ايشان خود را ضايع نمودند، و الاّ محال است حق از ميان برود
نيست خفّاشك عدوى آفتاب
هزار و سیصد سال متجاوز است كه اموى ها و خوارج و نواصب و اتباع آنها خواستند اين چراغ را خاموش كنند، نتوانستند. چگونه آقاى هيكل و امثال آنها چنين قدرتى دارند؟ قطعا جز فضاحت در دنيا و آخرت نتيجه اى نصيب آنها نخواهد گرديد.
به قول امام شافعى (محمد بن ادريس) كه گويد:
تعجب است از حالات على بن ابى طالب عليه السلام كه دشمنان آن حضرت از روى بغض و كينه فضايل او را پنهان مى دارند، دوستان او از راه تقيه و ترس از اعادى حقايق را اظهار نمى دارند. معذلك تمام كتاب ها از دوست و دشمن پر است از فضايل و مناقب آن حضرت، پس معلوم مى شود حق و حقيقت هيچ گاه زير پرده نمى ماند مانند آفتاب كه اگر چند روزى زير پرده ضخيم ابر بماند، عاقبت ظاهر خواهد گشت.
بديهى است مورخ و نويسنده، هر كس و داراى هر عقيده باشد، قلم كه به دست گرفت بايد بیطرفانه بنويسد و اگر خيلى بى طاقت و عصبانى و ناراضى از پيشآمد تاريخى مى باشد، پاورقى بدهد و مخالفت خود را ظاهر كند (چنانچه بعضى نمودند) نه آن كه به كلى ترك نقل نموده و خود را مغرض معرفى كند. واقعا جاى بسى تأسف است كه جزييات زندگانى آن حضرت، حتى امور داخلى خانوادگى را كه اخلاقا نبايد بنويسد، مانند شوخى و مزاحى كه با عايشه در بستر بيمارى نموده، نوشته است، ولى يك چنين واقعه مهمى كه در حضور هزاران نفر صورت وقوع يافته، ترك نموده! ـ نعوذ باللّه من التّعصب و العناد. خلاصه از اين قبيل نويسندگان كه تحت تأثير عادت قلمفرسايى كرده اند، بسيار مى باشند. ولى بعضى از آنها تندتر رفته و قلم هاى شكسته خود را برخلاف حق و حقيقت روى ورق پاره ها آورده و حقايق را مستور و با اسلام و اهل بيت پيغمبر عليهم السلام به جنگ برخاسته اند.
واقعا جاى بسى تأثر است، افراد دانشمندى كه به مقام استادى در جهات علمى و ادبى برسند، بدون تفكر [و از] روى عادت، كتاب هايى بنويسند و مطالبى در آن درج نمايند كه به كلى خالى از حقيقت و صرف افترا [باشد] و هر بيننده اى را به تعجب آورد كه چگونه مرد دانشمندى سند بى اطلاعى يا غرض ورزى خود را در دسترس عموم قرار داده؟!