مرحوم شيخ طوسى، مفيد، كلينى وديگر بزرگان به نقل از بدر خادم - غلام احمد بن الحسن - حكايت كرده اند:
من اعتقاد به امامت ائمّه إثنى عشر عليهم السلام نداشتم، وليكن دوستدار وعلاقه مند به آن ها بودم.
روزى وارد جبل عامل شدم وچون اربابم خواست از دنيا برود سفارش كرد: اسب وشمشير وديگر لوازم شخصى او را تحويل مولايش امام زمان عليه السلام بدهم.
همين كه اربابم رحلت كرد، با خود گفتم: والى واستاندار حكومت از فوت ارباب اطّلاع يافته واگر اين اموال را تحويل او ندهم، ممكن است مرا تحت تعقيب واذيّت قرار دهد.
به همين جهت قيمت آن ها را در نظر گرفتم وبدون آن كه كسى متوجّه نيّت وافكار من شود، مبلغ هفتصد دينار بر ذمّه خود گرفتم واموال را تحويل والى حكومت دادم.
پس از گذشت مدّتى كوتاه، نامه اى از طرف امام زمان (عجّل الله فرجه الشريف) به دستم رسيد، وقتى نامه را گشودم در آن، چنين مرقوم شده بود:
مبلغ هفتصد دينارى را كه بر عهده گرفته اى بابت قيمت اسب وشمشير وديگر اشياء، براى ما بفرست.
پس من تعجّب كرده ومتحيّر شدم كه حضرت چگونه از نيّت وافكار آگاه گشته، لذا ايمان آوردم وبر حقانيّت امام دوازدهم وساير ائمّه عليهم السلام اعتقاد ومعرفت پيدا كردم وتمامى آنچه را كه بر ذمّه گرفته بودم تحويل مأمور حضرت دادم.(14)
قابل ذكر است: در رابطه با اين حكايت، حكاياتى مشابه آن از ديگر اشخاص وارد شده است كه در پاورقى كتاب ها به طور مفصّل آن ها را مطرح كرده اند.
پاورقی:
(14) إعلام الورى طبرسى: ج 2، ص 265، اصول كافى: ج 1، ص 438، ح 16، غيبة طوسى: ص 282، خرائج راوندى: ج 2، ص 464، ح 9، عيون المعجزات: ص 147.