پيشينه‏ى تاريخى و موقعيت جغرافيايى فدك

(زمان خواندن: 5 - 10 دقیقه)

در زمان حضرت موسى (علیه السلام) مردى عابد و زاهد و متقى و دانشمند از خصصين آنحضرت بود و به او زاهد «ذرخا» مى‏گفتند. او صفات و فضائل حضرت محمد مصطفى (صلی الله علیه و آله و سلم)‏ را از حضرت موسی(علیه السلام) مى‏شنيد، و در دعا و اورادش آنحضرت را ياد مى‏كرد.
چون موسى(علیه السلام) از دنيا رفت آن مرد زاهد عبادت و رياضت خود را بيشتر كرد. او دائم به صحرا و بيابان مى‏رفت و خدا را عبادت مى‏كرد، تا به يك وادى بين مدينه و مصر رسيد كه آنجا را «مدائن الحكماء» مى‏گفتند و شتران حكماى مدينه در آنجا چرا مى‏كردند، و آن وادى نزديك مدينه بود و آب و درختى نداشت.
چون ذرخا به آنجا رسيد، خوشش آمد و در همانجا به عبادت مشغول شد و معبدى بنا نمود و چاه آبى كند و پيوسته به مقالات موسى (علیه السلام) و تلاوت تورات و مدح و صفات محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و مهر و محبت على (علیه السلام) كه در تورات مى‏خواند، مشغول بود و علم هشت افلاك و رمل دانيال نبى را نيكو مى‏دانست. گاهى در اسطرلاب نظر مى‏داد و حكم مى‏كرد. در آن مكان از اعجاز محمد و على 8 و حرمت ذرخاء عابد چشمه‏ى پر آبى پديدار شد، و او آن را حفر كرد تا آب آن زياد شد.
در آنجا زرع و آبادانى بنا نهاد، و عمارت ساخت و آبادى هر روز زيادتر مى‏شد تا آنكه از طرف زاهدان و عابدان و قبايل و عشاير رو به وى نهادند و در آنجا باغها و بستانها ساختند، و خانه‏ها و عمارتها بنياد كردند، و در اندك زمانى هشت قريه‏ آباد شد و مردم از هر سو مى‏آمدند و همچنان اضافه مى‏شدند.
عمر زاهد به پايان رسيد در حالى كه فرزند و فرزند زادگان وى بسيار شده بودند. هنگام مرگ دستور داد تا صندوقچه‏اى از فولاد و قفل بى‏كليد و لوحى از طلا ساختند و با دست خويش وصيت نامه‏اى در آن لوح نوشت و آن را در آن صندوق نهاد و قفل بر او زد.
بعد به فرزندان خود وصيت كرد كه هزار و پانصد و پنجاه سال بعد از من پيامبرى پيدا مى‏شود كه نام وى محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) است و وصى و خليفه‏ى او پسر عموى اوست كه على(علیه السلام) نام دارد و داماد او است كه در تورات او را «ايليا» گويند، شجاعى همچون او از آدم تا آخر دنيا پيدا نشود و بعد از محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) پيامبرى نباشد و بعد از على(علیه السلام) نيز وصى نباشد مگر از اولاد او. چون آنان  پيدا شوند از قوم من يكى بر ايشان ايمان آورد و آنان را در خانه‏ى خود به مهمانى مى‏برد و در آن مهمانى از على معجزه‏اى ظاهر مى‏شود.  
آن معجزه اين است كه انگشتر محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) در آن مجلس از انگشت وى به چاهى مى‏افتد و على آن را بدون آنكه به چاه رود بيرون مى‏آورد و همين صندوق را نيز از شما طلب كند. فورا صندوق را نزد وى بريد كه كليد اين صندوق انگشت مبارك اوست كه با انگشت خويش آن را مى‏گشايد.
وقتى شما اين معجزه را از وصى پيامبر عربى ببينيد همه بر دين وى درآييد كه اگر خلاف كنيد كافر از دين موسى(علیه السلام) مرده‏ايد و اين هشت قريه كه در تصرف داريد تسليم وى كنيد كه من آنها را فداى وى كرده‏ام.
اين را گفت و جان به حق تسليم كرد. آنان منتظر پيامبر آخرالزمان(علیه السلام) بودند تا آنكه يكهزار و پانصد و پنجاه سال از فوت ذرخا گذشت و آن بزرگوار عالم را به نور وجود خود منور گردانيد و آوازه‏ى معجزه او هر روز بلندتر گشت و كارش قوى‏تر شد تا آنكه مكه را در دست مشركان مكه گذاشت و به مدينه هجرت كرد.  
روزى پيامبر  (صلی الله علیه و آله و سلم)‏با اصحاب خود از در خانه‏ى یکی از نوادگان ذرخا عبور نمود. تا جمال رسول‏اللَّه (صلی الله علیه و آله و سلم)‏را ديد پرسيد: اين مرد چه كسى است؟ به او گفتند: واى بر تو! او را نمى‏شناسى؟ او پيامبر آخرالزمان(علیه السلام) است. چون جوان نام حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)‏ را شنيد و دانست كه او نبى آخرالزمان است نعره‏اى زد و افتاد و بيهوش شد.  
آنحضرت را از حال آن مرد با خبر نمودند. حضرت بازگشت و بر بالين او آمد. جوانى را ديد كه نور ايمان بر چهره‏اش نمايان بود. سر او را از زمين برداشت و بر زانوى مبارك خود نهاد و در آنجا نشست. چون قوم آن جوان اين خلق را ديدند جملگى از دل محب حضرت شدند و زارى كنان بر سر آن جوان و بر گرد پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جمع شدند. چون آن جوان به هوش آمد و چشم باز كرد، سر خود را كنار آن حضرت ديد و شهادت بر توحيد و نبوت و امامت على (علیه السلام) را بر زبان جارى كرد و مادر و پدرش اين قضيه را شنيدند و چيزى نگفتند.
پس برخاست و دست و پاى حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) و اميرالمؤمنين (علیه السلام) را بوسيد و با ياران ايشان مصافحه كرد و به خانه‏ى خويش رفت و هر چند پدر و مادرش او را دلالت كردند كه دست از اسلام بردارد سودى نبخشيد و او هر روز به خدمت حضرت مى‏رسيد.
روزى به آن حضرت عرض كرد: يا رسول‏اللَّه(علیه السلام)، تمنا دارم دعا كنى كه پدر و مادرم اسلام را قبول نمايند. فرمود: من ايشان را بطلبم و اسلام را بر ايشان عرضه كنم. عرض كرد: يا رسول‏اللَّه(علیه السلام)، ايشان با شما عداوت دارند نه به نزد شما مى‏آيند و نه اسلام را قبول مى‏كنند. اگر اجازه دهى من مهمانى برپا كنم و شما را بطلبم. چون تشريف بياوريد شايد از بركت قدوم شما و از اثر ديدار شما نور ايمان در دل آنها اثر كند.
پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)‏قبول نمود. آن جوان به خانه رفت و اسباب مهمانى مهيا نمود و آنگاه سراغ پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)‏ آمد. آنحضرت برخاست و با اميرالمؤمنين (علیه السلام) و جماعتى از خاصان صحابه به خانه‏ى آن جوان به مهمانى رفتند و ديدند درون خانه گنجايش آن جماعت را ندارد.
چهار طاقنما در ميان باغ بود و حوضى در ميان آنها بود و در ميان آنها و حوض چاه آبى بود كه ذرخاى عابد كنده بود. آنان را به آنجا برد و انواع نعمتها را در آن مجلس حاضر ساخت و قوم ذرخاى عابد هم دست ادب بر سينه گذاشتند و بر خدمت ايستادند.
وقتى از خوردن غذا فارغ شدند، كاغذى نزد پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)‏آوردند تا مهر نمايد. پس خاتم را بيرون آورد تا به آن كاغذ بزند. ناگاه خاتم از دست آن حضرت در چاه افتاد.
آنان با ديدن اين منظره متحير شدند و اولاد ذرخاء زاهد كه حاضر بودند وصيت جد خود را به ياد آوردند.
پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)‏ اميرالمؤمنين (علیه السلام) را طلب كرد و فرمود: يا على، اين خاتم را از چاه بيرون آور كه حلال مشكلات تو هستى.
اميرالمؤمنين (علیه السلام) كنار آن چاه آمد و گفت: «بسم اللَّه الرحمن الرحيم» و سوره فاتحه را خواند. آب چاه جوشيد و بالا آمد و ديدند انگشتر بر كف آب مى‏آيد. چون بالا آمد اميرالمؤمنين (علیه السلام) دست مبارك برد و انگشتر را از روى آب برداشت و بوسيد و به دست پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) داد و قوم ذرخاى عابد چون اين معجزه را از اميرالمؤمنين (علیه السلام) ديدند وصيت جد خود را به ياد آوردند و در اين گفتگو بودند و منتظر آن بودند كه صندوق را هم بطلبد تا بياورند.
اميرالمؤمنين (علیه السلام) رو به قوم ذرخاى زاهد كرد و فرمود: امانتى كه جد بزرگ شما جهت ما گذاشته و وصيت كرده كه تسليم ما كنيد بياوريد. اين سخن را از اميرالمؤمنين (علیه السلام) شنيدند و رفتند و صندوق را آوردند و تسليم آنحضرت نمودند و زمين ادب بوسيدند.
حضرت نظر كرد و صندوقى از فولاد ديد كه بسيار لطيف ساخته شده بود و قفل محكمى بر او زده شده بود و كليد نداشت. حضرت صندوق را تماشا كرد و نزد اميرالمؤمنين (علیه السلام) گذاشت و فرمود: در صندوق را نيز تو باز كن و اين معجزه را باز بنما و اين را نيز تو آشكار كن. پس على (علیه السلام) دست مبارك را به دعا برداشت و چيزى خواند و سر انگشت بر آن قفل بسته زد. به قدرت حق تعالى و به ولايت اميرالمؤمنين (علیه السلام) آن قفل صدايى كرد و باز شد.
اميرالمؤمنين (علیه السلام) نظر كرد و لوحى ديد از طلا و خطى كه بر آن لوح با نقره‏ى سفيد به خط عبرانى نوشته است. آن لوح را برداشت و به دست پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)‏ داد. آنحضرت نگاه كرد و دوباره به آن حضرت بازگرداند و فرمود: يا على، اين لوح را نيز تو بخوان. على(علیه السلام) در لوح نظر كرد و مطلب مزبور را به خط ذرخاى زاهد در آن لوح نوشته و مهر كرده ديد.
او گفته بود كه بعد از هزار و پانصد و پنجاه سال، محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)‏ پيامبر آخرالزمان ظاهر مى‏شود و على بن ابى‏طالب(علیه السلام) ابن‏عم و داماد و وصى وى است. يكى از ذريّه‏ى من به وى ايمان مى‏آورد و او آنها را به مهمانى مى‏برد، و انگشتر از انگشت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بيرون مى‏آيد و در چاه مى‏افتد و داماد و وصى وى آن را از چاه بيرون مى‏آورد بى‏آنكه به چاه رود. سپس اين صندوق را از شما مى‏طلبد. آن را نزد او ببريد و همگى اسلام را بپذيريد و اقرار به حقيقت وى نمائيد كه دين او ناسخ همه‏ى اديان است، و اين هشت قريه را تسليم وى كنيد كه حق او است، و بر شما و بر جميع مردم به جز اهل‏بيت او : حرام است. اگر وصيت مرا عمل نكنيد خداوند خصم شما باد و آنحضرت نيز خصم شما باشد و اين روستاها و آباديهاى من فداى وصى محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)‏ و اهل‏بيت او است.
وقتى آن قوم اين خط و وصيت جد خويش را ديدند و شنيدند همگى اسلام آوردند و هشت قريه را فداى اميرالمؤمنين (علیه السلام) كردند و آنجا را «فداك» نام نهادند، يعنى «فداى تو». آنگاه اميرالمؤمنين (علیه السلام) آنها را فداى پيامبر  (صلی الله علیه و آله و سلم)‏نمود. پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)‏ هم آنها را به فرزند خود فاطمه (سلام الله علیها) داد و فاطمه (سلام الله علیها) نيز تسليم على (علیه السلام) كرد.
پس فدك در اصل «فداك» با الف بوده كه از كثرت استعمال الف آن ساقط شده است.[1]
بعضى گفته‏اند: علت تسميه‏ى آن به فدك به خاطر آن است كه بيشتر محصول آن پنبه است و لفظ «فدك» به معناى از هم باز شدن و پراكنده شدن و حلاجى پنبه است. بعضى هم گفته‏اند به نام «فدك بن هام» اول كسى است كه در فدك سكونت داشته است.[2]
-----------------------------------------------------
[1]- خزينه الجواهر شيخ على اكبر نهاوندى از زبده الاقارن.
[2]- در آستان فاطمه ص 102

نوشتن دیدگاه

تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مؤسسه جهانی سبطین علیهما السلام

loading...
اخبار مؤسسه
فروشگاه
درباره مؤسسه
کلام جاودان - اهل بیت علیهم السلام
آرشیو صوت - ادعیه و زیارات عقائد - تشیع

@sibtayn_fa





loading...
آخرین
مداحی
سخنرانی
تصویر

روزشمارتاریخ اسلام

1 محرّم الحرام

 ١ محرّم الحرام ١ ـ آغاز ايّام حزن آل محمد(علیهم السلام)٢ ـ حادثه شعب ابیطالب٣ ـ اولین جمع...


ادامه ...

2 محرّم الحرام

٢ محرّم الحرام ورود كاروان حسینی به كربلابنا بر مشهور در روز دوم محرم سال 61 هـ .ق....


ادامه ...

3 محرّم الحرام

 ٣ محرّم الحرام ١ـ دعوت جهانی اسلام توسط پیامبر اكرم(صلی الله علیه و آله)٢ـ نامه‌ امام حسین (علیه...


ادامه ...

4 محرّم الحرام

٤ محرّم الحرام سخنرانی عبید الله بن زیاد در مسجد كوفهعبید الله بن زیاد حاكم كوفه برای این...


ادامه ...

6 محرّم الحرام

١ـ یاری خواستن حبیب بن مظاهر از بنی اسد٢ـ اولین محاصره آب فرات1ـ یاری خواستن حبیب بن...


ادامه ...

7 محرّم الحرام

 ٧ محرّم الحرام ممنوعیت استفاده از آب فرات برای كاروان امام حسین(علیه السلام)بعد از آنكه عبیدالله بن زیاد،...


ادامه ...

8 محرّم الحرام

ملاقات امام حسین(علیه السلام) با عمر بن سعد در كربلاامام حسین(علیه السلام) به هیچ وجه راضی به...


ادامه ...

9 محرّم الحرام

١ ـ محاصره خیمه‌های امام حسین(علیه السلام) در كربلا٢ ـ رد امان نامه شمر توسط حضرت ابوالفضل...


ادامه ...

10 محرّم الحرام

١ـ عاشورای حسینی٢ـ وفات حضرت امّ سلمه (سلام الله علیها)٣ـ هلاكت عبیدالله بن زیاد٤ـ قیام حضرت مهدی...


ادامه ...

11 محرّم الحرام

١ـ حركت كاروان اسیران از كربلا٢ـ برگزاری مجلس ابن زیاد ملعون1ـ حركت كاروان اسیران از كربلاعمربن سعد...


ادامه ...

12 محرّم الحرام

١ـ دفن شهدای كربلا٢ـ ورود کاروان اسرای کربلا به كوفه٣ـ شهادت امام سجاد‌(علیه السلام)1ـ دفن شهدای كربلاروز...


ادامه ...

13 محرّم الحرام

١ـ اسرای اهل بیت‌(علیهم السلام) در مجلس ابن زیاد٢ـ نامه عبیدالله بن زیاد به یزید٣ـ شهادت عبدالله...


ادامه ...

15 محرّم الحرام

 ورود نمایندگان طایفه «نَخَع» به مدینه و پذیرش دین اسلامرسول گرامی اسلام‌(صلی الله علیه و آله) در...


ادامه ...

19 محرّم الحرام

حركت كاروان اسیران كربلا از كوفه به طرف شام یزید ملعون در جواب نامه عبیدالله بن زیاد به...


ادامه ...

20 محرّم الحرام

مراسم عروسی حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)بنا بر قول مشهور شب بیست و یكم محرم سال...


ادامه ...

25 محرّم الحرام

١ـ شهادت سيّد الساجدین علی بن الحسین‌(علیهما السلام)٢ـ قتل «محمد امین» به دستور برادرش «مأمون»1ـ شهادت سيّد...


ادامه ...

26 محرّم الحرام

١ـ شهادت علی بن الحسن المثلث‌٢ـ محاصره شهر مكه و سنگ باران كعبه توسط سپاه یزید1ـ شهادت...


ادامه ...

28 محرّم الحرام

١ـ رحلت حذیفه بن یمان٢ـ ورود كاروان اسرای اهل بیت‌(علیهم السلام) به بعلبك٣ـ تبعید امام جواد‌(علیه السلام)...


ادامه ...
01234567891011121314151617

انتشارات مؤسسه جهانی سبطين عليهما السلام
  1. دستاوردهای مؤسسه
  2. سخنرانی
  3. مداحی
  4. کلیپ های تولیدی مؤسسه

سلام ، برای ارسال سؤال خود و یا صحبت با کارشناس سایت بر روی نام کارشناس کلیک و یا برای ارسال ایمیل به نشانی زیر کلیک کنید[email protected]

تماس با ما
Close and go back to page