زمان پیامبر صلی اللّه علیه و آله گذشت ابوبکر خلیفه شد او بجای حج تمتع حج مفرد بجا آورد یعنی همانند قریش در عصر جاهلی حج بی عمره تمتع بجا آورد. لیکن با دیگران کاری نداشت. پس از او عمر خلیفه شد. او نیز حج مفرد بجا آورد اما وقتی قدرت و نفوذش زیاد شد: دستور داد مسلمانها در ماههای حج تنها حج مفرد بجا آورند و عمره را در غیر ماههای حج انجام دهند. ابوموسی اشعری که از جانب عمر والی بصره بود با اهالی بصره برای حج به مکه آمده بود ابوموسی خود داستان را چنین روایت کرده و میگوید: زمانی که در کنار حجر الاسود و مقام ابراهیم برای مردم احکام حج را بیان میکردم مردی آمد و آهسته گفت: فتوا نده، خلیفه - عمر - تعبیری در مناسک حج داده است. بمردم گفتم: به هر کس فتوا دادم دست نگه دارد، امیر المؤمنین بر شما وارد میشود مطلب را از او میپرسید و از او پیروی میکنید. چون عمر آمد گفتم: ای امیر المؤمنین این چیست که در مناسک حج ایجاد کردید؟ عمر خشمگین شد و گفت: اگر بخواهیم به قرآن عمل کنیم قرآن امر به اتمام حج میکند (اشاره به آیه اتموا الحج والعمرة لله) پس شما بین دو حج و عمره جدا سازید و حج را در ماههای حج و عمره را در غیر این ماهها بجا آورید. قریش بهاری ندارند بهارشان اینست که مردم از اطراف سالی دو بار به مکه بروند تا زندگانی آنها سامان گیرد و راه بیفتد. حضرت امیر علیه السلام به عمر گفت: پیامبر صلیاللّه علیه و آله حج و عمره را با هم جمع کرد. خلیفه دید این حرف منطقی است و جواب ندارد الان دیگران هم اعتراض میکنند و همین حرف را میزنند لذا ناچار شد شدت عمل بخرج دهد و بگوید این دستور من است و لذا گفت: دو حکم متعه نساء و عمره حج تمتع در زمان پیامبر صلیاللّه علیه و آله بود اما من از آن دو نهی میکنم و هر کس عمل کند او را عقاب میکنم.(64) از این گفتار عمر مجعول بودن احادیثی که مکتب خلفا برای تصحیح رأی او روایت کردهاند که پیامبر صلیاللّه علیه و آله دستور داد حج مفرد بجای آورید، معلوم میشود. در این مورد حضرت امیر علیه السلام با یک جمله کوتاه روشنگری کرد و نشان داد حکم واقعی اسلام چیزی است و اجتهاد خلیفه چیز دیگر. در عین حال چون خلیفه خشن و سختگیر بود کسی جرأت نداشت در مقابل او حرفی بزند و برخلاف دستور او عمل کند لذا حج تمتعی که پیامبر صلیاللّه علیه و آله فرموده بود، از بین رفت و هر کس از آن به بعد حج میرفت حج مفرد میآورد و عمره حج تمتع را انجام نمیداد. زمان عمر گذشت عثمان خلیفه شد و چون با او بیعت کرده بودند که به سیره شیخین - ابوبکر و عمر - عمل کند همان روش را در پیش گرفت. اما چون سختی و خشونت خلیفه دوم را نداشت خصوصاً در نیمه دوم خلافتش که مخالفتها علیه او زیاد شده بود، زمینه برای اعتراض پیدا شد. حضرت امیر علیه السلام از این موقعیت استفاده کرد و در چند مورد با او در حکم عمره حج تمتع به جدل پرداخت. عبداللّه بن زبیر میگوید: در ایام حج، عثمان و گروهی از اهل شام در جحفه بودند که سخن از عمره تمتع بمیان آمد. عثمان گفت: عمره را در ماههای حج انجام ندهید. اگر عمره را عقب بیندازید تا خانه خدا را دو بار در سال زیارت کنید بهتر است. حضرت امیر علیه السلام در این موقع در بیابان شترانش را علف میداد خبر این حرف خلیفه به او رسید. آمد تا مقابل خلیفه ایستاد و گفت: آیا از سنتی که رسول خدا صلی اللّه علیه و آله گذاشت و عباداتی که خداوند برای بندگان در قرآن اجازه داد نهی میکنی؟ سپس حضرت امیر علیه السلام همانجا در مقابل همه احرام عمره حج تمتع بست - و به حج و عمره با هم لبیک گفت - همچنانکه پیامبر صلیاللّه علیه و آله دستور داده بود. عثمان شکست خورد و رو به مردم کرد و گفت: من که نهی نکردم، من نظری دادم، هر کسی خواست عمل کند و هر کس خواست ترک کند.(65) در روایت دیگر دارد حضرت امیر علیه السلام به شترهایش کاه و جو میداد مقداد بر او داخل شد و گفت: این عثمان از جمع بین حج و عمره نهی میکند. آنحضرت با همان دستهای آلوده به کاه و جو آمد و بر عثمان داخل شد و فرمود: تو نهی میکنی که بین حج و عمره جمع شود. عثمان گفت: این نظر من است. علی علیه السلام غضبناک بیرون آمد و در حالیکه به حج و عمره تلبیه میگفت.(66)
در روایت دیگر دارد علی و عثمان حج بجا آوردند و در بین راه عثمان از تمتع نهی کرد حضرت امیر علیه السلام گفت: وقتی میبینید عثمان سوار میشود شما هم سوار شوید. پس حضرت امیر علیه السلام آمد در مقابل آنها به عمره تلبیه گفت. اصحاب او نیز چنین کردند. عثمان آنها را منع نکرد بعد حضرت به عثمان گفت: شنیدهام که تو از عمره تمتع منع میکنی؟ عثمان گفت:آری. حضرت فرمود: آیا نشنیدی پیامبر صلیاللّه علیه و آله به عمره تمتع لبیک گفت: عثمان گفت: بله شنیدم.(67) در روایت دیگر دارد عثمان در جریان اختلاف بر سر عمره تمتع با علی علیه السلام به آنحضرت کلمهای گفت که آنرا ننوشتهاند. پس علی علیه السلام گفت: تو دانستی که ما با رسول خدا صلیاللّه علیه و آله حج تمتع بجا آوردیم. عثمان گفت: آری ولی ما میترسیدیم.(68) (معلوم نیست با وجود حداقل هفتاد هزار نفر در رکاب پیامبر صلیاللّه علیه و آله با راهنمائی ایشان در مناسک حج چه ترسی برای آنها وجود داشه است؟!) در روایت دیگر دارد علی علیه السلام و عثمان در عسفان برخورد کردند و عثمان از عمره تمتع منع میکرد. علی علیه السلام فرمود: آیا از کاری که رسول خدا صلیاللّه علیه و آله انجام داده نهی میکنی؟ عثمان گفت: ما را رها کن. حضرت فرمود: نمیتوانم ترا رها کنم. سپس به حج و عمره با هم تلبیه گفت.(69) به این شکل حضرت امیر علیه السلام این حکم اسلامی را به جامعه برگرداند و حکم تحریف شده را برای مسلمانها آشکار ساخت و پس از آن در زمان خلافت خودش با دست باز و بدون مانع همین گونه عمل میکرد و امیر الحاج که میفرستاد عمره حج تمتع بجا میآورده است. اما پس از شهادت ایشان معاویه که در شام خود را خلیفه میخواند بسیار سعی داشت سیره سه خلیفه را در مقابل سنت پیامبر صلیاللّه علیه و آله زنده کند. در این مسئله هم میخواست حج را از عمره جدا سازد. اما روشنگریهای حضرت امیر علیه السلام باعث شده بود افراد جرأت یابند که در مقابل معاویه و کارگزاران او حکم اسلامی و سنت نبوی را بیان کنند و در مقابل سیره شیخین از آن دفاع نمایند. برای نمونه سعد بن وقاص عمره تمتع را با حج بجا آورد. ضحاک بن قیس رئیس شرطه معاویه گفت: کسی بین حج و عمره جمع نمیکند مگر حکم خدا را نداند. سعد گفت: پسر برادر بد گفتی. ضحاک گفت: عمر بن خطاب از آن نهی کرد. سعد گفت: پیامبر صلیاللّه علیه و آله چنین کرد و ما با او حج و عمره رابا هم بجا آوردیم در (70) حالیکه این - معاویه - در آن روز کافر بود.(71) نکته جالب این است که سعد وقاص که در مقابل معاویه این چنین با جرأت و جسارت حکم خدا را بازگو میکند همان سعد وقاص است که قبلاً خواندیم در زمان عمر از مدینه برای حج بمکه رفت و برگشت و یک حدیث از پیامبر صلیاللّه علیه و آله نقل نکرد. این جرأت او در نتیجه موضعگیریهای حضرت امیر علیه السلام بود. اگر حضرت امیر علیه السلام در مقابل عمر سنت پیامبر صلیاللّه علیه و آله را نمیگفت و او مجبور نمیشد بگوید: پیامبر صلیاللّه علیه و آله بین حج و عمره جمع میکرد ولی من نهی میکنم و اگر پس از او در مقابل عثمان جبههگیری نمیکرد و به حج و عمره تلبیه نمیگفت چه کسی جرأت داشت در مقابل خلفا حکم خدا و پیامبرش را بیان کند؟ و در نتیجه روشنگریهای آن حضرت چنان شد که زمانی معاویه خواست از اصحاب پیامبر صلیاللّه علیه و آله اقرار بگیرد که حج را بایست از عمره جدا آورد رو به آنها کرد و از آنها پرسید: آیا شما شهادت نمیدهید که پیامبر صلیاللّه علیه و آله نهی کرد از اینکه بین حج و عمره جمع کنند؟ ایشان گفتند: نه چنین نبوده است. البته در کتب مکتب خلفا حدیثهایی در این مورد جعل شده است مثلاً حضرت امیر علیه السلام به فرزندش فرمود: (بنی افرد الحج) فرزندم حج مفرد بجا آور (یعنی عمره را با حج در یک سفر بجا نیاور) دلیل بر کذب این روایت همان روایات متعدی است که به تفضیل بیان میکرد چگونه حضرت امیر علیه السلام در این مسئله با عثمان درگیر شده که سه موردش را از کتب حدیث مکتب خلفا آوردیم. پس از بررسی واقعه جمع کردن عمره در حج تمتع برای ما روشن میگردد و آن دسته از احادیث پیامبر صلیاللّه علیه و آله در این مورد که در کتب مکتب خلفا آمده است و به سبب آن احادیث پیامبر صلیاللّه علیه و آله در این مورد که در کتب مکتب خلفا آمده است و به سبب آن احادیث تا به امروز فرقهای از پیروان مکتب خلفا - بخصوص وهابیان - که بین عمره و حج جمع میکنند، بواسطه موضع گیریهای حضرت امیر علیه السلام در این باره و به حکومت رسیدن ایشان است.
حضرت امیر علیه السلام علاوه بر روشنگری حکم حج تمتع در موارد دیگری که خلفا حکمی را بر خلاف حق صادر میکردند آنها را راهنمائی و به اشتباهشان واقف مینمود. برای نمونه دو مورد را در اینجا ذکر میکنیم:
یکبار زن زناکاری را که باردار بود بدستور خلیفه - عمر - برای اجرای حد میبردند. در راه به حضرت امیر علیه السلام برخورد کردند. حضرت فرمودند: او را برگردانید و چون پیش عمر آمدند فرمودند:
این حق است که بر این زن حد جاری کنی اما جنینی که در شکم اوست چه گناهی دارد؟ بگذار تا وضع حمل کند پس حد او بر او جاری کن.(72)
بار دیگر زن زناکاری را که دیوانه بود به دستور خلیفه - عمر - برای سنگسار کردن می برند حضرت امیر در برخورد با آنها از حال او پرسیدند و چون مطلع شدند آنان را نزد خلیفه برگردانیده به او گفتند:
آیا فرمایش رسول خدا را بیاد نداری که فرمود: حکمی بر دیوانه نیست تا به عقل آید و بر انسان خواب تا بیدار شود و بر خردسالان تا به سن بلوغ برسد؟
خلیفه گفت: آری و دستور داد تا زن را آزاد کنند.(73)
از این وقائع در زمان خلفای سه گانه زیاد اتفاق افتاده است به طوریکه بیش از چند بار از عمر نقل شده که پس از ارشاد و راهنمائی حضرت امیر علیه السلام گفته است:
لو لا علی لهللک عمر - اگر علی نبود عمر هلاک می شد -.
عمره تمتع پس از عصر پیامبر
- بازدید: 454