مرزبانی از جنس جود!
من زخمی جبر زمانه بودم؛ زمانه خیانت به عهد خلیفة اللهی انسان!
تیر خورده جفای روزگار که بر طریقت ظالمان میچرخد! رمیده از آدمیان، که بر خوی حیوانیشان سلوک میکنند و به وحشی صفتی دلشان عادت کرده اند! وانهاده شده به تنهایی خویش که با جای خالی حضور پر شده بود! آواره در گورستان آرزوهای مدفون شده ام که آه حسرتم نیز بوی تعفن میداد؛ گویی از گور اجساد از یاد رفته، برمیخاست!
از همه سو رانده و از همه کس بریده، دست گستاخی به درگاه خانه تو دراز کردم تا هر چه به دست آمد، غنیمتی باشد برای روح شکست خورده ام در جنگ با خویشتن.
به سبب این دست درازی، مستحق مجازات بودم، اما تو دست طمع مرا از کرامت خویش نبریدی! بلکه دست محتاجم را در میان دستان اجابتت، به بهانه میهمانی ناخوانده، فشردی و در را برویم گشودی و مرا بر مائده جود خویش نشاندی!
آوازه فضل وجود تو آن قدر شهره بود که دهان به دهان چرخیده، به گوش من رسیده و مرا به در خانه تو کشانده است.
لقمه اول از طعام مهر تو را که فرو دادم، روح عصیان زدهام، در کالبد ادب فرو نشست و آهنگ طغیان در اعماق وجود خاموش گشت! گویی کسی طبع سرکش مرا رام کرده باشد و خوی افسار گسیخته ام را لگام اطاعت زده باشد. شبیه مرکب را هواری شدم که چشم بسته نیز میتواند خانه صاحب را بیابد و او را بشناسد.
تو برای من، به مثابه چشمه محبت زلالی بودی که روح له له زنان من برای قطره ای از آن، سرگشته بیابانهای خشن وجود انسانهایی شده بود که در قهر دایمی با خود به سر می بردند.
سر بر دامن عنایتت خم کردم و تو لبریزم کردی از «مهربانی» که مهریه آسمانی مادرت ـ فاطمه علیهاالسلام ـ بود!
خسته و نا امید به خانه ات آمدم،
اما عاشقانه از حضورت بازگشتم، با بدرقه ای از نگاه لطف و دعای خیرت که راه های ناامن زندگی را برایم رو به فرج میگشود.
آنچه تقدیر آدمی را برای رستگار شدنِ یا نشدن تغییر میدهد، آشنایی با کسانی است که بر سر راه زندگی تو قرار خواهند گرفت!
اگر تو امام زمانه من نبودی و من به جای خانه تو، به ملک دیگری سر کشیده بودم، اینک مجرمی بودم با سوء سابقه ای از گناه تنهایی خویش که به جبران شکستهای پی در پی خویش، حرمانی دیگر را می آفریند، اما تو با حُسن وجود خویش، مرا از قعر جهنم باطنی ام بیرون کشیدی و روزنه امید، به بهشت زندگی ام را نشانم دادی!
خداوند سایه دست بابرکتت را از سر بی سامان دل شکستگانی چون من کوتاه نکند!
نزهت بادی
تبسم، عشق، سخاوت
بشارتت باد، ای آسمان آبی!
بشارتت باد، ای زمین سبز!
بشارتت باد ای «مدینه» عشق!
بشارتت باد ای خطه «توس»!
بشارتت باد ای سلطان خراسان، ای علی بن موسی علیه السلام !
بشارتت باد آمدن فرزند؛ فرزندی که در همه آفاق یگانه است! باعظمتی به وسعت تمام آسمانها، که هیچ معمّایی برایش غامض و هیچ علمی برایش دشوار نیست.
فرزندی که آسمان، به سخاوت دستهایش غبطه خواهد خورد!
فرزندی که با حضور سبز خود، مسیر امامت را تا رویش اولین سپیده موعود، ادامه خواهد داد!
فرزندی که نخوتِ مستبدّان را با بردباری علم خود، خواهد شکست.
و چرخه آوازهاش، حیرتیان لاهوت و ناسوت را مفتون خویش، خواهد کرد!
... با تمام خردسالی اش، خاک پای «ابن الرضا» را آسمان، سُرمه خواهد کرد و زمین، شکوفه های گیلاس را به پایش خواهد افشاند!
دستهایش که سخاوتمندترین فصل سبز هستیاند، آسمان را با قنوتش، زمین را با نگاهش، مسکینان را با ملاطفتش و درماندگان را با اجابتش، مثل نسیم بهاری، خواهد نواخت و عشق، در حوالی نگاهش، به اوج هیجان خواهد رسید. صبرِ تمام محافل و مجالس، با نام مبارکش آذین خواهد شد و با وجود خُردسالی، پیران راه را راهنما خواهد بود!
چشمها به نگاه مهربانش و قلمها به نجوای آسمانی اش، دوخته خواهد شد!
به قامت آسمانی اش، هستی تواضع خواهد کرد و بر قدوم مبارکش، عرش، حریر عاطفه خواهد گسترد!
می آید، تا ادامه دهنده وقار پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ، صبر علی علیه السلام ، معصومیت زهرا علیهاالسلام ، سخاوت حسن علیه السلام ، شهامت حسین علیه السلام ، عبادت سجاد علیه السلام ، علم باقر علیه السلام ، حلم صادق علیه السلام ، مظلومیت کاظم علیه السلام و کرامت رضا علیه السلام باشد!
می آید، تا شور ولایت را در نگاه تک تکِ ستاره ها بدمد!
می آید، تا شوق سخاوت را در سینه تک تک ابرها بکارد!
می آید، تا نبض دستهای خالی را با تبسّم های آکنده از مهربانی، پیوند بزند!
می آید، تا تمام نگاه های فقیرانه را با نسیم یادش، بنوازد!
می آید، تا یگانه فرزند روزگار خویش باشد که حتی آینه ها به زیبایی و کمالش رشک می برند! درود بر آمدنش! درود بر لحظه های سبز شادمانی! درود بر لحظه های بلورین تولّد! درود بر آمدنش که سبزترین نهال «امامت» خواهد بود و در سایه سارش، آسمان، خستگی از تن خواهد زدود!
درود بر زیبایی زندگی اش که جاریترین لحظه های سخاوت را با «یا اَجْوَد الاَجْوَدینْ» تفسیر کرد!
و درود بر آمدنش که ما را به بهاری جاودانه، بشارت میدهد!
مولاجان! خوش آمدید.
سید علی اصغر موسوی
آیه سخاوت خدا
ای نهمین قبله اهل وفا! بخشی از بخشش و جودت را نثارم کن و اسیرم فرما.
ای مولای اهل جود و کرم، ای باران بیدریغ و ای آبشار شیرین عطا! مرا به گستره آسمانِ نجابت گِرِه بزن و بر باده پرهیز، بیطاقتم کن که دستان سرو تو به کرسی آسمان نشین میرسد و به دامن جبروتش می آویزد.
سر را نثار مقدمت ای گل نهاده ام تا بر سرم قدم ننهی افتاده ام
امام سخاوت! نهمین پیشوای پرهیزگار شیعه! در طلیعه ماهِ خدا، رجب المرجَّب، از مشرق طلوع تو، بارانِ شادمانی به رخسار امام غریبان نشست و مدینه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به جلوه طور تو درخشید و در آیینه حضور تو برای همیشه تا ابد، تکثیر شد.
ای جوانترین باغبان گلستان شیعه، ای نورَسته ترین امام شهید! فدای قدمهای تو آقا؛ که صحابی عاشقت «علی بن مهزیار»، آن بزرگ فقیه پارسایِ همیشه واصل، همواره خود را فدای تو میکرد و تو به پاس آن همه وفا، سلطان جود و عطا بودی که به گوشه چشمی، غمِ عالم «اهوازیان» را بردی و اهالی شهر «علی بن مهزیار» را از خشم زلزله های زمین، رهانیدی و دوباره اهل قبله آن سامان، به تدبیر لدنّی تو امان یافتند.
ای آیه سخاوت خدا، امام جواد علیه السلام ! به زیارت تو که آمدیم، دیدیم که بر بلندای غربت به اهتزاز درآمده ای و همتای جدّ غریبت امام مجتبی علیه السلام ، تا اوج ارتفاعات مظلومیت صعود نموده ای. کدامین زخم، ناسورتر از خنجر فتنه و کینه همسر میتواند باشد؟ آخر حافظه تاریخ، چگونه سوزِ این نیشتر را در خود باور میکند که مردی، بانوی خانه اش را عِماد خویش سازد و او عِناد به پایش بریزد و در اوج خستگی، به انگوری زهرآلوده، عطش از کام او بنشاند؟!
صورت به غبار مقدمت می ساییم و خاک درت را سجده گاه خویش میسازیم و بدین سان، خویشتن را برکت میدهیم که ماه پاره مایی و جگر گوشه ولی نعمتِ اقلیم بلند ایران زمین امام علی ابن موسی الرضا علیه السلام .
خوش آمدی! قدم بر چشم ما بگذار و ما را خجسته کن.
سید عبدالحمید کریمی
ماهنامه اشارات